گنجور

شمارهٔ ۱۰۶ - به میرزا حسن مطرب نگاشته

چندی است پیمان پیک و پیام از دو سو فراموش است و خامه نامه نگار از هر گونه نگارش و گزارش خاموش، نه راه پوئی ازاین سر بدان در پی سپار است و نه تیمار پائی از آن بوم باین برگام گذار. نیازهای زبانی نهفته ماند و رازهای نهانی نگفته، شگفتی های جدائی مغز سخن زای را بند خموشی بر نای بست و نامه گزاران پارسی و تازی را دام درنگ کمند بر دو پای افتاد.

خوش آن روزگاران که بی سپاس خامه و نامه ساز آمیزش و دیداری بود و بی پاس آشنا و هراس بیگانه راز گفت و گزاری. روان از بند هر اندیشه جز پیوند دوست رستگی ها داشت و با هر پیشه که دلخواه اوست بستگی ها. از گفت رنگینش بزم یاران بهشتی همه بهار بود و آورده خوی و پرورده نهادش انجمن را دریائی گوهر خیز و سپهری اختر نگار داشت. ندانم چه ناسپاسی خواست که آمیز یکدست و آویز پیوست ما به دستی که دیده و دانند در پای رفت واین خوان جان گوار که بهشتی خورش بود و فرشتی جان را پرورش، ترکتاز سپهرش یغما ساخت. راستی را بیش از این بر رنج شکیب آرامش نتوانم و از هر مایه شادی جز با سرکار دوست زیستن و رفتن و گفتن و شنفتن رامش ندانم. گروهی مردم از دیدار به پندار ساخته اند و از خورشید به سایه پرداخته، شعر:

من نیستم ار کسی دگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند

نخست از دربار یزدانی پیوند فر خجسته دیدار جوئیم چنانچه بهره و بخشی از آن نخیزد ناگزر به گفت و گزار و نامه و نگار برتازیم و درسازیم، شعر:

نه تنها رامش از دیدار خیزد
بسا کین دولت از گفتار خیزد

در این فرخنده هنگام که روندگان پای از سر ساخته بدان همایون درکه سپهرش زمین دیگر باد پی سپر بودند، گشایش درهای پیک و پیام را خامه کلید آمد و جان خسته روان را بدین دست آویز از نگارش های زیبا و گزارش های شیوای سرکاری مژده امید. ما را پس از این در پاس نامه و چاپار تن آسائی نخواهد زاد، و در پیوست نامه و نامه گزار نگین بر زبان و بند بر شست نخواهد بود.

امیدوارم سرکار دوست پیمان درست بنیاد دوستان را به از این پاسداری آرند و بستگان کمند دلنگرانی را از بند ناکامی به گسیل پیک و پیامی زودتر از آن که کام اندیشم رستگاری بخشند.اگر دانی تا کجا آرزومندم و از آن کلک و زبان به گفتی دو اگر همه دشنام باشد چه مایه سپاس اندیش و خرسند، به یک چشمزد خامه از شست نهی و نامه از دست، بر پرند ساده از مشک سوده خرمن هاکنی، و خارستان بزمم به گل های رنگین شرم چمن ها، هر گونه کار و فرمایش نیز که سر انگشت دوستدارش گشایش تواند اگر بی هیچ افسوس نگار آری کردن جان را سپاسی دیگر خواهد رست.

