گنجور

شمارهٔ ۱۶۱ - به میرزا محمدعلی ادیب نگارش یافته

بزرگ استاد خود را رنج افزای پاک روان می گردم که چون اختر خودکام بدفرجام این خاکسار شوریده سامان را همراه از آنچه دل خواست گسسته و نومید می خواهد. بپاس پیمان همان روز چاشت گاهان راه خانه که آستانه آسایش و آشیانه بخشایش است سپردیم از اندرون آواز آمد که دمی دو از این بیش به جائی که ما ندانیم کجاست، فرمودند: پراکنده دل و افسرده روان راست چون بخت خویش برگشتم. چنان ندانند که آرزومند دیدار نیم یا آن پیمان را شکستی خواست تا بازکی و کجا دست بدان دامان رسد و رخت به آن خرم انجمن کشم. سرور مهربان یادآورنده نامه درباره سرکار چیزی از من پرسید، پاسخی در خور دانائی خویش نه سزاوار بزرگ استاد خود گفتم تا زنده ام بنده ام و به بوی دریافت خجسته دیدارت زنده.

شمارهٔ ۱۶۰ - پاسخ نامه یکی از فرزندان: کاغذت چشم سپار و گوش گزار افتاد. دستوری راه و رفت و کرد و گفت تو برگزارش این داستان نگار آمد، اگرت سرشت آدمی است و سرنوشت مردمی فراگیر و کاربند و پیروزی بین واز همه در آسوده زی. پیر نراق و میر کاشان هر دوازدر دید و دانش پیشوای روان پروران بودند و به فر بود و بینش جانشین پیغمبران . این به درویشان بستگی داشت و آن از ایشان رستگی. دورنگی آب یگانگی برد و بیگانگی ساز کاوش و کین انگیخت. سالی دو سه بار از دو سوی انداز و آویز می رفت و دشمن سار آئین و آهنگ پرخاش و ستیز می خاست. با آنکه سرکار آقا از در خویش و پیوند و دوست و دستیار بر آخوند پیشی و بیشی داشت، پیوسته آنرا پیروزی زادی و این را شکست افتادی،یکی از نیک خواهان باری به نکوهش برخاست که با مایه افزونی این زبونی چیست و با آن همه بالا دستی این پستی و نگونی کدام؟ بردباری نغز و زیباست، ولی نه چندانکه آسان ها ساز دشواری آرد و نهاد گرامی گوهر کوب خواری خورد، سرکار آقا شکفته روی نه آشفته خوی رای او را آفرین راند که آری چونانکه نمودی و ستودی فر زبردستی هست و آن مایه هستی که ما راست شایان این پایه پستی نیست، بدرستی شکستش توانم داد و به دستی که دوست خواهد و دشمن کاهد در کار خواری پستش توانم کرد.این سستی بر بسته که تواش بر رسته دانی نه از راه فروماندگی وناتوانی است و تنگ تابی و کم جانی، از آنستی که هم نوشته دیدم و هم از آزمودگان شنیدم.شمارهٔ ۱۶۲ - به دوستی نگارش یافته: رقیمه کریمه این دفعه از باب تاخیر جواب خطاب حضرت خالی از عتابی نبود اعتراضی صواب است و پرسشی بی جواب. اگر در مقابله اقامت معذرت اندیشم گناهی دور از مغفرت خواهد بود. اولی آنکه بر ذلت اعتراف آرم و لغزش را انصاف دهم، یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار. اکنون که حامل راه سپار سامان مقصود است عرض وجودی فرض افتاد و ذمت بندگی را ادای شرط ضراعت فرض آمد. چه حاصل که نه خامه محرم راز روان است و نه نامه امین اسرار نهان. راز عاشق و معشوق را دل به دل تواند گفت این نه شیوه قاصد و این نه کار مکتوب است.کی باشد دست ها را دولت آغوش خیزد و مقالات ضمایر به ملاقات لب و گوش. باری به خیالت زنده ام و جمالت را به وجه یکتائی پرستنده، قیاسی جز تمهید اساس قربت نیست و رضوان وطن دوران انجمن مسعودت الا نیران غربت نه، بیت:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بزرگ استاد خود را رنج افزای پاک روان می گردم که چون اختر خودکام بدفرجام این خاکسار شوریده سامان را همراه از آنچه دل خواست گسسته و نومید می خواهد. بپاس پیمان همان روز چاشت گاهان راه خانه که آستانه آسایش و آشیانه بخشایش است سپردیم از اندرون آواز آمد که دمی دو از این بیش به جائی که ما ندانیم کجاست، فرمودند: پراکنده دل و افسرده روان راست چون بخت خویش برگشتم. چنان ندانند که آرزومند دیدار نیم یا آن پیمان را شکستی خواست تا بازکی و کجا دست بدان دامان رسد و رخت به آن خرم انجمن کشم. سرور مهربان یادآورنده نامه درباره سرکار چیزی از من پرسید، پاسخی در خور دانائی خویش نه سزاوار بزرگ استاد خود گفتم تا زنده ام بنده ام و به بوی دریافت خجسته دیدارت زنده.
هوش مصنوعی: من در آستانه ناامیدی و دلسردی نسبت به بزرگ استاد خود، که روحی پاک و آرام دارد، به یاد او می‌افتم. او مانند ستاره‌ای است که در این دنیای سرد و بی‌رحم درخشش خود را حفظ کرده است. به پاس یادداشتی که در زمان نهار از من خواست، در پی رسیدن به مکان امنی هستم که آرامش و آسایش را برایم به ارمغان آورد. به ناگاه صدایی شنیدم که می‌گفت مدت زیادی در جایی که نمی‌دانیم چه جایی است، نمانید. بنابراین از آرزوهای خود فاصله گرفتم. نمی‌دانستم که آیا دوباره دیدار می‌کنم یا نه و اینکه آیا می‌توانم به آن محفل خوشبختی برسم یا خیر. سرور مهربانم از من در مورد چیزی پرسید و من پاسخ مناسبی با توجه به دانایی خود و مطابق با احترام به بزرگ استاد خود دادم. تا زمانی که زنده‌ام، همچنان در خدمت او خواهم بود و فقط با یاد او زنده‌ام.