گنجور

شمارهٔ ۱۵۷ - به یکی از بزرگان نگاشته

به گل مباد و گلستان نگاه من گذار من
بس است کوی و روی تو بهشت من بهار من

بارنامه سرکاری کام جان را چشمه زندگی گشاد و اختر بخت را فر رخشندگی بخشود.سر بختیاری بر آسمان سودم و چهر سپاسداری بر آستان. نوید بازگشت خسروانی نه چندان خرام و خرسندی انگیخت که خامه را تاب نگارش باشد و نامه را گنج گزارش. اگر دانم ره انجام خورشید ستام را از کدام راه لگام خواهند داد، به خدا سوگند با این پای گسسته رفتار پی از سر ساخته تا نیروی تاختن هست چهار اسبه از در دست بوسی پذیره خواهم گشت، و از خاک راهت که آتش جوانی است و آب زندگانی دیده و تن را ساز تو تیا و بسیج کیمیا خواهم ساخت. اینکه در آستان آسمان فرگاه آن فرخ پسر و فرخنده پدر که پدر و مادرم برخی خون و خاکشان باد پیوسته به یادم داشته اند و هرگز فراموش نگذاشته، کوه کوه رامش و دریا دریا سپاس بر سپاس و رامش های پیشین افزود.

بار خدا دست و دلی دهد که خداوندی های والا را به بازوی بندگی و نیروی پرستندگی پاداش توانم داد و نیکخواه و بد اندیش سرکاری را اگر خود پرداز دشنام و انداز درودی باشد ساز آشتی و پرخاشی توانم کرد.بادامه و بالا پوشی که نشان فرستاده اند و نوید داده، آن مایه شادکامی زاد و شرمساری رست، که با هفتاد گفتن و نوشتن راز نیارم سرود و باز نیارم نمود. بار خدا نوا و نواخت والا در دو کیهان ده بالا به خوشتر آئین و آهنگی پاداش بخشد. این خود نخستین خداوندی و بنده نوازی سرکار نیست. سال ها است جامه پوش و جامگی خواریم و در سایه مهربانی و میزبانی والا روز گزار و روزی گمار. فرموده اند من و ترا در برگ و ساز زندگی کیش بیگانگی در میان است و شیوه بیگانگی برکران.

بار خدا گواه است و روان بزرگان آگاه، که من بنده خود را مشتی خاک دانم و سرکار والا را خداوند پاک. به فرموده دانای کهن دارای سخن نشاط، آنکه هست توئی آنچه نیست من . هر چه دارم و هر که دارم همه را براین فرگاه که ستایشگاه دیرین است و نماز جای پیشین از دل و جان نیاز میدانم. به خدا سوگند اگر دارای تخت فریدون باشم و رخت قارون، یکسر را بی بویه سپاس در پای تو ریزم و با خاک راهت آمیزم، همچنان سپاس یک هفته خوان و خورش و پرستاری و پرورش سرکاری نگفته و نهفته خواهد ماند. امیدوارم با پیمان و پیوند تو به خاک در آیم و با پیوند و پیمان تو از خاک برآیم، به دو کیهان اندرم روی چهرسای آن در باشد و روان برخی آن جان و سر، چون هنگام بازگشت خداوندی نزدیک است و شب نیز بیش از اندازه تیره و تاریک، گل های درد روزی و تیمار تنهائی و رنج روزگار و دیگر چیزها را به هنگام پای بوس رها کرده آسیب گستاخی و آزار فزون درائی را از چشم و گوش و مغز و هوش والا باز پرداختم.

