گنجور

شمارهٔ ۱۴۳ - به دوستی نوشته شد

فدایت گردم، صبای مصر هدهد سبا وقتی که برگذرگاه مردم نسبت فاطمه صغری نامه به کف مترصد نشسته بودم و چشم براطراف بسته در رسید، و نامه مرسله باز سپرد. چگویم چه حالت زاد و چه مایه ملالت رفت و رامش رست، جزای کردگار نیک و پاداش دلجوئی های خوش که خاصه سرکار است مگر از خدا جویم. اگر نه از چون من فقیری هیچ، کدام خدمت شایسته در وجود آید. ای انوریت بنده و چن انوری هزار. آن فرد پیر و جوان را حامل گفت آقا فرمود جوانی به دومعنی است، حق است این سخن، حق نشاید نهفت، ولی به عقیده من بیک معنی است البته فراموش نخواهم کرد، مصرع: چه به خاطر گذرانم که تو از یاد روی، مصرع: هر که این دولت نخواهد زندگی بر وی حرام.

اگر بدانی چه قدرها ذلیل شده ام و لطمه حرمانم فقیر کرده است بی هیچ ملاحظه چاره اندیش دردم می شوی. سرایر ضمیرم در آئینه خاطر حقیقت بینت پیداست، مصرع: من چگونه یک رگم هشیار نیست. هر چه کنی مختاری، در باب یار غایب که دوستان حاضر خصومت می بافند همان است که خود یافته ام، بیت:

غالب آنان را که مردم ترستائی در قیاس
چون به دقت بنگری ز نقحبه تر ز نقحبه اند

مصرع: واقف کشتی خود باش که پائی نخوری. باغ گل و ایاغ مل آن عصر گاهان بر آن علت که دانی خاردیده و خون دل شد. عنایت پاک یزدان به حق حجاز این جنس دو پا را به سنت گرگ مدینه هدایت کند. زیاده بر این از صحبت مجلس و بساط صحبت آن که فخر عالم است و حالت آدم محروم نتوان زیست، بیت:

من نیستم ار کسی دیگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند

اگر دولت رامش و نوبت آرامش دادستی به استخاره دوالی بر نقاره زنیم بی استشاره عقل رواست، مصرع: بدست باش که کاری به جای خویشتن است.

شمارهٔ ۱۴۲ - به دوستی نگارش رفت: دلم می خواهد این نامه به آئین زمانه نگارش افتد و روزگار پریشان خود را به کیش و کردار ایشان گزارش کنم. جانم خاک رهت باد و روانم گرد گذرگاهت، کجائی، چه جائی چه می دهی و چه می ستانی چه می زنی و چه می خوانی؟ بختت مهربان است یا سرگران، همرهان یار دلند یا بار دل، از خواجه و شیخ چه اندوخته ای و از این و آن چه آموخته ای، مردم را با تو آشتی یا جنگ است و ترا با ایشان اندیشه نام یا ننگ. بدان فرگاه که چرخش خاک درگاه است و اختر میخ خرگاه، چونانکه روزگار رفته راهی داری یا داستان بیماری های دروغ دیر بسته خاک گذرگاه است و کاوش باز است و دست چالش دراز. آن دشمن دستان دست بهرام بازو دوست گردیده یا همچنان ساز اندیش نیرو است و در پهنه پرخاش رزم آورد . آن کارهای دیگر ناگفته گویاست بر چه روش و سبک است و کدام منش و رنگ، بدان خدای که مرا بندگی داد و ترا خداوندی، اندوه و خرسندی، خواری و ارجمندی، کاهش و فزایش، بی تابی و آسایش، بلندی و پستی، هشیاری و مستی، هر چه هست بی کاست و فزود نگارش و همراه هر که دانی و توانی به بنده خاکسار خویش فرست، که سراپای تن و جانم دیده و از چشمداشت سفید است.شمارهٔ ۱۴۴ - به دو تن از دوستان نگاشته: فدای هر دو، روز آدینه است، به کیش دیرینه رخت به جائی آوردم، بیت:

