بخش ۱۴ - برهان چهارم
تهمتن اگر گشت بر اشکبوس
مظفر به نیروی گرگین و طوس
تو بی منت جمله در ملک ری
در ایوان دارای فرخنده پی
گرفتی کمربند میری سترگ
در آویختی همچو آهو به گرگ
بر او تهمت چشم کندن زدی
به اصرار افزودی و تن زدی
چه عالی امیری که گردون سپهر
زبیمش سپر سازد از ماه و مهر
به تزویر و زرق انجمن ساختی
به سالوس افسانه پرداختی
رساندی به جائی سخن های زشت
که زاهد نگوید به رند کنشت
چو خصم تو هنگامه را گرم دید
تو را سخت شطاح و بی شرم دید
به آن شوکت و جرات و اقتدار
که نازد به بازوی او روزگار
از آن چشم بر کندن انکار کرد
مکرر به عجز خود اقرار کرد
بسی لابه ها کرد و زاری نمود
به آن شان و فر خاکساری نمود
میان سران خورد صدره نه کم
به آئین شرع پیمبر قسم
که گرمن سخن زین نمط گفته ام
وگر گفته باشم غلط گفته ام
برو بیش از این شور و غوغا مکن
من و خویش را هر دو رسوا مکن
چو طبع غیور تو جودی نداشت
بسی زین نمط گفت و سودی نداشت
میان همه خویش و پیوند او
کشیدی به خواری کمربند او
چنان کردیش در مساق ستیز
که می جست در پرده راه گریز
سرانجام شلتوک قشلاق خوار
نشد تا نداد از کفت روزگار
تعالی الله از شوکت و شان تو
تهمتن کمین گرد جولان تو
چنین جرات از چول توئی کم نبود
به یزدان که این حد رستم نبود
یقینم شد از نسل پیغمبری
ز احفاد ضرغام اژدر دری
کسی کو نژاد از غضنفر برد
عجب نیست گر مغز اژدر درد
شجاعت به بازوی توقایم است
که این رتبه حق بنی هاشم است
دریغ آیدم با چنین شان و فر
که باشی ستمکار و بیدادگر
پی ضبط این عالم پیچ پیچ
در آئی به آئین قربان قلیچ
عبث خانه خلق غارت کنی
به خون مساکین طهارت کنی
نمی گویم از مردم آزرم کن
ز روی رسول خدا شرم کن
تو سید بیا میر معراج باش
که گفتت برو مرد تاراج باش
به رسم نیا معدلت پیشه کن
ز هنگامه محشر اندیشه کن
گرفتم زمین جمله یغمای تست
سر چرخ خاک کف پای تست
چه سود آنکه باقی و پاینده نیست
خردور به فانی گراینده نیست
منه دل بر این حجله درد و رنج
قفازن بر این زال دوشیزه غنج
سرافشان لبت تا بکی زرفشان
به دنیا و دین آستین برفشان
گشاد از هوس جودل تنگ چیست
به کل بشر صلح کن جنگ چیست
شوی چند دست خوش آرزو
بوی محو در جلوه رنگ و بو
برو خاک کوی خرابات باش
چو من محو در جلوه ذات باش
بهل هوشیاری و مستی طلب
می نیستی نوش و هستی طلب
بدر جیب جلباب فرزانگی
سمر شو چو یغما به دیوانگی
دلت چند یغما تمنا کند
بهل چشم جانانت یغما کند
به جان مرد ره وانماند ز دوست
که جان کمترین صید فتراک اوست
بر آکن دمی گوش از طبل جنگ
یکی مستمع شو به آواز چنگ
رجز چند خوانی نوائی بزن
زنی تا بکی دست، پائی بزن
مبین روی خود روی ساقی طلب
مخور خون خلق آب باقی طلب
گرو کن به دیر مغان جامه را
ز می سرخ کن سبز عمامه را
خداوندی از سر بنه بنده باش
در نیستی کوب و پاینده باش
نصیحت ز کارآگهان گوش کن
برو هر چه دانی فراموش کن
اگر نشنوی از من این نیک پند
که تلخ است چون زهر و شیرین چو قند
من و کوی رندان دانش پژوه
تو و رخش و میدان فیروز کوه
من و باده خواران و بر سبزه گشت
تو و گاو و اسب دماوند دشت
من و بزم مستان وایوان کیف
تو و رزم میدان ایوان کیف
من ومحفل عیش و چنگ سرور
تو و کاخ دارا و خصم غیور
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تهمتن اگر گشت بر اشکبوس
مظفر به نیروی گرگین و طوس
هوش مصنوعی: اگر تهمتن بر اشکبوس مظفر غلبه کند، این نتیجه قدرت و توانایی گرگین و طوس است.
