گنجور

بخش ۱۸ - تلبیس اول

پس از عهد شش سال مهر و داد
ز طبع سخاپیشه و خلق راد
به من استری دادی از مال غیر
پریشان زتمکین و عاجز ز سیر
حقیر و هزول و ضعیف و زبون
همه استخوان چون خر ارغنون
بر و یال و دم رشته تارها
ز آهنگ او بر دلم بارها
چو اندیشه زاهدان کندرو
از او قحط در مملکت کاه وجو
چو عهد بخیلان به رفتار سست
به خوردن چو ارباب سجاده چست
دمد گر مسیحاش ز اعجاز دم
نخواهد شد الا به راه عدم
مشرف نشد کس به پابوس تو
که جان برد از زرق و سالوس تو
وفا و مروت تو را باب نیست
به نزد تو اعدا و احباب نیست
اگر دشمن آهنگ خنجر کنی
وگر دوست مکر و فسون سرکنی
بهر رسم و آئینت کآید ز دست
دهی قلب بیچارگان را شکست
زجورت خلل یافت تمکین خلق
چه می خواهی از جان مسکین خلق
مگیر این همه ظلم را سرسری
زمحشر بر اندیش و آن داوری
گرفتم که در مال قارون شدی
زرفعت چو عیسی به گردون شدی
مه و مهر شد شمع ایوان تو
زحل گشت هندوی دربان تو
شود ساقی محفلت مشتری
به بزمت کند زهره خنیاگری
به خیل تو بهرام کمتر خدم
عطارد دبیری مرصع قلم
مدار شب و روز رام تو شد
ثری تا ثریا به کام تو شد
چه سودت که سست است بنیان عمر
نهایت پذیر است دوران عمر
نهاده است بنیاد هستی بر آب
خراب است حصن جهان خراب
از این دجله کس آب راحت نخورد
وز این عرصه کس گوی دولت نبرد
طرب نیست در دور مینای چرخ
نه می بلکه خون است صهبای چرخ
اگر زهره اش داستانی سرود
چو دیدم به جز ساز ماتم نبود
طلسمی است این عالم پیچ پیچ
به جز وهم مطلق دگر هیچ هیچ
خنک آنکه زین بی حقیقت طلسم
بتابید روی و برآورد اسم
نه چون ما و تو محو پندار ماند
به این نقش باطل گرفتار ماند

