گنجور

بخش ۱۳ - برهان سوم

تهمتن اگر حسرت ملک تور
پس از رنج ها برد آخر به گور
تو بی زحمت جنگ و ننگ شتاب
ز آغاز شب تا سر آفتاب
به تمهید تسخیر ایوان کیف
فرو برده دندان برآورده سیف
تکاور سمندت به زین اندراست
جهان را قضائی عجب بر سر است
بدین برز و بالا و بازو و نام
نزاده است از تخمه آل سام
ترا فتح تهران نه در این شک است
که موقوف بر فتح ایوانک است
ولی ترسم ار فتح تهران کنی
همی دعوی ملک ایران کنی
مدد بخشدت اختر فرهی
نشینی بر اورنگ شاهنشهی
ز خون رنگ مرجان دهی خاک را
کنی تازه آئین ضحاک را
سرت گردم ای رستم عهد خویش
چو اورنگ دولت کنی مهد خویش
دراندازی از کوس کیخسروی
طنین در نهم طارم مینوی
فرامش مکن از نمک خواره ای
ز بیداد اخیاش آواره ای
سر دست بر عالم افشانده ای
ز دنیا و از آخرت مانده ای
ز اندیشه بیرون مبر یاد او
طلب کن ز اعدای او داد او
کنون وارث تخت دارا توئی
سزاوار اورنگ کسری توئی
به گیتی جلال و جمال و کمال
که را قرعه هر سه آمد به فال
به جز ذات فرخنده اقبال تو
که نازد به پار تو امسال تو
گرت ذوق اورنگ فرماندهی است
وگر خواهش چتر شاهنشهی است
زمن بنده این یک سخن گوش کن
دگر آنچه گفتم فراموش کن
نخستین به تهذیب اخلاق کوش
چو کسری می از ساغر دادنوش
به تلبیس تاراج مردم مکن
نکونامی سلطنت گم مکن
ز فیروزکوه آنچه نزدیک و دور
گرفتی به زاری و بردی به زور
ز خاک دماوند و آن بوم و بر
که شد مال ها نهب و خون ها هدر
دگر آنچه بردی ز ایوان کیف
کزآنت بساز است ایوان کیف
زشلتوک ریگان که خروارها
گرفتی به مکر و فسون بارها
دگر آن کتاب و قلمدان نیو
که بردی به دستان و خوردی به ریو
بفرمای تا لطف بی حد کنند
یکایک به بیچارگان رد کنند
فکندن در اقلیم بیهوده شور
معاش رعیت گرفتن به زور
پسندیده نبود ز هر مهتری
خصوص از تو کاولاد پیغمبری
کسی کز نژاد پیمبر بود
اگر عدل ورزد نکوتر بود
بر آن شاه آسوده کامی حرام
که نبود از او خلق آسوده کام
همه گفتم اما ترا چاره نیست
مشیر تو جز نفس اماره نیست
هوای سریر و سر تاج کو
بجز ذوق یغما و تاراج کو
فلک در مزاج تو این خوسرشت
قضا برجبین تو این خط نوشت
نگویم برو دعوی تاج کن
سمندت روان است تاراج کن
سیه کوه مشتاق جولان تست
سر کاروان گوی چوگان تست
عنان ریز خورشیدوش یک تنه
سحرگه برابر سر گردنه
به روشندلی داستانی بزن
پس آنگه ره کاروانی بزن
به تمکین چه کوشی زمان ها گذشت
تو در خوابی و کاروان ها گذشت
زبان ها خموش است هوئی بزن
کسی نیست در عرصه گوئی بزن
بحمدالله ازیال و برز و توان
همالت نبینم ز نام آوران
مبر ظن که همسنگ رستم نه ای
از او گر فزون نیستی کم نه ای

