گنجور

بخش ۸ - سبب نظم کتاب

سه ده بر به سال هزار و دویست
که بر خاکیان آسمان می‌گریست
پدر غافل از درد فرزند خویش
دل مام فارغ ز دلبند خویش
مدار مهمات بر زرق و شید
فسون و دغل شیوه عمرو و زید
مرا اتفاقا در این کژ زمان
که از راستی کس ندادی نشان
صدیقی نکو بود و فرخ‌نهاد
خداوند خلق خوش و طبع راد
چو اندیشه مقبلان مستقیم
سرشتی مطهر‌، مزاجی سلیم
جز از راستی بر نیاورده دم
چو خود در ره صدق ثابت قدم
نکو روی از دودمان بزرگ
به هیکل ضعیف و به دانش سترگ
نوازنده هر کجا زیردست
پرستنده هر کجا حق‌پرست
همایون کریمی که از جود وی
ز من بنده گمنام‌تر جود طی
فلک دودی از مطبخ خوان او
جهان‌تاب خورشید احسان او
به هر حلقه از نعت او ذکر خیر
ز مسجد قدم در قدم تا به دیر
نه در سکه نقد عهدش دغل
نه در رکن پیمان و مهرش خلل
سرا پا همه مردی و مردمی
ملَک رفته در کسوت آدمی
به صورت خداوند جاه و جلال
به معنی پریشان و درویش حال
یکه‌ش ناز پرورده فرزند بود
ورا بنده ما را خداوند بود
پس از سال پنجش به مکتب سپرد
به تعلیمش از هر جهت رنج برد
چو دوران عمرش بر آمد به هشت
به دانش ز هشتاد سالان گذشت
زید تا ز چشم بد‌اندیش دور
ز مرز عراقش به ظلمات نور
فرستاد و بر وی ادیبی گماشت
که فارغ نخسبد از او شام و چاشت
به پاداش این خدمتش زر فشاند
همه خاک آن خطه در زر نشاند
ادیب از در زرق و ناراستی
ز خدمت بیفزود بر کاستی
رها کرد لوح دیانت ز دست
ستد سیم وزان طفل فارغ نشست
پسر فارغ از رنج تحصیل زیست
مه و سال و هفته به تعطیل زیست
خلل یافت ارکان ادراک او
پر از گرد شد مشرب پاک او
خطا شد خطا آن همه سعی و رنج
چنان شد که در عهد تحویل پنج
پدر یافت زین ماجرا آگهی
یکی نامه بنگاشت نزد رهی
که آرم به ملک عراقش ز نور
به وفق رضا گر نباشد به زور
به ایمای آن یار فرخنده کیش
کشیدم بدان بوم و بر رخت خویش
چهل روز نرد سکون باختم
به هر سوقی افسانه‌ها ساختم
چو نگشود کاری ز تدبیرها
زدم زخمه بر ساز تزویرها
به تدبیر و تزویر کاری نرفت
بجز لانسلم شماری نرفت
سپردم جمال صفا را به زنگ
کمر چست کردم به آهنگ جنگ
مرادی از آن نیز حاصل نشد
کسی را چنین کار مشکل نشد
پراکنده سکان آن سرزمین
پراکنده گو از یسار و یمین
پری‌وار خود را بر آراسته
ولی دیو از ایشان امان خواسته
همه غول هیات همه سک زنان
همه زشت طینت همه کژ زبان
همه از نصیحت برآکنده گوش
به پیکار یغما تبرها به دوش
گهی بانگ خیزد که بیمار شد
پی کار خود رو که از کار شد
شبی همچو عمر بخیلان دراز
جهان تیره ابر سیه رشحه ساز
ز هر گوشه‌ای ابر دریافشان
چو صیت کف دست دامن کشان
ولی این دهد قطره آن کیل کیل
ولی این چکد رشحه آن سیل سیل
ز رفتار آن قوم نسناس‌خو
به دیوار کردم ز وسواس رو
سراپا به دریای اندیشه غرق
سرشکم چو باران و آهم چو برق
که یارب چو من خوار و بد روز کیست
شب قبر کس را چنین روز نیست
بسی رفت تا من بدین بوم و بر
به امر خداوند احسان سیر
به انجام شغلی کمر بسته‌ام