شمارهٔ ۱۰۵ - به میرزا جعفر اردیبی نوشته: برادر مهربان آقا علی به پاس یک رنگی و خوش گمانی در سودای اسب اگر همه مایه زیان کند وهمسایه به بیغاره تیغ زبان یازد نوشته از تو نخواهد خواست، و با این ساز هم کنده و سامان پارکنده که شمارش همه بر وام است و هر سر موی از پریشانی و نیستی آخته تیغی بر اندام. صد سال دیگر نام خواهندگی و خواستاری نخواهد برد ولی داد و ستد و آنگه با دوستان یکدل سرسری کار هنرمندان و کیش نام پسندان نیست. نوشته از ساختگی دوشیزه و از گرد تیتال پاکیزه پابرهنه و پارسی بر نگار.شمارهٔ ۱۰۷ - به میرزا حسن مطرب نگاشته: پیش از این که داستان پیک و پیام را نشان و نامی نبود فرسوده روان آرامی داشت، و بیچاره دل بی تماشای روی و مویت تیره یا روشن بام وشامی. بدین یک نامه که آنهم آزمایش کلک را نگار افتاده نه آسایش ما را دستی گشاده باشد، یا پاسخ بسته ها نگارش و دسته ها گزارش را بنیادی نهاده، یکباره از جای برکنده شدم و چون مشکین کمند دیوانه پسندت پای تا سر پراکنده کاوش در دم مژه گلگون وگونه زریری ساخت و یاد نرگس مردم فریبت از کاسه چشم لاله و خیری شکفت، تار و پود آرامم درهم گسیخت و آبروی شکیبم بر باد داد و در خاک ریخت. زخم های کهن تازه شد و ناله جان خاموش بلند آوازه رخت تاب و توانم به دریا فتاد، و پیمان بردباری که به دست یاری او سامان و سری داشتم در پای رفت، منش از خوی جدائی دامن فراهم چید و دل از دیوار شکیبائی روی برتافت. ندانم از این پس چاره درد چیست و درمان جان تیمار پرورد کدام؟ دانم به چنگ ده ویرانه دیوانه زنجیر خامی دربندی و بهرسو بند آزمای هزار کمند.هرگز کام خویش بر دلخواه تو پیشی ندهم و با هر چه نه مایه آبرو و آرام تو اگر خود به خروارها رامش و به خرمن ها آرامش خویشی نخواهم، ولی چون نو آموز کیش جدائیم و تازه هنجار آئین تنهائی، اگرم گاه گاهی راهی دهند و در سایه آن آستان که نماز جای راستان است پناهی بخشند گناهی نخواهد داشت.