تو بی منت جمله در ملک ری
در ایوان دارای فرخنده پی
هوش مصنوعی: تو بدون هیچ زحمتی، در سرزمین ری در جایگاه و مقام بالایی قرار داری.
گرفتی کمربند میری سترگ
در آویختی همچو آهو به گرگ
هوش مصنوعی: تو کمربندت را محکم کردی و به سمت هدف بزرگت رفتی، مانند آهو که در برابر گرگ خود را آماده میکند.
بر او تهمت چشم کندن زدی
به اصرار افزودی و تن زدی
هوش مصنوعی: تو به او نسبت زشتی دادهای و با مصرانه بر این تهمت افزودهای و از حقیقت دور شدهای.
چه عالی امیری که گردون سپهر
زبیمش سپر سازد از ماه و مهر
هوش مصنوعی: چه خوب است که امیری وجود دارد که آسمان به خاطر ترس از او به عنوان حفاظ، ماه و خورشید را در اختیار او قرار میدهد.
به تزویر و زرق انجمن ساختی
به سالوس افسانه پرداختی
هوش مصنوعی: با نیرنگ و فریب به جمع و گروهی شکل دادهای و با توهم و دروغ داستانی بافتهای.
رساندی به جائی سخن های زشت
که زاهد نگوید به رند کنشت
هوش مصنوعی: تو با کلام زشت خود به جایی رسیدی که حتی عابدان و زاهدان هم جرات ندارند چنین سخنانی را به زبان بیاورند.
چو خصم تو هنگامه را گرم دید
تو را سخت شطاح و بی شرم دید
هوش مصنوعی: وقتی دشمن تو وضعیت را بینهایت پرتنش و پرحرارت میبیند، تو را با شجاعت و بیپروایی مشاهده میکند.
به آن شوکت و جرات و اقتدار
که نازد به بازوی او روزگار
هوش مصنوعی: با آن قدرت و شجاعت و عظمت که زمان به بازوی او افتخار میکند.
از آن چشم بر کندن انکار کرد
مکرر به عجز خود اقرار کرد
هوش مصنوعی: از آن چشمی که به آن نگاه میکرد، بارها روی خود را برگرداند، اما در نهایت به ناتوانی خود اعتراف کرد.
بسی لابه ها کرد و زاری نمود
به آن شان و فر خاکساری نمود
هوش مصنوعی: او خیلی گریه و زاری کرد و با نهایت فروتنی و خاکساری درخواست خود را بیان کرد.
میان سران خورد صدره نه کم
به آئین شرع پیمبر قسم
هوش مصنوعی: در بین سران و رهبران، هیچگونه تضعیفی در اصول و قوانین شرع پیامبر وجود ندارد.
که گرمن سخن زین نمط گفته ام
وگر گفته باشم غلط گفته ام
هوش مصنوعی: اگر من از این شیوه سخن گفتهام، یا اگر حرفی را بیان کردهام که نادرست بوده، باید بدانید که این تنها نظر من است.
برو بیش از این شور و غوغا مکن
من و خویش را هر دو رسوا مکن
هوش مصنوعی: برو و بیشتر از این ایجاد هیاهو نکن، من و خودت را هر دو شرمسار نکن.
چو طبع غیور تو جودی نداشت
بسی زین نمط گفت و سودی نداشت
هوش مصنوعی: وقتی که روح حساس و غیرتی تو آمادگی نداشت، صحبتها و فایدههای اینچنینی هم تأثیری نداشت.
میان همه خویش و پیوند او
کشیدی به خواری کمربند او
هوش مصنوعی: در میان تمام بستگان و کسانی که داری، تو به خاطر او به ذلت و خواری افتادی و خودت را به او وابسته کردهای.
چنان کردیش در مساق ستیز
که می جست در پرده راه گریز
هوش مصنوعی: تو چنان در نبرد با او برخورد کردی که او حتی به پنهان شدن و فرار از تو نیز فکر نمیکند.
سرانجام شلتوک قشلاق خوار
نشد تا نداد از کفت روزگار
هوش مصنوعی: در نهایت، خوشی و نعمت به دست نیامد و روزگار چیزی از زندگیاش به او نداد.
تعالی الله از شوکت و شان تو
تهمتن کمین گرد جولان تو
هوش مصنوعی: خداوند از عظمة و بزرگی تو، مانند شیر در کمین است، تا لحظهای که تو در میدان قدرت و شجاعت خود به جلو بیایی.