پی نظم کاری نظر بسته‌ام
بشر صورتان شیاطین سرشت
که در جلوه نیکند و در پرده زشت
به هر لحظه بازیچه‌ای سر کنند
چو ابلیس تلبیس دیگر کنند
به امید اخذ دو دینار سیم
فراموششان گشته عهد قدیم
چنین قوم پر فتنه را نوم به
سگ کوی گبران از این قوم به
خلوصم پذیرفت از اینان خلل
فرو مانده‌ام همچو خر در وحَل
بدانجا کز این ماجرا گفتگوست
ندانم چه عذر آورم نزد دوست
نگویم ز دونان غلط ناسزا‌ست
ز من غیر تسلیم فرمان خطا‌ست
در این غصه بودم که وحی ضمیر
به گوش دل آهسته گفت ای فقیر
ترا تکیه بر حکم داور نکوست
چه خیزد ز حکم تو و حکم دوست
ز وسواس بیهوده دوری گزین
چو نفس آزمایان صبوری گزین
ببین تا نگارنده خوب و زشت
ز انشای قدرت چه بر سر نوشت
که پروانه امر او دیر و زود
ز سرّ کمون یافت خواهد شهود
چو از غیب فرخ سروش آمدم
ز مستی غفلت به هوش آمدم
بدین مژده‌ام خاطر آرام یافت
هوس‌های بیهوده انجام یافت
فراموش کردم زمان ملال
به یاد آمدم داستان وصال
از آن خلوت از غیر پرداختن
وز آن قصه از هر دری ساختن
از آن شمع تحقیق افروختن
از آن روغن معرفت سوختن
از آن قصه لاله و باغ و راغ
از آن هزل و شوخی و بازی و لاغ
از آن من سخن گفتن از انبساط
تو بی خویش غلطیدن اندر بساط
چو شمعم به جان آتش اندر گرفت
نه جان بلکه از پای تا سر گرفت
ز مژگان فرو ریختم اشک درد
ز خون ساختم لاله گون رنگ زرد
به خود گفتم ای مرد ناهوشمند
گذاری غمین خاطر دوست چند‌؟
سبک باش و افسانه‌ای ساز کن
دری از طرب بر رخش باز کن
زمانه گذشت از مه هفت و هشت
که نشنید ازین پرده یک سر‌گذشت
در اثبات مردی آن زورمند
یل سید آن رستم دیو‌بند
ز روح بزرگان مدد خواستم
به شش روز این دفتر آراستم
نه دفتر پری پیکری دل فریب
فرو هشته از خط به عارض حجیب
به زیباترین وجهی انجام یافت
صکوک الدلیل از خرد نام یافت
نه یک حرف از او جرح و تعدیل شد
نه یک نکته خام تبدیل شد
زبان بد اندیش اگر پاک نیست
تواش گر پسند آوری باک نیست
بخوان وز شکر خنده دل شاد کن
ز غم‌های چون زهر من یاد کن

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سه ده بر به سال هزار و دویست
که بر خاکیان آسمان می‌گریست
هوش مصنوعی: در سال ۱۲۲۰ هجری، آسمان بر سر زمین‌نشینان گریان بود.
پدر غافل از درد فرزند خویش
دل مام فارغ ز دلبند خویش
هوش مصنوعی: پدر از رنج و مصیبت فرزندش بی‌خبر است، همان‌طور که مادر از دل‌مشغولی‌ و وابستگی‌های خود دور است و بی‌خیال شده.
مدار مهمات بر زرق و شید
فسون و دغل شیوه عمرو و زید
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به فریب و نیرنگ در زندگی و رفتار انسان‌ها دارد. به طوری که برخی افراد با تظاهر و جلوه‌گری به موفقیت و محبوبیت می‌رسند، در حالی که در واقعیت ممکن است رفتارهای غیرصادقانه و مکارانه‌ای داشته باشند. از این رو، نتیجه‌گیری می‌شود که انسان‌ها در تلاش برای جلب توجه دیگران ممکن است از شیوه‌های نادرست و عوام فریبی استفاده کنند.
