گنجور

شمارهٔ ۱۵۶ - به دوستی نوشته شد

روزنامه آن پیر پریشان و پور پشیمان در دیده و کامم روز روشن و آب شیرین تلخ و تار افکند و از باغ دل و روان بر جای لاله و گل خس و خار انگیخت آری در این سودا زیان سود انگاشت و بد افتاد بهبود شمرد. بیت:

در این سست پی خانه آب و گل
به سختی نیندوخت کس کام دل
گر اندیشه تخت اگر دار کرد
گرامی شد آنکو درم خوار کرد

باری کاری است افتاده و زیانی زاده، نکوهش نافه به ناسور بستن است و خون با خون شستن. همان آغاز نامه و پیک بدان دوست که راز گشوده اند و راه نموده داوری بردم و پس از گزارش درد درماندگی یاوری جستم. گفت اکنون که دستیار نخستین را به شکست پیمان دلخور و رنجه داشت و با دشمن خانگی دوست و هم پنجه کرد، پیش خدیو کشور و امیر لشکریان زبان ها که دیده و دانی او را دیوانه و ناسپاس سرود، و بداندیش را فرزانه و کارشناس نهاد. جامه و فرمان خسروانی ستد، کامه و ارمان کدخدائی سپرد. خر این چهار اسبه از پل جست، پای آن ده مرده در گل ماند. دیگر از جوش تو چه آید و از گوش من چه گشاید؟ خوشتر آن بینم که اگر رخت سرا باید سوخت و باغ نیا فروخت، مشتی سیم و زر فراهم سازد و هم سوی همان مرد که شبنم کشت بود، و آتش خرمن کشت، تازد، به زبان سر پوزش سوز گناه گوید و از زیان زر چاره روز سیاه جوید، دم سرد از لاله مهر توزش گرم آرد و دل سخت از سیم کینه توزش نرم. و ما ودیگر یاران نیز به بویه دستیاری پای رفتن سائیم و به بوی کامجوئی نای گفتن فرسائیم، شاید که از آن خوی و منش باز آید و به یاری این جوان و خواری آن پیر همدم و همراز، که بزرگان گفته اند، قطعه:

ریش گاوی است یاوه چهار اسبه
شیب و بالا دوندگی کردن
خر هر آنکس فراز بام برد
هم تواند به زیرش آوردن

من بنده نیز بر آنم که این آزموده دوست دستوری داد و راه گشاد، اگر سیم انباز سوز و ساز آرد و زر انگیز نوید و نواز کند، نیستی ها رنگ هستی گیرد و دشوارها سنگ آسانی پذیرد، رباعی:

خاک سیه ار ز سیم و زر وام کند
ارزم بدرستی آسمان رام کند
بهرام بنام ساده در بزم آرد
خورشید به جای باده در جام کند

و اگر از شور بختی به زاری سستی کند، و به زر سختی آب رفته به جوی نیاید و رنگ رفته به روی، تا رای سرکار کدام است و آنکه این دام یارد گسست کیست و او را چه نام؟ بهر کس راز گشائی و راه نمائی پای از سر ساخته پی او خواهم تاخت، و دل از هر اندیشه پرداخته او را چاره اندیش این کار و کام خواهم شناخت. سه گرامی برادرا که بدیشان زنده ام و هر سه را از دل و جان بنده، درودی ستایش پرور بر سرایند و جداگان نامه را به زبانی که مهر فزاید و کین زداید لابه گزار آیند.