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس از عهد شش سال مهر و داد
ز طبع سخاپیشه و خلق راد
هوش مصنوعی: پس از گذشت شش سال از دوستی و محبت، دیگر نمی‌توانم به راحتی با طبیعت سخاوتمند و مردم نیکوکار ارتباط برقرار کنم.
به من استری دادی از مال غیر
پریشان زتمکین و عاجز ز سیر
هوش مصنوعی: به من مالی دادی که متعلق به دیگران است و این موضوع مرا پریشان و ناتوان کرده است.
حقیر و هزول و ضعیف و زبون
همه استخوان چون خر ارغنون
هوش مصنوعی: من حقیر و ضعیف و ناتوان هستم، اما در باطن همچون استخوانی که مانند خر ارغنون صدا می‌کند، وجود دارم.
بر و یال و دم رشته تارها
ز آهنگ او بر دلم بارها
هوش مصنوعی: چهره، یال و دم او مانند رشته‌هایی از آهنگش، بارها بر دل من نشانده شده است.
چو اندیشه زاهدان کندرو
از او قحط در مملکت کاه وجو
هوش مصنوعی: وقتی زاهدان فقط به تفکر و اندیشه بپردازند و از عمل دور باشند، در کشور کمبود و فقر پدید می‌آید.
چو عهد بخیلان به رفتار سست
به خوردن چو ارباب سجاده چست
هوش مصنوعی: وقتی که پیمان آدم‌های بخیل ناپایدار است، در خوردن و معاشرت خود مانند صاحبان سجاده در عبادت و ریاضت سست و کم‌حوصله هستند.
دمد گر مسیحاش ز اعجاز دم
نخواهد شد الا به راه عدم
هوش مصنوعی: اگر مسیح به معجزه‌اش دم زند، تنها در سایهٔ عدم و نیستی می‌تواند اثر کند.
مشرف نشد کس به پابوس تو
که جان برد از زرق و سالوس تو
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به زیارت تو نیامد، زیرا تو با ظاهری فریبنده و نیرنگ‌آمیز جان آدمیان را می‌خوری.
وفا و مروت تو را باب نیست
به نزد تو اعدا و احباب نیست
هوش مصنوعی: وفا و صداقت در وجود تو جایی ندارد، و در کنار تو، دشمنان و دوستانی وجود ندارند.
اگر دشمن آهنگ خنجر کنی
وگر دوست مکر و فسون سرکنی
هوش مصنوعی: اگر دشمن به تو حمله کند و بخواهد به تو آسیب بزند، و اگر دوستت نیز بخواهد با حقه و نیرنگ تو را فریب دهد، مراقب خود باش.
بهر رسم و آئینت کآید ز دست
دهی قلب بیچارگان را شکست
هوش مصنوعی: به خاطر سنت و آداب تو، دلی که در دست توست، دل بیچاره‌ها را می‌شکند.
زجورت خلل یافت تمکین خلق
چه می خواهی از جان مسکین خلق
هوش مصنوعی: مردم از فشار و زجر تو دچار مشکل و ناتوانی شده‌اند، پس چه انتظاری از این جان‌های بیچاره داری؟
مگیر این همه ظلم را سرسری
زمحشر بر اندیش و آن داوری
هوش مصنوعی: به راحتی از ظلم‌ها و ناعدالتی‌ها نگذرید؛ در روز قیامت به آن‌ها فکر کنید و منتظر قضاوتی درست باشید.
گرفتم که در مال قارون شدی
زرفعت چو عیسی به گردون شدی
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که در ثروت قارون غرق شده‌ای و به بلندای آسمان مانند عیسی صعود کرده‌ای.
مه و مهر شد شمع ایوان تو
زحل گشت هندوی دربان تو
هوش مصنوعی: ماه و خورشید مانند شمعی در کنار ایوان تو قرار گرفتند و زحل تبدیل به نگهبان هندوهای تو شد.
شود ساقی محفلت مشتری
به بزمت کند زهره خنیاگری
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف یک جلسه مهم و شاد می‌پردازد، جایی که ساقی (نوشنده) به مهمانان خوشامد می‌گوید و به این ترتیب محیطی زنده و شاداب ایجاد می‌کند. همچنین به زیبایی و مهارت یک هنرمند در موسیقی نیز اشاره شده است.
به خیل تو بهرام کمتر خدم
عطارد دبیری مرصع قلم
هوش مصنوعی: در جمع تو، بهرام (شخصیتی اسطوره‌ای) کمتر از خدمت عطارد (سیاره‌ای که نماد دانش و بلاغت است) نوشتن قلم زیبا و برجسته است.
مدار شب و روز رام تو شد
ثری تا ثریا به کام تو شد
هوش مصنوعی: مدار شب و روز به خواسته تو تغییر کرده است و همه چیز تا بالاترین حد ممکن به نفع تو پیش می‌رود.
چه سودت که سست است بنیان عمر
نهایت پذیر است دوران عمر
هوش مصنوعی: فایده‌ای ندارد که عمرت بر پایه‌های ضعیف استوار باشد؛ عمر انسان در نهایت به پایان می‌رسد و گذر زمان همواره ادامه دارد.
نهاده است بنیاد هستی بر آب
خراب است حصن جهان خراب
هوش مصنوعی: بنیاد و اساسی که هستی بر آن استوار شده، در واقع بر آب قرار دارد و این یعنی که پایه و اساس جهان به شدت ناپایدار و آسیب‌پذیر است.
از این دجله کس آب راحت نخورد
وز این عرصه کس گوی دولت نبرد
هوش مصنوعی: هیچ کس از این دجله (دریا یا رود) آب خوشی نچشیده و هیچ کسی در این میدان (زندگی) برای به‌دست‌آوردن دولت و مقام تلاش نکرده است.
طرب نیست در دور مینای چرخ
نه می بلکه خون است صهبای چرخ
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ شادی و خوشی وجود ندارد، زیرا زندگی تنها در حالتی پر از رنج و درد سپری می‌شود. این حالت مانند شرابی تلخ است که تنها غم و اندوه به دنبال دارد.
اگر زهره اش داستانی سرود
چو دیدم به جز ساز ماتم نبود
هوش مصنوعی: وقتی زهره چیزی را به من گفت، متوجه شدم که جز موسیقی سوگواری در آن وجود ندارد.
طلسمی است این عالم پیچ پیچ
به جز وهم مطلق دگر هیچ هیچ
هوش مصنوعی: این دنیا پر از دسیسه‌ها و رازهاست و جز تصور محض هیچ چیز واقعی وجود ندارد.
خنک آنکه زین بی حقیقت طلسم
بتابید روی و برآورد اسم
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که از این توهمات بی‌معنا و طلسم‌های ساخته‌شده رها شده و توانسته چهره واقعی و نام حقیقی را بشناسد.
نه چون ما و تو محو پندار ماند
به این نقش باطل گرفتار ماند
هوش مصنوعی: ما و تو مانند کسانی نیستیم که در خیالات خود غرق شده‌اند و به این تصویر نادرست وابسته مانده‌اند.