مرا اتفاقا در این کژ زمان
که از راستی کس ندادی نشان
هوش مصنوعی: در این زمان نامناسب و بی‌ثبات، به طور تصادفی من نشانه‌ای از حقیقت نیافتم.
صدیقی نکو بود و فرخ‌نهاد
خداوند خلق خوش و طبع راد
هوش مصنوعی: صدیق مرد نیکو و خوشبختی است که خداوند خلقی نیکو و طبعی شاداب به او بخشیده است.
چو اندیشه مقبلان مستقیم
سرشتی مطهر‌، مزاجی سلیم
هوش مصنوعی: در اینجا به صفات افرادی اشاره شده که فکر و ذهنی سالم دارند و ویژگی‌های نیکویی در طبیعتشان وجود دارد. این افراد با روحی پاک و آرام، به سمت راستای درست حرکت می‌کنند.
جز از راستی بر نیاورده دم
چو خود در ره صدق ثابت قدم
هوش مصنوعی: تنها از راستگویی سخن نمی‌گویم، چرا که خودم در راه صداقت ثابت قدم هستم.
نکو روی از دودمان بزرگ
به هیکل ضعیف و به دانش سترگ
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زیبایی و اصالت یک شخص از نسل بزرگ و برجسته‌ای می‌آید، حتی اگر او دارای جسمی ضعیف باشد و دانش زیادی داشته باشد. به عبارت دیگر، ویژگی‌های مثبت یک فرد می‌تواند ناشی از ریشه و خانواده‌اش باشد و لزوماً بستگی به ظاهر جسمی‌اش ندارد.
نوازنده هر کجا زیردست
پرستنده هر کجا حق‌پرست
هوش مصنوعی: نوازنده در هر مکانی به نوازش می‌پردازد و پرستنده نیز در هر جا به پرستش.
همایون کریمی که از جود وی
ز من بنده گمنام‌تر جود طی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به رحمت و کرم شخصی به نام همایون کریمی اشاره می‌کند و می‌گوید که این بخشش و نوازش او باعث شده است که او، که بنده‌ای گمنام و ناشناخته است، احساس خاصی داشته باشد. به عبارتی، کرم و محبت همایون کریمی به او کمک کرده تا شناخته شود و احساس ارزشمندی کند.
فلک دودی از مطبخ خوان او
جهان‌تاب خورشید احسان او
هوش مصنوعی: آسمان به هنگام پختن غذا در خانه او به رنگ دودی درآمده و نور خورشید از برکت و مهربانی او در دنیا می‌تابد.
به هر حلقه از نعت او ذکر خیر
ز مسجد قدم در قدم تا به دیر
هوش مصنوعی: در هر مرحله از توصیف او، ذکر خوبی او را می‌گویند؛ از مسجد تا دیر، همواره در پی هم.
نه در سکه نقد عهدش دغل
نه در رکن پیمان و مهرش خلل
هوش مصنوعی: در اعتباری که به او داشتم هیچ گونه نیرنگی وجود نداشت و پیمان ما نیز بدون هیچ نقصی بود.
سرا پا همه مردی و مردمی
ملَک رفته در کسوت آدمی
هوش مصنوعی: تمام وجود تو از مردانگی و انسانیت پر شده است و همواره در قالب یک انسان باقی مانده‌ای.
به صورت خداوند جاه و جلال
به معنی پریشان و درویش حال
هوش مصنوعی: به شکل و شمایل خداوند، جلال و بزرگی وجود دارد، در حالی که انسان در حالات پریشان و فقیر به نظر می‌رسد.
یکه‌ش ناز پرورده فرزند بود
ورا بنده ما را خداوند بود
هوش مصنوعی: فرزند نازپرورده‌ای بود که فقط او را دوست داشتیم و او را متعلق به خداوند می‌دانستیم.
پس از سال پنجش به مکتب سپرد
به تعلیمش از هر جهت رنج برد
هوش مصنوعی: پس از اینکه او پنج ساله شد، به مدرسه رفت و به یادگیری‌اش از تمام جهات سختی و زحمت کشید.