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

روزنامه آن پیر پریشان و پور پشیمان در دیده و کامم روز روشن و آب شیرین تلخ و تار افکند و از باغ دل و روان بر جای لاله و گل خس و خار انگیخت آری در این سودا زیان سود انگاشت و بد افتاد بهبود شمرد. بیت:
هوش مصنوعی: در این روزنامه، پیرمردی با چهره‌ای غمگین و سرشار از پشیمانی، در دیدگان و احساسات من مانند روز روشن و آب شیرین، تلخی و تاریکی را به وجود آورد. او از باغ دل و روح من، به جای لاله و گل، خس و خار را برافروخته است. بله، در این حال، منفعت را زیان تصور کرده و برعکس، بهبودی را بد شمرده است.
در این سست پی خانه آب و گل
به سختی نیندوخت کس کام دل
هوش مصنوعی: در این دنیا که ساختار آن ناپایدار و شکننده است، هیچ کس نمی‌تواند به راحتی به آرزوها و خواسته‌های دل خود برسد.
گر اندیشه تخت اگر دار کرد
گرامی شد آنکو درم خوار کرد
هوش مصنوعی: اگر فکر و اندیشه‌ات را ارزشمند کنی، کسی که به درهم و مال دنیا اهمیت نمی‌دهد، برای تو عزیز و گرامی خواهد بود.
باری کاری است افتاده و زیانی زاده، نکوهش نافه به ناسور بستن است و خون با خون شستن. همان آغاز نامه و پیک بدان دوست که راز گشوده اند و راه نموده داوری بردم و پس از گزارش درد درماندگی یاوری جستم. گفت اکنون که دستیار نخستین را به شکست پیمان دلخور و رنجه داشت و با دشمن خانگی دوست و هم پنجه کرد، پیش خدیو کشور و امیر لشکریان زبان ها که دیده و دانی او را دیوانه و ناسپاس سرود، و بداندیش را فرزانه و کارشناس نهاد. جامه و فرمان خسروانی ستد، کامه و ارمان کدخدائی سپرد. خر این چهار اسبه از پل جست، پای آن ده مرده در گل ماند. دیگر از جوش تو چه آید و از گوش من چه گشاید؟ خوشتر آن بینم که اگر رخت سرا باید سوخت و باغ نیا فروخت، مشتی سیم و زر فراهم سازد و هم سوی همان مرد که شبنم کشت بود، و آتش خرمن کشت، تازد، به زبان سر پوزش سوز گناه گوید و از زیان زر چاره روز سیاه جوید، دم سرد از لاله مهر توزش گرم آرد و دل سخت از سیم کینه توزش نرم. و ما ودیگر یاران نیز به بویه دستیاری پای رفتن سائیم و به بوی کامجوئی نای گفتن فرسائیم، شاید که از آن خوی و منش باز آید و به یاری این جوان و خواری آن پیر همدم و همراز، که بزرگان گفته اند، قطعه:
هوش مصنوعی: یک کار ناخوشایند و زیانی به وجود آمده است. نکوهش کردن درد بی‌فایده است و انتقام گرفتن به خون‌ریزی نمی‌انجامد. در ابتدا، نامه‌ای به دوستی که رازها را برملا کرده و راه حکم‌فرمایی را نشان داده، فرستادم. بعد از آن، درباره درد و درماندنیم یاری خواستم. او گفت که اکنون نخستین یاری به شکست و دلخوری رسیده و با دشمنی که در درون خانه است درگیر شده است. در پیش خداوند کشور و امیر لشکریان، زبان‌ها به او می‌گویند که او دیوانه و ناسپاس است، و بدبین را فرزانه و کارشناس می‌داند. او لباس و فرمان شاهانه را گرفت و آرزوها و امیدهای کدخدایی را به دیگری سپرد. چهار اسب او از روی پل پریده و پای ده مرد در گل مانده است. از این وضع چه برمی‌آید و از گوش من چه می‌شنوی؟ بهتر از آن می‌بینم که اگر قرار است زندگی به آتش کشیده شود و باغ‌های نیا نابود گردد، بهتر است مقداری طلا و نقره آماده کند و به سوی همان مردی که شبنم کشت و آتش به خرمن زد برود. با زبانش پوزش را از گناه بر زبان آورد و برای خسارت طلا راه‌حلی برای روزهای تیره بیابد. دلش را با مهر تو گرم کند و کینه‌اش را با طلا نرم کند. ما و دیگر یاران نیز با امید به یاری هم، قدم به جلو می‌گذاریم و با آرزوی کامیابی، به گفتگو می‌پردازیم، شاید از این خوی و منش بازگردیم و با یاری جوانان و کم کردن از بار کهنسالان، همدل و همراز شویم، زیرا بزرگان گفته‌اند.
ریش گاوی است یاوه چهار اسبه
شیب و بالا دوندگی کردن
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی به بی‌معنایی و بی‌محتوایی اشاره دارد. به طور خاص، می‌توان گفت که این جمله به وضعیتی اشاره دارد که یک چیز بی‌فایده یا غیرواقعی، به عنوان یک حقیقت جدی و مهم تلقی می‌شود. همچنین، ممکن است به تلاش‌های بیهوده‌ای اشاره کند که به جایی نمی‌رسند یا فعالیت‌هایی که به دلیل عدم معنا و هدف، فقط وقت تلف کردن هستند.
خر هر آنکس فراز بام برد
هم تواند به زیرش آوردن
هوش مصنوعی: هر کسی که به خوبی و به بلندی برود، می‌تواند همان‌قدر به پایین آوردنش هم توانایی داشته باشد.
من بنده نیز بر آنم که این آزموده دوست دستوری داد و راه گشاد، اگر سیم انباز سوز و ساز آرد و زر انگیز نوید و نواز کند، نیستی ها رنگ هستی گیرد و دشوارها سنگ آسانی پذیرد، رباعی:
هوش مصنوعی: من نیز بر این باورم که اگر این دوست آزمایش شده دستورهایی بدهد و مسیر روشنی را نشان دهد، هر چیزی که از بین رفته رنگ وجود به خود می‌گیرد و مسائل دشوار به راحتی حل می‌شوند.
خاک سیه ار ز سیم و زر وام کند
ارزم بدرستی آسمان رام کند
هوش مصنوعی: اگرچه خاک سیاه به اندازه نقره و طلا ارزش نداشته باشد، اما به راستی می‌تواند آسمان را آرام کند.
بهرام بنام ساده در بزم آرد
خورشید به جای باده در جام کند
هوش مصنوعی: بهرام در مهمانی، به جای نوشیدنی، نور خورشید را به داخل جامی می‌ریزد.
و اگر از شور بختی به زاری سستی کند، و به زر سختی آب رفته به جوی نیاید و رنگ رفته به روی، تا رای سرکار کدام است و آنکه این دام یارد گسست کیست و او را چه نام؟ بهر کس راز گشائی و راه نمائی پای از سر ساخته پی او خواهم تاخت، و دل از هر اندیشه پرداخته او را چاره اندیش این کار و کام خواهم شناخت. سه گرامی برادرا که بدیشان زنده ام و هر سه را از دل و جان بنده، درودی ستایش پرور بر سرایند و جداگان نامه را به زبانی که مهر فزاید و کین زداید لابه گزار آیند.
هوش مصنوعی: اگر به طور ناامیدانه‌ای اظهار ناتوانی کند و نتواند بر مشکلات غلبه کند، دیگر نمی‌تواند همچون گذشته به راحتی شرایط را تغییر دهد. در چنین حالتی، مشخص نیست چه کسی می‌تواند او را از این مهلکه رها کند و چه شخصیتی این توان را دارد. من به هر کس که رازها را افشا کند و راهنمایی‌ام کند، وفادار و متعهد خواهم بود و در پی او می‌دوم، تا بتوانم راه‌حلی برای مشکلاتش پیدا کنم. همچنین به سه برادر عزیزم که به خاطرشان زنده‌ام و برایشان از ته دل احترام قائل هستم، درود و ستایش می‌فرستم و امیدوارم در ارتباطاتمان از زبانی استفاده کنیم که محبت را افزایش دهد و کینه‌ها را از بین ببرد.