چنین جرات از چول توئی کم نبود
به یزدان که این حد رستم نبود
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که شجاعت و قدرت تو در مقایسه با رستم (قهرمان افسانهای ایران) بسیار زیاد است و این جایگاه تو نشاندهنده جرات و تواناییهای بینظیرت است. رستم که نماد دلیری و قدرت است، به اعتبار تو نمیتواند برسد و این نشانهای از عظمت و ارزش وجودی توست.
یقینم شد از نسل پیغمبری
ز احفاد ضرغام اژدر دری
هوش مصنوعی: من مطمئن شدم که از نسل پیامبری هستم که به عنوان نوهای از شیر نر، قدرت و شجاعت او را به ارث بردهام.
کسی کو نژاد از غضنفر برد
عجب نیست گر مغز اژدر درد
هوش مصنوعی: هر کس که از نسل شیر باشد، جای تعجب نیست اگر مغزش به اندازهٔ افکار یک اژدر درد و تنگی داشته باشد.
شجاعت به بازوی توقایم است
که این رتبه حق بنی هاشم است
هوش مصنوعی: شجاعت و دلیرى من به خاطر قدرت و تواناییهایی است که دارم و این ویژگی خاصی است که به خاندان بنیهاشم تعلق دارد.
دریغ آیدم با چنین شان و فر
که باشی ستمکار و بیدادگر
هوش مصنوعی: حیف است که با این مقام و جایگاه محترم، تو ستمگری و ظلم میکنید.
پی ضبط این عالم پیچ پیچ
در آئی به آئین قربان قلیچ
هوش مصنوعی: به دقت و با توجه به جزئیات این دنیا وارد شو، زیرا که برای نزدیک شدن به حقیقت، باید از موانع و مشکلات عبور کنی.
عبث خانه خلق غارت کنی
به خون مساکین طهارت کنی
هوش مصنوعی: به کسی که با ظلم و ستم، زندگی دیگران را خراب میکند و به جای کمک به مردم نیازمند، تنها به فکر پاکسازی خود و بهبود شرایطش است، باید گفت که این کار چه نتیجهای دارد؟ تو با تخریب زندگی دیگران، هیچ چیز ارزشمندی به دست نمیآوری.
نمی گویم از مردم آزرم کن
ز روی رسول خدا شرم کن
هوش مصنوعی: نمیخواهم بگویم که از مردم خجالت بکش، بلکه بر این تأکید دارم که از روی پیامبر خدا احساس شرم کنید.
تو سید بیا میر معراج باش
که گفتت برو مرد تاراج باش
هوش مصنوعی: تو ای آقا، بیا و در مقام رهبری باش، چون به تو گفتهاند که باید در میان مردمِ غارتگر و بیرحم، الگو و مدافع باشی.
به رسم نیا معدلت پیشه کن
ز هنگامه محشر اندیشه کن
هوش مصنوعی: به عادت نیا، به توازن و انصاف رفتار کن و در روز رستاخیز، به عواقب اعمالت فکر کن.
گرفتم زمین جمله یغمای تست
سر چرخ خاک کف پای تست
هوش مصنوعی: به دست آوردن زمین یعنی تمام دارایی و دنیا را برای تو به دست آوردهام، زیرا به اندازه خاکی که زیر پاهایت است برای من ارزشمند است.
چه سود آنکه باقی و پاینده نیست
خردور به فانی گراینده نیست
هوش مصنوعی: چرا باید به چیزهایی که پایدار و همیشگی نیستند توجه کنیم، وقتی که عقل و دانش باید به سمت چیزهای ناپایدار و فناپذیر نرود؟
منه دل بر این حجله درد و رنج
قفازن بر این زال دوشیزه غنج
هوش مصنوعی: دل را به این مکان غمانگیز نسپار، که اینجا پر از درد و رنج است؛ و به آن دختر کمسن و سال که در اینجا میلرزد، بیجهت وابسته مشو.
سرافشان لبت تا بکی زرفشان
به دنیا و دین آستین برفشان
هوش مصنوعی: تا کی لبهای زیبا و دلربایت را به دنیا و دینت مشغول خواهی کرد؟ دستهای زیبایت در این راه دچار سردرگمی و اضطراب هستند.