چو دوران عمرش بر آمد به هشت
به دانش ز هشتاد سالان گذشت
هوش مصنوعی: زمانی که عمر او به هشتاد سال رسید، با دانش و تجربه‌ای که از دیگران در این هشتاد سال کسب کرده بود، فراتر رفت و به مراحل بالاتری از آگاهی دست یافت.
زید تا ز چشم بد‌اندیش دور
ز مرز عراقش به ظلمات نور
هوش مصنوعی: زید به دور از چشم بدخواهانی که در فکر او هستند، در مرز عراق به روشنی و روشنایی دست پیدا کرد.
فرستاد و بر وی ادیبی گماشت
که فارغ نخسبد از او شام و چاشت
هوش مصنوعی: فرستاد شخصی را و برای او یک استاد تعیین کرد تا به هیچ وجه از یادگیری و آموزش در شب و روز بیافتد.
به پاداش این خدمتش زر فشاند
همه خاک آن خطه در زر نشاند
هوش مصنوعی: به خاطر خدمات او، تمام خاک آن سرزمین را با طلا پوشانیدند و زیبا کردند.
ادیب از در زرق و ناراستی
ز خدمت بیفزود بر کاستی
هوش مصنوعی: شاعر می‌گوید که فرد باهوش و عالم، با دوری از فریب و نیرنگ، بر شناخت و توانایی‌های خود می‌افزاید و به جای اینکه به دیگران خدمت کند، خودش را کم کرده و از ارزش خود می‌کاهد.
رها کرد لوح دیانت ز دست
ستد سیم وزان طفل فارغ نشست
هوش مصنوعی: رها کرد دیانت و اصول مذهبی را، و از دنیا و ثروت و زیبایی‌های آن بی‌توجه شد، و به آرامش و آسایش واقعی رسید.
پسر فارغ از رنج تحصیل زیست
مه و سال و هفته به تعطیل زیست
هوش مصنوعی: پسری بدون دغدغه‌های تحصیل زندگی کرده است و زمانش را به پایان هفته‌ها و ماه‌ها گذرانده است.
خلل یافت ارکان ادراک او
پر از گرد شد مشرب پاک او
هوش مصنوعی: اگر پایه‌های درک او دچار نقصان شوند، چشیدنش از معرفت و حقیقت آلوده خواهد گشت.
خطا شد خطا آن همه سعی و رنج
چنان شد که در عهد تحویل پنج
هوش مصنوعی: اشتباه شد و تلاش و زحمت بسیار به جایی نرسید، به طوری که در زمان تغییر و تحول، همه چیز به گونه‌ای پیش رفت که هیچ نتیجه‌ای نداشت.
پدر یافت زین ماجرا آگهی
یکی نامه بنگاشت نزد رهی
هوش مصنوعی: پدر از این ماجرا باخبر شد و نامه‌ای نوشت و به سوی راهی فرستاد.
که آرم به ملک عراقش ز نور
به وفق رضا گر نباشد به زور
هوش مصنوعی: اگر بدون زور و فشار، با نور وجود و به خواست و رضایت خداوند، به کشور عراق آرامش و امنیت برسم.
به ایمای آن یار فرخنده کیش
کشیدم بدان بوم و بر رخت خویش
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر آن دوست خوش‌نام و نیکوکار، به آن سرزمین رفتم و لباس خود را نیز تغییر دادم.
چهل روز نرد سکون باختم
به هر سوقی افسانه‌ها ساختم
هوش مصنوعی: چهل روز در حالت بی‌حرکتی گذراندم و در هرجا خود را با داستان‌های مختلف مشغول کردم.
چو نگشود کاری ز تدبیرها
زدم زخمه بر ساز تزویرها
هوش مصنوعی: وقتی تدبیرها نتیجه نداد، به راه حلی فریبنده روی آوردم.
به تدبیر و تزویر کاری نرفت
بجز لانسلم شماری نرفت
هوش مصنوعی: تنها با نقشه‌ریزی و فریب، چیزی پیش نرفت و کاری انجام نشد، جز اینکه تعداد کمی در میان افراد باقی ماندند.