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به گل مباد و گلستان نگاه من گذار من
بس است کوی و روی تو بهشت من بهار من
هوش مصنوعی: به گل و باغی که در نظر دارم توجهی نکن، زیرا برای من همین کافی است که به کوی تو و روی زیبایت نگاه کنم؛ بهشت و بهار من همین است.
بارنامه سرکاری کام جان را چشمه زندگی گشاد و اختر بخت را فر رخشندگی بخشود.سر بختیاری بر آسمان سودم و چهر سپاسداری بر آستان. نوید بازگشت خسروانی نه چندان خرام و خرسندی انگیخت که خامه را تاب نگارش باشد و نامه را گنج گزارش. اگر دانم ره انجام خورشید ستام را از کدام راه لگام خواهند داد، به خدا سوگند با این پای گسسته رفتار پی از سر ساخته تا نیروی تاختن هست چهار اسبه از در دست بوسی پذیره خواهم گشت، و از خاک راهت که آتش جوانی است و آب زندگانی دیده و تن را ساز تو تیا و بسیج کیمیا خواهم ساخت. اینکه در آستان آسمان فرگاه آن فرخ پسر و فرخنده پدر که پدر و مادرم برخی خون و خاکشان باد پیوسته به یادم داشته اند و هرگز فراموش نگذاشته، کوه کوه رامش و دریا دریا سپاس بر سپاس و رامش های پیشین افزود.
هوش مصنوعی: بارنامه سرکاری، زندگی را به من هدیه داد و خوشبختی را به من بخشید. من زیر آسمان خوشبختی هستم و به خاطر سپاسگزاری، سر بر آستان شکرگذاری می‌سایم. نوید بازگشت پادشاهان، شادی‌ای نه چندان زیاد به من داد که نتوانم آن را بنویسم و نامه‌ای بنگارم. اگر از مقصد نهایی خورشید بدانم که چگونه می‌توان به آن رسید، به خداوند سوگند می‌خورم که با وجود پاهای آسیب‌دیده‌ام، تا جایی که توانایی دارم مسیر را ادامه خواهم داد و از خاک راهت که پُر از انرژی جوانی است، زندگی و بدنی شایسته برای تو خواهم ساخت. من به یاد پدر و مادرم که همواره خون و خاکشان در خاطر من باقی مانده و هرگز فراموش نخواهد شد، در آستان آسمان می‌سایم و برای هر کوه و دریا سپاسگزاری می‌کنم و به شادی‌های قدیمی‌ام افزوده می‌شود.
بار خدا دست و دلی دهد که خداوندی های والا را به بازوی بندگی و نیروی پرستندگی پاداش توانم داد و نیکخواه و بد اندیش سرکاری را اگر خود پرداز دشنام و انداز درودی باشد ساز آشتی و پرخاشی توانم کرد.بادامه و بالا پوشی که نشان فرستاده اند و نوید داده، آن مایه شادکامی زاد و شرمساری رست، که با هفتاد گفتن و نوشتن راز نیارم سرود و باز نیارم نمود. بار خدا نوا و نواخت والا در دو کیهان ده بالا به خوشتر آئین و آهنگی پاداش بخشد. این خود نخستین خداوندی و بنده نوازی سرکار نیست. سال ها است جامه پوش و جامگی خواریم و در سایه مهربانی و میزبانی والا روز گزار و روزی گمار. فرموده اند من و ترا در برگ و ساز زندگی کیش بیگانگی در میان است و شیوه بیگانگی برکران.
هوش مصنوعی: خداوندا، به من قدرتی عطا کن تا بتوانم به بهترین شکل به بندگی و عبادت تو پرداختم و در مقابل بداندیشان، اگر لازم باشد، نه تنها خشم و بدگویی نکنم، بلکه بتوانم آشتی بیابم و با مروت برخورد کنم. آن دستورات و اشاره‌هایی که فرستاده‌ای، نویددهنده شادی و موجب شرمساری من است، چرا که هر چه بگویم و بنویسم، راز واقعی را نتوانم بازگو کنم. خداوندا، به من نواهایی زیبا در دو دنیا عطا کن که پاداشی خوشایند را به ارمغان آورد. این اولین باری نیست که من در زیر سایه محبت و میزبانی تو روزها را سپری می‌کنم. گفته‌اند که من و تو در مسیر زندگی درگیر بیگانگی هستیم و این بیگانگی همواره در کنار ماست.
بار خدا گواه است و روان بزرگان آگاه، که من بنده خود را مشتی خاک دانم و سرکار والا را خداوند پاک. به فرموده دانای کهن دارای سخن نشاط، آنکه هست توئی آنچه نیست من . هر چه دارم و هر که دارم همه را براین فرگاه که ستایشگاه دیرین است و نماز جای پیشین از دل و جان نیاز میدانم. به خدا سوگند اگر دارای تخت فریدون باشم و رخت قارون، یکسر را بی بویه سپاس در پای تو ریزم و با خاک راهت آمیزم، همچنان سپاس یک هفته خوان و خورش و پرستاری و پرورش سرکاری نگفته و نهفته خواهد ماند. امیدوارم با پیمان و پیوند تو به خاک در آیم و با پیوند و پیمان تو از خاک برآیم، به دو کیهان اندرم روی چهرسای آن در باشد و روان برخی آن جان و سر، چون هنگام بازگشت خداوندی نزدیک است و شب نیز بیش از اندازه تیره و تاریک، گل های درد روزی و تیمار تنهائی و رنج روزگار و دیگر چیزها را به هنگام پای بوس رها کرده آسیب گستاخی و آزار فزون درائی را از چشم و گوش و مغز و هوش والا باز پرداختم.
هوش مصنوعی: من به عنوان بنده‌ای کوچک و خاکی، روزگار و موقعیت خود را در برابر خداوند بزرگ و پاک می‌بینم. بدین‌گونه که هر آنچه دارم، از یاری و رحمت اوست و همه را به معنای عبادت و قدردانی به پای او می‌ریزم. حتی اگر بالاترین ثروت‌ها و تاج و تخت را داشته باشم، باز هم خضوع و سپاسم در برابر او بی‌پایان خواهد بود. آرزو دارم که با پیوندی عمیق با خدا، به جایی برسم که از این خاک به سوی‌ او بالا روم و در این مسیر، از دردها و رنج‌های زندگی آزاد شوم. در نهایت، در تاریکی‌ها و سختی‌های زندگی، سعی دارم تا بر اعتقاد و رحمت او تکیه کنم و از آن جدا نشوم.