گنجور

شمارهٔ ۱۰۵ - به میرزا جعفر اردیبی نوشته

برادر مهربان آقا علی به پاس یک رنگی و خوش گمانی در سودای اسب اگر همه مایه زیان کند وهمسایه به بیغاره تیغ زبان یازد نوشته از تو نخواهد خواست، و با این ساز هم کنده و سامان پارکنده که شمارش همه بر وام است و هر سر موی از پریشانی و نیستی آخته تیغی بر اندام. صد سال دیگر نام خواهندگی و خواستاری نخواهد برد ولی داد و ستد و آنگه با دوستان یکدل سرسری کار هنرمندان و کیش نام پسندان نیست. نوشته از ساختگی دوشیزه و از گرد تیتال پاکیزه پابرهنه و پارسی بر نگار.

هجده تومان زر سارا و سیم سره وام آقا علی از رهگذاری های یکسر اسبم دام گردن است که به خواست پاک یزدان پس از چهل روز دیگر با دست خویش یا گماشته خود در پای تخت شهریار جوانبخت محمد شاه قاجار که چرخش زمین باد و جهانش زیر نگین، کارسازی کرده پوزش پرداز هیچگونه سالوس و سرهم بندی و کاربند بهانه های بی مغز ریشخندی نگردم. اگر خدای ناخواسته به هنگام خود تنخواه نرسید و دام وام از گردن پرداخته نشد بدان راه و روش که کیش سوداگران است و بازاریان شهری و روستا را هنجار داد و ستد بر آن، هر چند از چهل روز برگذرد ده دو نیم سود بر سرمایه فزوده به خواهنده پیمایم، و این نوشته که در میان داوری راستین است و راست گواهی در آستین دریافت افتد.

شمارهٔ ۱۰۴ - تحریر مجدد قصه ای از کتاب زینت المجالس: عبدالله پسر جعفر طیار گوید: روزی به دیدار معاویه شدم، دریده گریبان و ژولیده موی از خانه برآمد. چون چشمش بر من افتاد سخت پراکنده گشت و گران شرمنده. نشان آشفتگی از رخسارش روشن روشن پدیدار افتاد. گفتم دانم این کار از کجاست و این کالا از کدام بازار. خاتون خانه ترا با کنیزی یافته و بدین بی اندامی و گستاخی شتافته. مرا نیز بارها چنین کارها افتاده است و آشوب ها زاده. گفت بر گوی. گفتم شبی باکنیزی پیمان بستر دادم و خود را نوید پیوندی دیگر، او در چشمداشت همی زیست و من پاس اندیش هنگام بودم. چون دیری برگذشت پنداشتم چشم خاتون به خواب است و دیده بخت خواجه بیدار. آهسته آهسته از بستر ساز گریز کردم و انداز آرام جای کنیز. همانا خاتون هشیار بود و با صد دیده بیدار کار، خشم آلود از پی روان شد و چشم پالود بر هنجار و اندیشه ما نگران. آواز پای ویم در گوش رفت هوش از سر بر کران زیست و پراکندگی رخت در میان افکند. راه بگردانیدم و آهنگ پا گاه کردم، چون از همه راهم پای دست آویز شکسته بود و دست پایداری بسته بیخود بر شتری گرگین و بی پالان که روغن در او مالیده بودند بر نشستم و از جای برانگیختم. خاتون خشم آلود فرا رسید و از فرازم به زیر انداخت که ای سایه پرست سیاه نامه این کار و کردت را در ترازوی خرد سنگی نیست و نزد خردمندان رنگی نه. پس کفش از پای بر آورد و برکند و کوب من سخت بایستاد چنگم در گریبان زد و چاک جامه ام از سینه به دامان برد و دست از دهان برداشت و هیچ از خودکامی و بی اندامی فرو نگذاشت.شمارهٔ ۱۰۶ - به میرزا حسن مطرب نگاشته: چندی است پیمان پیک و پیام از دو سو فراموش است و خامه نامه نگار از هر گونه نگارش و گزارش خاموش، نه راه پوئی ازاین سر بدان در پی سپار است و نه تیمار پائی از آن بوم باین برگام گذار. نیازهای زبانی نهفته ماند و رازهای نهانی نگفته، شگفتی های جدائی مغز سخن زای را بند خموشی بر نای بست و نامه گزاران پارسی و تازی را دام درنگ کمند بر دو پای افتاد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

برادر مهربان آقا علی به پاس یک رنگی و خوش گمانی در سودای اسب اگر همه مایه زیان کند وهمسایه به بیغاره تیغ زبان یازد نوشته از تو نخواهد خواست، و با این ساز هم کنده و سامان پارکنده که شمارش همه بر وام است و هر سر موی از پریشانی و نیستی آخته تیغی بر اندام. صد سال دیگر نام خواهندگی و خواستاری نخواهد برد ولی داد و ستد و آنگه با دوستان یکدل سرسری کار هنرمندان و کیش نام پسندان نیست. نوشته از ساختگی دوشیزه و از گرد تیتال پاکیزه پابرهنه و پارسی بر نگار.
هوش مصنوعی: برادر مهربان آقا علی به خاطر صداقت و خوش‌بینی‌اش در زمینه اسب‌سواری، اگرچه ممکن است دچار ضرر شود، ولی همسایگانش هیچ‌گاه از او طلبی نخواهند داشت. او با این حال، همواره با تلاش و نظم در حال پیشرفت است. مشکلات و ناکامی‌ها به هیچ‌وجه او را از ادامه مسیرش باز نمی‌دارد؛ چرا که حتی در سال‌های آینده نیز، تلاشش برای محبت و دوستی با دیگران فراموش نخواهد شد. در تعاملاتش همواره به دوستان نزدیکش اهمیت می‌دهد و به نسبت هنرمندان و سلیقه‌های مختلف نظر مثبتی دارد. او از زیبایی‌های زندگی و خالص بودن خود لذت می‌برد و به نوشتن و هنر ارزش می‌دهد.
هجده تومان زر سارا و سیم سره وام آقا علی از رهگذاری های یکسر اسبم دام گردن است که به خواست پاک یزدان پس از چهل روز دیگر با دست خویش یا گماشته خود در پای تخت شهریار جوانبخت محمد شاه قاجار که چرخش زمین باد و جهانش زیر نگین، کارسازی کرده پوزش پرداز هیچگونه سالوس و سرهم بندی و کاربند بهانه های بی مغز ریشخندی نگردم. اگر خدای ناخواسته به هنگام خود تنخواه نرسید و دام وام از گردن پرداخته نشد بدان راه و روش که کیش سوداگران است و بازاریان شهری و روستا را هنجار داد و ستد بر آن، هر چند از چهل روز برگذرد ده دو نیم سود بر سرمایه فزوده به خواهنده پیمایم، و این نوشته که در میان داوری راستین است و راست گواهی در آستین دریافت افتد.
هوش مصنوعی: هجده تومان زر و سیم سارا، وام آقا علی است که باید بعد از چهل روز یا به دست خودم یا به وسیله گماشته‌ام در پای تخت محمد شاه قاجار پرداخت شود. در این مدت، هیچ‌گونه بهانه‌جویی و فریبکاری نخواهم کرد. اگر به موقع پول به دست نیاید و نتوانم وام را پرداخت کنم، طبق قوانین معاملات تجاری، هر چند که زمان بگذرد، سودی به مبلغ وام اضافه خواهد شد. این نوشته برگه‌ای معتبر است که در صورت نیاز به عنوان مدرک می‌توانم ارائه دهم.