گشاد از هوس جودل تنگ چیست
به کل بشر صلح کن جنگ چیست
هوش مصنوعی: از هوس و آز خود دست بکش و به همه انسانها صلح و آشتی بده، چرا به جنگ و نزاع بپردازی؟
شوی چند دست خوش آرزو
بوی محو در جلوه رنگ و بو
هوش مصنوعی: به چندین آرزوی زیبا و خوشبو فکر کن و از زیبایی و جلوههای رنگی و عطری که در اطرافت هست لذت ببر.
برو خاک کوی خرابات باش
چو من محو در جلوه ذات باش
هوش مصنوعی: به آنجا برو که محلهی خرابات است و مانند من در زیبایی و جلوهی حقیقت غرق شو.
بهل هوشیاری و مستی طلب
می نیستی نوش و هستی طلب
هوش مصنوعی: بگذار هوشیاری و مستی را نادیده بگیریم، زیرا تو در جستجوی نوش و وجود هستی.
بدر جیب جلباب فرزانگی
سمر شو چو یغما به دیوانگی
هوش مصنوعی: در آغوش لباس دانش و حکمت قرار بگیر و مانند یغما در عشق و دیوانگی غوطهور شو.
دلت چند یغما تمنا کند
بهل چشم جانانت یغما کند
هوش مصنوعی: دل تو هرچقدر که بخواهد دزدی و غارت کند، چشم جان تو آن را میدزدد و از آن خود میکند.
به جان مرد ره وانماند ز دوست
که جان کمترین صید فتراک اوست
هوش مصنوعی: برای من جان مردان ارزش زیادی دارد و نمیتوانم از دوستی دور شوم، چون جان من هم میتواند به آسانی به دام او بیفتد.
بر آکن دمی گوش از طبل جنگ
یکی مستمع شو به آواز چنگ
هوش مصنوعی: لحظهای از صدای طبل جنگ فاصله بگیر و به صدای موسیقی گوش بسپار، چون وقت آن است که در این دنیای پرهیاهو، لذت گوش سپردن به آواز چنگ را تجربه کنی.
رجز چند خوانی نوائی بزن
زنی تا بکی دست، پائی بزن
هوش مصنوعی: چند شعاری بخوان و با صدای بلند، بزن تا کسی به تو توجه کند و به تو پاسخ دهد.
مبین روی خود روی ساقی طلب
مخور خون خلق آب باقی طلب
هوش مصنوعی: به جای اینکه فقط به ظاهر زیباییها و لذتها توجه کنی، به عمق مسائل فکر کن و از چیزی که به دیگران آسیب میزند، دوری کن. از درهمشکستن دل دیگران پرهیز کن و به دنبال حقیقت و رضایت پایدار باش.
گرو کن به دیر مغان جامه را
ز می سرخ کن سبز عمامه را
هوش مصنوعی: به میخانه برو و جام خود را به شراب قرمز رنگ پر کن و لباس سبز خود را به عنوان نمادی از سرسبزی و شادی به دوش بگذار.
خداوندی از سر بنه بنده باش
در نیستی کوب و پاینده باش
هوش مصنوعی: خداوند، از خودش بخوان بندهای که در عین نبودن، پایدار و استوار باشد.
نصیحت ز کارآگهان گوش کن
برو هر چه دانی فراموش کن
هوش مصنوعی: به نصیحت کسانی که در کارها تجربه و دانش دارند توجه کن و از همه چیزهایی که میدانی، بگذر و فراموش کن.
اگر نشنوی از من این نیک پند
که تلخ است چون زهر و شیرین چو قند
هوش مصنوعی: اگر به نصیحت من گوش ندهی، باید بدانی که این نصیحت ممکن است تلخ مثل زهر و شیرین مثل قند باشد.
من و کوی رندان دانش پژوه
تو و رخش و میدان فیروز کوه
هوش مصنوعی: من در محله رندان و دانایان زندگی میکنم، در کنار تو، سوار بر اسب و در میدانهای شکوهمند.
من و باده خواران و بر سبزه گشت
تو و گاو و اسب دماوند دشت
هوش مصنوعی: من و افرادی که باده مینوشند، بر روی سبزهزارها نشستهایم و تو در دشت دماوند با گاو و اسب در حال گشت و گذار هستی.
من و بزم مستان وایوان کیف
تو و رزم میدان ایوان کیف
هوش مصنوعی: من و جشن و سرور در کنار دوستان هستیم، و تو هم در میدان جنگ به مبارزه مشغولی.
من ومحفل عیش و چنگ سرور
تو و کاخ دارا و خصم غیور
هوش مصنوعی: من و جمع دوستان در حال شادی و لذت هستیم، درحالیکه تو بر برفراز کاخی مجلل نشستهای و دشمنت با شجاعت میجنگد.