سپردم جمال صفا را به زنگ
کمر چست کردم به آهنگ جنگ
هوش مصنوعی: به زیبایی و شفافیت دست یاری سپردم و برای مبارزه و جنگ آماده شدم.
مرادی از آن نیز حاصل نشد
کسی را چنین کار مشکل نشد
هوش مصنوعی: هیچ نتیجه‌ای از این تلاش به دست نیامد و هیچ‌کس نتوانست این کار سخت را انجام دهد.
پراکنده سکان آن سرزمین
پراکنده گو از یسار و یمین
هوش مصنوعی: کسی که در آن سرزمین فرماندهی می‌کند، باید از سمت چپ و راست خود نگران باشد و در مورد اثرات و پیامدها توجه داشته باشد.
پری‌وار خود را بر آراسته
ولی دیو از ایشان امان خواسته
هوش مصنوعی: شما مانند پری زیبا و خوشتیپ به نظر می‌رسید، اما در عین حال، دیو از شما دوری می‌کند و از شما فرار کرده است.
همه غول هیات همه سک زنان
همه زشت طینت همه کژ زبان
هوش مصنوعی: همه موجودات زشت و بدخلق که به نظر می‌رسند، همگی تحت تأثیر رفتارهای نادرستی هستند که موجب می‌شود درک درستی از خود و دیگران نداشته باشند.
همه از نصیحت برآکنده گوش
به پیکار یغما تبرها به دوش
هوش مصنوعی: همه به نصیحت‌ها گوش می‌دهند و آماده‌اند تا در برابر چپاولگران با تبرهایشان آماده دفاع شوند.
گهی بانگ خیزد که بیمار شد
پی کار خود رو که از کار شد
هوش مصنوعی: گاهی صدایی بلند می‌شود که ناشی از درد و بی‌تابی است، پس برو و به کار خود بپرداز، زیرا دیگر از مشکلات و کارها دوری کرده‌ای.
شبی همچو عمر بخیلان دراز
جهان تیره ابر سیه رشحه ساز
هوش مصنوعی: شبی مانند عمر طمع‌کاران طولانی است، که در آن جهان مانند ابرهای سیاه، تیره و غم‌انگیز به نظر می‌رسد.
ز هر گوشه‌ای ابر دریافشان
چو صیت کف دست دامن کشان
هوش مصنوعی: از هر گوشه‌ای ابرها مانند صدای کف دست، باران را به زمین می‌ریزند و دامن زمین را پر می‌کنند.
ولی این دهد قطره آن کیل کیل
ولی این چکد رشحه آن سیل سیل
هوش مصنوعی: ولی این باران قطره قطره می‌بارد، اما این آب به صورت سیلاب جاری می‌شود.
ز رفتار آن قوم نسناس‌خو
به دیوار کردم ز وسواس رو
هوش مصنوعی: به خاطر رفتار آن قوم که مانند جانوران هستند، از ترس و وسواس به دیوار پناه بردم.
سراپا به دریای اندیشه غرق
سرشکم چو باران و آهم چو برق
هوش مصنوعی: تمام وجودم در عمق فکر و اندیشه غوطه‌ور است؛ اشکم همچون باران می‌بارد و ناله‌ام مانند رعد و برق است.
که یارب چو من خوار و بد روز کیست
شب قبر کس را چنین روز نیست
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چه کسی جز من در روز قیامت در این وضعیت زار و ذلت بار قرار خواهد گرفت؟ در شب قبر، کسی به حال دیگری نیست و هیچ‌کس به فکر دیگری نخواهد بود.
بسی رفت تا من بدین بوم و بر
به امر خداوند احسان سیر
هوش مصنوعی: به طور کلی، این جمله به این معناست که شخصی به خاطر دستور الهی و به خاطر نیکی و احسان، مدت زیادی تلاش کرده و در سرزمینی جدید و ناآشنا سفر کرده است.
به انجام شغلی کمر بسته‌ام
پی نظم کاری نظر بسته‌ام
هوش مصنوعی: من به انجام کار خاصی مصمم هستم و بر روی نظم و ترتیب آن تمرکز کرده‌ام.
