شمارهٔ ۱۲۴ - نامه ای است از کسی به کسی، کلک یغمائی مترجم آن است
قبله گاها:
اگر محول حال جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست
کسی ز چون و چرا دم نمی تواند زد
که کارگاه حوادث ورای چون و چراست
ای عزیز آخر دیدی که بوستان بی سر خر و انجمن خالی از خطر نیست. با وجود این همه مردم مختلف اللحیه همانا محفلت را تکیه بکتاش باید گفت. من اینکه پی سپر و خود را از این مخاطرات بیرون خواهم افکند اگر چه حمل بر بدعهدی خواهی کرد و این حرمت را به بیوفائی نسبت خواهی داد. الفراق ممالا یطاق من سنن المرسلین، رفتم تا کی و کجا به شرف حضور حضرت که وام دل بود و او کام جان دید روزی شود. یا عزیز این چه اوضاع است که در هر مجلس و محفلت شهود می افتد، این ایوان بزم است یا میدان رزم، اگر میدان رزم است ما مردم میدان نیستیم و اگر ایوان بزم، این همه اصحاب رزم کیستند، غرض من زیاده تاب درنگ نداشتم آسیمه سر روی به صحرا گذاشتم.
شمارهٔ ۱۲۳ - از جانب دوستی به دوست دیگر نوشته: فدایت شوم،شمارهٔ ۱۲۵ - به دوستی نوشته: سر نامه بنام آن خداوند
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر محول حال جهانیان نه قضاست
چرا مجاری احوال بر خلاف رضاست
هوش مصنوعی: اگر نمیشود که سرنوشت مردم به خواست خدا رقم بخورد، پس چرا اوضاع و احوال مردم بر خلاف رضایت و خوشنودی آنها پیش میرود؟
کسی ز چون و چرا دم نمی تواند زد
که کارگاه حوادث ورای چون و چراست
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند دربارهی دلیل و چرایی اتفاقات صحبت کند، زیرا روند حوادث از محدودهی بررسی و تحلیل فراتر است.
ای عزیز آخر دیدی که بوستان بی سر خر و انجمن خالی از خطر نیست. با وجود این همه مردم مختلف اللحیه همانا محفلت را تکیه بکتاش باید گفت. من اینکه پی سپر و خود را از این مخاطرات بیرون خواهم افکند اگر چه حمل بر بدعهدی خواهی کرد و این حرمت را به بیوفائی نسبت خواهی داد. الفراق ممالا یطاق من سنن المرسلین، رفتم تا کی و کجا به شرف حضور حضرت که وام دل بود و او کام جان دید روزی شود. یا عزیز این چه اوضاع است که در هر مجلس و محفلت شهود می افتد، این ایوان بزم است یا میدان رزم، اگر میدان رزم است ما مردم میدان نیستیم و اگر ایوان بزم، این همه اصحاب رزم کیستند، غرض من زیاده تاب درنگ نداشتم آسیمه سر روی به صحرا گذاشتم.
هوش مصنوعی: ای دوست، آیا دیدهای که در این باغ چه بسا خطرها وجود دارد و همه مردم با افکار و عقاید متفاوت در آن حاضرند؟ به هر حال، باید پذیرفت که این جمع تنها به بکتاش تکیه دارد. من قصد دارم خود را از این خطرات دور کنم، هر چند ممکن است تو این را به بدعهدی و بیوفایی تعبیر کنی. جدایی و فراق جزو سرنوشت پیامبران است. من میخواهم بدانم تا چه زمانی باید منتظر حضور آن بزرگوار بمانم که دل مرا شاد کند و به من آرامش بدهد. یا دوست، این چه وضعیتی است که در هر جمع و محفلی در حال رخ دادن است؟ آیا اینجا محفل شادی است یا میدان جنگ؟ اگر میدان جنگ است، ما در آنجا جایی نداریم و اگر اینجا محفل شادمانی است، پس این همه جنگجویان در اینجا چه میکنند؟ به هر حال، من دیگر نمیتوانم درنگ کنم و بیتاب به سمت بیابان رفتم.

یغمای جندقی