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فدایت گردم، صبای مصر هدهد سبا وقتی که برگذرگاه مردم نسبت فاطمه صغری نامه به کف مترصد نشسته بودم و چشم براطراف بسته در رسید، و نامه مرسله باز سپرد. چگویم چه حالت زاد و چه مایه ملالت رفت و رامش رست، جزای کردگار نیک و پاداش دلجوئی های خوش که خاصه سرکار است مگر از خدا جویم. اگر نه از چون من فقیری هیچ، کدام خدمت شایسته در وجود آید. ای انوریت بنده و چن انوری هزار. آن فرد پیر و جوان را حامل گفت آقا فرمود جوانی به دومعنی است، حق است این سخن، حق نشاید نهفت، ولی به عقیده من بیک معنی است البته فراموش نخواهم کرد، مصرع: چه به خاطر گذرانم که تو از یاد روی، مصرع: هر که این دولت نخواهد زندگی بر وی حرام.
هوش مصنوعی: به تو عشق می‌ورزم، ای نسیم صبحگاهی مصر که مانند هدهدی از سرزمین سبا آمدی. وقتی که در مسیر مردم ایستاده بودم و منتظر بودم نامه‌ای به دستم برسد، نامه‌ای که به سمت فاطمه صغری ارسال شده بود به دستم رسید و آن را گشودم. نمی‌دانم چه حسی داشتم، اما علاوه بر شادی، مایه‌ای از اندوه نیز در دل داشتم. جزای خداوند نیکوست و پاداش دلجویی‌های خوشی که خاص خود سرکار است، جز از خدا نمی‌طلبم. چرا که از من بی‌چیز هیچ کار شایسته‌ای برنمی‌آید. ای نور چشمم، بنده و ولی نعمتم، پیاموری برای جوانان و پیران فرستادید که آقا فرموده‌اند جوانی به دو معنا است. این سخن درست است و نباید پنهان شود، اما به نظر من یک معنی بیشتر ندارد و هرگز آن را فراموش نخواهم کرد: چه بر من می‌گذرد که تو را فراموش کنم، و هر که این نعمت را نخواهد، زندگی‌اش بر او حرام است.
اگر بدانی چه قدرها ذلیل شده ام و لطمه حرمانم فقیر کرده است بی هیچ ملاحظه چاره اندیش دردم می شوی. سرایر ضمیرم در آئینه خاطر حقیقت بینت پیداست، مصرع: من چگونه یک رگم هشیار نیست. هر چه کنی مختاری، در باب یار غایب که دوستان حاضر خصومت می بافند همان است که خود یافته ام، بیت:
هوش مصنوعی: اگر بدانی که چقدر در سختی و ذلت به سر برده‌ام و چه مقدار از درد و ناامیدی رنج می‌کشم، بدون نگرانی از انتخاب و تصمیم‌گیری در مورد آن، برای دردم احساس همدلی می‌کنی. در عمق وجودم، حقیقت متفکرانه تو به وضوح دیده می‌شود و به یاد می‌آورم که چگونه حتی در سخت‌ترین لحظات، حالتی از آگاهی ندارم. هرچه بخواهی، اختیاری در این مورد داری، اما درباره‌ی دوستانی که در غیاب یار خود با هم دچار مشکل می‌شوند، خودم به تجربه رسیدم که چه احساسی در این زمینه وجود دارد.
غالب آنان را که مردم ترستائی در قیاس
چون به دقت بنگری ز نقحبه تر ز نقحبه اند
هوش مصنوعی: اگر به دقت بنگریم، بیشتر آنان که خود را عاقل و باهوش می‌دانند، در واقع به اندازه‌ی کسانی که از ترس به خود پناه می‌برند، عاقل نیستند.
مصرع: واقف کشتی خود باش که پائی نخوری. باغ گل و ایاغ مل آن عصر گاهان بر آن علت که دانی خاردیده و خون دل شد. عنایت پاک یزدان به حق حجاز این جنس دو پا را به سنت گرگ مدینه هدایت کند. زیاده بر این از صحبت مجلس و بساط صحبت آن که فخر عالم است و حالت آدم محروم نتوان زیست، بیت:
هوش مصنوعی: در اینجا توصیه شده است که آگاه و مراقب خود باشیم تا دچار مشکلات نشویم. همچنین، اشاره شده به زیبایی‌های طبیعت و تجربیات تلخی که موجب درد و رنج می‌شوند. رحمت الهی این افراد را به مسیر درست هدایت می‌کند. در نهایت، به اهمیت ارتباطات اجتماعی و داشتن محافل خوب اشاره شده و این‌که زندگی به تنهایی برای کسی که از چنین لحظاتی محروم است، سخت و دشوار است.
من نیستم ار کسی دیگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
هوش مصنوعی: من اگر نیستم، اما اگر کسی دیگر هست، خوشحالم که به یاد دوست است.
اگر دولت رامش و نوبت آرامش دادستی به استخاره دوالی بر نقاره زنیم بی استشاره عقل رواست، مصرع: بدست باش که کاری به جای خویشتن است.
هوش مصنوعی: اگر دولت و آرامش برقرار شود، بدون مشورت عقل، می‌توان به طور غیابی برای کارهایی که به خودمان مربوط است، تصمیم‌گیری کرد. در اینجا تأکید بر این است که باید در هر کاری که به خودمان مربوط می‌شود، هوشیار و آماده باشیم.