بشر صورتان شیاطین سرشت
که در جلوه نیکند و در پرده زشت
هوش مصنوعی: انسان‌ها به دو صورت متفاوت خلق شده‌اند؛ از یک سو می‌توانند زیبا و نیکو جلوه کنند، اما از سوی دیگر، در خفا و پرده می‌توانند زشتی‌ها و ناپسندهایی داشته باشند.
به هر لحظه بازیچه‌ای سر کنند
چو ابلیس تلبیس دیگر کنند
هوش مصنوعی: در هر لحظه مشغول حقه بازی و فریب هستند، مانند ابلیس که هر بار ترفند جدیدی به کار می‌برد.
به امید اخذ دو دینار سیم
فراموششان گشته عهد قدیم
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن دو دینار نقره، آن‌ها عهد و پیمان قدیمی خود را فراموش کرده‌اند.
چنین قوم پر فتنه را نوم به
سگ کوی گبران از این قوم به
هوش مصنوعی: این گروه پر از فتنه و نزاع را نمی‌توان در کنار انسان‌هایی با اعتقادات دیگر و رفتارهای ناپسند رنجاند. زندگی در این فضا به مانند دوستی با افرادی دچار آفت و مشکلات است.
خلوصم پذیرفت از اینان خلل
فرو مانده‌ام همچو خر در وحَل
هوش مصنوعی: من از این افراد به خاطر خلوصم پذیرفته شدم، ولی همچنان در مشکلات و سختی‌ها گیر کرده‌ام، مثل الاغی که در گل و لای مانده است.
بدانجا کز این ماجرا گفتگوست
ندانم چه عذر آورم نزد دوست
هوش مصنوعی: در آن مکان که درباره این ماجرا صحبت می‌شود، نمی‌دانم چه دلیلی برای توجیه خودم نزد دوستم بیاورم.
نگویم ز دونان غلط ناسزا‌ست
ز من غیر تسلیم فرمان خطا‌ست
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که از پایین‌ترها بدگویی کردن نادرست است، زیرا غیر از تسلیم در برابر فرمان، اشتباهی از من سر نخواهد زد.
در این غصه بودم که وحی ضمیر
به گوش دل آهسته گفت ای فقیر
هوش مصنوعی: در این ناراحتی به سر می‌بردم که ناگهان صدای دل به من گفت: ای بیچاره.
ترا تکیه بر حکم داور نکوست
چه خیزد ز حکم تو و حکم دوست
هوش مصنوعی: حکم و نظر تو همیشه خوب و شایسته است، زیرا نتیجه‌ای که از تصمیم تو و دوستان به دست می‌آید، مثبت و خوشایند خواهد بود.
ز وسواس بیهوده دوری گزین
چو نفس آزمایان صبوری گزین
هوش مصنوعی: از وسواس‌های بی‌فایده دوری کن و با آرامش و تحمل رفتار کن، همان‌طور که نفس‌کش‌ها، بر خود مسلط هستند.
ببین تا نگارنده خوب و زشت
ز انشای قدرت چه بر سر نوشت
هوش مصنوعی: ببین که چگونه نویسنده با توانایی خود، زیبایی و زشتی را در نوشته‌هایش به تصویر می‌کشد.
که پروانه امر او دیر و زود
ز سرّ کمون یافت خواهد شهود
کُمون‌: پوشیده‌، نهانی‌.
چو از غیب فرخ سروش آمدم
ز مستی غفلت به هوش آمدم
هوش مصنوعی: زمانی که از عالم غیب، پیام خوشایندی دریافت کردم، از حالت بی‌خبری و مستی به هوشیاری و آگاهی رسیدم.
بدین مژده‌ام خاطر آرام یافت
هوس‌های بیهوده انجام یافت
هوش مصنوعی: این خبر سبب شده که دلم آرام بگیرد و آرزوهای بیهوده‌ام به نتیجه برسد.
فراموش کردم زمان ملال
به یاد آمدم داستان وصال
هوش مصنوعی: وقتی درگیر احساس ناراحتی و یأس بودم، ناگهان یاد یک داستان عاشقانه و وصال معشوق به ذهنم خطور کرد.