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چندی است پیمان پیک و پیام از دو سو فراموش است و خامه نامه نگار از هر گونه نگارش و گزارش خاموش، نه راه پوئی ازاین سر بدان در پی سپار است و نه تیمار پائی از آن بوم باین برگام گذار. نیازهای زبانی نهفته ماند و رازهای نهانی نگفته، شگفتی های جدائی مغز سخن زای را بند خموشی بر نای بست و نامه گزاران پارسی و تازی را دام درنگ کمند بر دو پای افتاد.
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که ارتباط و پیام از دو طرف فراموش شده و نویسنده از هر نوع نوشتن و گزارش دست برداشته است. نه تلاشی برای یافتن راهی از این سمت به آن سمت دارد و نه در پی درمان مسیری از سرزمین خود به سمت دیگر است. نیازهای زبانی بی‌پاسخ مانده و رازهای پنهان ناگفته باقی مانده‌اند. شگفتی ناشی از جدایی، قدرت بیان را خاموش کرده و فرستندگان نامه‌ها به زبان‌های فارسی و عربی در دام بلاتکلیفی افتاده‌اند.
خوش آن روزگاران که بی سپاس خامه و نامه ساز آمیزش و دیداری بود و بی پاس آشنا و هراس بیگانه راز گفت و گزاری. روان از بند هر اندیشه جز پیوند دوست رستگی ها داشت و با هر پیشه که دلخواه اوست بستگی ها. از گفت رنگینش بزم یاران بهشتی همه بهار بود و آورده خوی و پرورده نهادش انجمن را دریائی گوهر خیز و سپهری اختر نگار داشت. ندانم چه ناسپاسی خواست که آمیز یکدست و آویز پیوست ما به دستی که دیده و دانند در پای رفت واین خوان جان گوار که بهشتی خورش بود و فرشتی جان را پرورش، ترکتاز سپهرش یغما ساخت. راستی را بیش از این بر رنج شکیب آرامش نتوانم و از هر مایه شادی جز با سرکار دوست زیستن و رفتن و گفتن و شنفتن رامش ندانم. گروهی مردم از دیدار به پندار ساخته اند و از خورشید به سایه پرداخته، شعر:
هوش مصنوعی: خوشا آن روزگاران که بدون نیاز به تشکر و نامه‌نگاری، دیدارها و صحبت‌ها به راحتی انجام می‌شد و هیچ هراسی از غریبه‌ها وجود نداشت. ذهن‌ها از هر گونه فکر و اندیشه‌ای آزاد بود و تنها نگرانی‌ها به دوستی و ارتباطات با دیگران معطوف می‌شد. شادی و کم‌حرفی در صحبت‌های زیبا با یاران، جشنی بهاری و پر از نعمت بود. شخصیت او مانند دریایی پر از جواهرات و آسمانی پر از ستارگان درخشان بود. نمی‌دانم چه بی‌احترامی به خود کرده‌ایم که ارتباطات عمیق و دوست داشتن‌هایمان به دست دیگران افتاده و به نوعی دچار جدایی شده‌ایم. این سفره‌ای که مانند غذای بهشت است و جان ما را تغذیه می‌کند، دیگران را به یغما برده‌اند. راستش را بخواهید، بیش از این نمی‌توانم تحمل کنم و از هیچ چیز جز بودن و صحبت کردن با دوستانم لذت نمی‌برم. برخی از مردم گمان می‌کنند که تنها با دیدار به دستاوردهایی می‌رسند و سایه را به جای خورشید انتخاب کرده‌اند.
من نیستم ار کسی دگر هست
از دوست به یاد دوست خرسند
هوش مصنوعی: اگر کسی جز من وجود دارد، از یاد دوست خوشحال است.
نخست از دربار یزدانی پیوند فر خجسته دیدار جوئیم چنانچه بهره و بخشی از آن نخیزد ناگزر به گفت و گزار و نامه و نگار برتازیم و درسازیم، شعر:
هوش مصنوعی: در ابتدا از دربار یزدانی درخواست می‌کنیم تا به دیدار خوشایند او دست یابیم. اگر در این دیدار بهره‌ای نبریم، ناچار به گفت‌وگو و نوشتن متن و نامه‌نگاری خواهیم پرداخت و آن را تنظیم خواهیم کرد.
نه تنها رامش از دیدار خیزد
بسا کین دولت از گفتار خیزد
هوش مصنوعی: بسیاری اوقات شادی و خوشحالی فقط از دیدار یکدیگر حاصل نمی‌شود، بلکه به طور قابل توجهی می‌تواند از کلمات و گفت‌وگوها ناشی شود.
در این فرخنده هنگام که روندگان پای از سر ساخته بدان همایون درکه سپهرش زمین دیگر باد پی سپر بودند، گشایش درهای پیک و پیام را خامه کلید آمد و جان خسته روان را بدین دست آویز از نگارش های زیبا و گزارش های شیوای سرکاری مژده امید. ما را پس از این در پاس نامه و چاپار تن آسائی نخواهد زاد، و در پیوست نامه و نامه گزار نگین بر زبان و بند بر شست نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در این زمان خوشحال‌کننده که راهروها با امید و اشتیاق در مسیر زندگی گام می‌زنند، درهای ارسال پیام و خبر به وسیله‌ی قلم باز شده است و روح خسته انسان با این نوشته‌های زیبا و گزارش‌های دلنشین خوشحال می‌شود. از این به بعد، در ارسال نامه‌ها و پیام‌ها به هیچ زحمتی نیازی نیست و دیگر دغدغه‌ای درباره‌ی نقل‌قول‌ها و جزئیات نخواهیم داشت.
امیدوارم سرکار دوست پیمان درست بنیاد دوستان را به از این پاسداری آرند و بستگان کمند دلنگرانی را از بند ناکامی به گسیل پیک و پیامی زودتر از آن که کام اندیشم رستگاری بخشند.اگر دانی تا کجا آرزومندم و از آن کلک و زبان به گفتی دو اگر همه دشنام باشد چه مایه سپاس اندیش و خرسند، به یک چشمزد خامه از شست نهی و نامه از دست، بر پرند ساده از مشک سوده خرمن هاکنی، و خارستان بزمم به گل های رنگین شرم چمن ها، هر گونه کار و فرمایش نیز که سر انگشت دوستدارش گشایش تواند اگر بی هیچ افسوس نگار آری کردن جان را سپاسی دیگر خواهد رست.
هوش مصنوعی: امیدوارم که دوست عزیزم توجه بیشتری به بنیاد دوستی‌ها داشته باشد و برادرانی که نگرانند، هر چه زودتر از مشکلات رهایی یابند. اگر بدانید که چقدر آرزومندم و همواره به فکر شما هستم، حتی اگر همه نظرات من منفی باشد، باز هم از شما قدردانی می‌کنم. به سادگی می‌توانم بگویم که اگر شما بتوانید به من نامه‌ای ارسال کنید یا پیامی بفرستید، این کار می‌تواند به من شادی بدهد. همچنین، هر چیزی که از طرف دوستتان به شما برسد، اگر به دور از تاسف باشد، به خاطر جان شما موجب شکرگزاری بیشتری خواهد شد.