از آن خلوت از غیر پرداختن
وز آن قصه از هر دری ساختن
هوش مصنوعی: به دور از دیگران بودن و عدم توجه به آنها، باعث می‌شود که بتوان به خلوت و آرامش رسید و از آنجا داستان‌ها و افسانه‌هایی برای شناخت و تفکر بسازیم.
از آن شمع تحقیق افروختن
از آن روغن معرفت سوختن
هوش مصنوعی: برای روشنی و آگاهی، باید تلاش کرد و از دانش و معرفت بهره برد، حتی اگر این فرآیند سخت و دشوار باشد.
از آن قصه لاله و باغ و راغ
از آن هزل و شوخی و بازی و لاغ
هوش مصنوعی: از آن داستان لاله و باغ و گلفروشی، از آن لطائف و شوخی‌هایی که در زندگی وجود دارد.
از آن من سخن گفتن از انبساط
تو بی خویش غلطیدن اندر بساط
هوش مصنوعی: سخن گفتن از شادی و خوشحالی تو برای من چون افتادن در میان نعمت‌ها و گستردگی عشق توست.
چو شمعم به جان آتش اندر گرفت
نه جان بلکه از پای تا سر گرفت
هوش مصنوعی: مانند شمعی هستم که آتش به جانم افتاده است، نه تنها جانم، بلکه آتش از سر تا پایم را دربر گرفته است.
ز مژگان فرو ریختم اشک درد
ز خون ساختم لاله گون رنگ زرد
هوش مصنوعی: از چشمانم اشک اندوه ریختم و از این اشک‌ها گل‌های زردی به رنگ لاله ساخته‌ام.
به خود گفتم ای مرد ناهوشمند
گذاری غمین خاطر دوست چند‌؟
هوش مصنوعی: به خودم گفتم، ای مرد نادان، چرا باید به خاطر دوست ناراحت باشی؟
سبک باش و افسانه‌ای ساز کن
دری از طرب بر رخش باز کن
هوش مصنوعی: سبک و آزاد باش و به زندگی‌ات جانی تازه ببخش، دری از شادی را بر روی خودت بگشا.
زمانه گذشت از مه هفت و هشت
که نشنید ازین پرده یک سر‌گذشت
هوش مصنوعی: زمانه از مدت‌های طولانی یعنی از دوران‌های خیلی قدیمی گذشته و هیچ‌کس از این حکایت و داستان کامل خبر نداشته است.
در اثبات مردی آن زورمند
یل سید آن رستم دیو‌بند
هوش مصنوعی: در نشان دادن قدرت و مردانگی آن جوانمرد قهرمان، همانند رستم دستان که با دیوان مبارزه کرد.
ز روح بزرگان مدد خواستم
به شش روز این دفتر آراستم
هوش مصنوعی: از روح بزرگانی که درگذشته‌اند کمک خواستم و در مدت شش روز این دفتر را تنظیم و به پایان رساندم.
نه دفتر پری پیکری دل فریب
فرو هشته از خط به عارض حجیب
هوش مصنوعی: دفتر زیبای پری (عشق) که دل را به خود جلب می‌کند، در ظلمت خطی که بر چهره‌اش سایه افکنده، قرار دارد.
به زیباترین وجهی انجام یافت
صکوک الدلیل از خرد نام یافت
هوش مصنوعی: به زیباترین و بهترین شکل ممکن، کارها و دلایل به سرانجام رسید و از درک و دانش عمیق بهره‌مند شدند.
نه یک حرف از او جرح و تعدیل شد
نه یک نکته خام تبدیل شد
هوش مصنوعی: هیچ کلامی از او تغییر نکرد و هیچ نکته‌ی نادقیقی به حقیقت تبدیل نشد.
زبان بد اندیش اگر پاک نیست
تواش گر پسند آوری باک نیست
هوش مصنوعی: اگر زبان تو بداندیش است و ناپاک، اما اگر قصد داشته باشی آن را تغییر دهی و زیبا کنی، نگران نباش.
بخوان وز شکر خنده دل شاد کن
ز غم‌های چون زهر من یاد کن
هوش مصنوعی: بخوان و با لبخند شیرین خود، دل را شاد کن. از غم‌هایی که مثل زهر هستند، یاد نکن.