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تهمتن اگر حسرت ملک تور
پس از رنج ها برد آخر به گور
هوش مصنوعی: اگر تهمتن، یعنی رستم، بعد از تمام رنج‌هایی که کشیده به آرزوی رسیدن به پادشاهی توران بمیرد، این حسرت تنها به گورش خواهد رفت.
تو بی زحمت جنگ و ننگ شتاب
ز آغاز شب تا سر آفتاب
هوش مصنوعی: تو بدون زحمت و دردسر، از آغاز شب تا طلوع آفتاب، قدم بردار.
به تمهید تسخیر ایوان کیف
فرو برده دندان برآورده سیف
هوش مصنوعی: برای تسخیر ایوان، شمشیر به دندان گرفته شده و آماده حمله است.
تکاور سمندت به زین اندراست
جهان را قضائی عجب بر سر است
هوش مصنوعی: بهتر است به جای سوار کردن سمند بر زین، برروی اسب خود با قدرت و دقت حرکت کنی، چون تقدیر و سرنوشت جهان بسیار عجیب و حیرت‌انگیز است.
بدین برز و بالا و بازو و نام
نزاده است از تخمه آل سام
هوش مصنوعی: این شخص با ویژگی‌ها و نامی که دارد، از نسل و نژاد بزرگ سام به وجود آمده و به همین خاطر است که چنین مقام و جایگاهی دارد.
ترا فتح تهران نه در این شک است
که موقوف بر فتح ایوانک است
هوش مصنوعی: پیروزی تو بر تهران به این معنا نیست که به آسانی به دست می‌آید، بلکه به دستیابی به ایوانک نیز بستگی دارد.
ولی ترسم ار فتح تهران کنی
همی دعوی ملک ایران کنی
هوش مصنوعی: اما می‌ترسم اگر تهران را فتح کنی، ادعای سلطنت بر ایران را هم خواهی داشت.
مدد بخشدت اختر فرهی
نشینی بر اورنگ شاهنشهی
هوش مصنوعی: ستاره‌ی بلندمرتبه، یاری‌گر تو خواهد بود تا بر تخت سلطنت بنشینی.
ز خون رنگ مرجان دهی خاک را
کنی تازه آئین ضحاک را
هوش مصنوعی: با خون رنگین مرجان، خاک را نوسازی کن و آئین ضحاک را از نو بساز.
سرت گردم ای رستم عهد خویش
چو اورنگ دولت کنی مهد خویش
هوش مصنوعی: ای رستم، جانم فدای تو؛ وقتی که به عهد و پیمان خود وفا کنی، همانند تاج و تختی که بر سر داری، حال و آینده‌ی خود را در آغوش می‌کشی.
دراندازی از کوس کیخسروی
طنین در نهم طارم مینوی
هوش مصنوعی: صدای زنگ کوس کیخسرو را در طارم مینوی طنین‌انداز می‌کنم.
فرامش مکن از نمک خواره ای
ز بیداد اخیاش آواره ای
هوش مصنوعی: فراموش نکن که تو به خاطر ظلمی که به تو شده، از دوستانت دور شده‌ای و در حال رنج و عذاب هستی.
سر دست بر عالم افشانده ای
ز دنیا و از آخرت مانده ای
هوش مصنوعی: تو به دنیا چشم دوخته‌ای و از آخرت غافل شده‌ای.
ز اندیشه بیرون مبر یاد او
طلب کن ز اعدای او داد او
هوش مصنوعی: همیشه به یاد او باش و از فکر کردن به او غافل نشو. از دشمنان او نیز بهترین چیزها را بخواه و از او درخواست کن.
کنون وارث تخت دارا توئی
سزاوار اورنگ کسری توئی
هوش مصنوعی: اکنون تو وارث تخت و مقام داری و شایسته‌ی تاج و تخت کسری هستی.
به گیتی جلال و جمال و کمال
که را قرعه هر سه آمد به فال
هوش مصنوعی: در دنیا جلال، زیبایی و کمال به چه کسی نصیب شده است که همه‌ی این ویژگی‌ها به او اختصاص پیدا کرده است؟
به جز ذات فرخنده اقبال تو
که نازد به پار تو امسال تو
هوش مصنوعی: تنها به خاطر وجود خوشبختی و موفقیت توست که به خود می‌بالیم و از سال جدید تو خوشحالیم.
گرت ذوق اورنگ فرماندهی است
وگر خواهش چتر شاهنشهی است
هوش مصنوعی: اگر به هنر و زیبایی فرماندهی علاقه‌مندی، یا اگر به دنبال جلال و شکوه پادشاهی هستی،
زمن بنده این یک سخن گوش کن
دگر آنچه گفتم فراموش کن
هوش مصنوعی: به حرف من خوب توجه کن و آن را در ذهن بسپار؛ باقی مطالبی که قبلاً گفتم را فراموش کن.
نخستین به تهذیب اخلاق کوش
چو کسری می از ساغر دادنوش
هوش مصنوعی: ابتدا باید بر روی اصلاح و بهبود اخلاق خود کار کنی، مانند کسری که شراب را از جام به دیگران می‌دهد.
به تلبیس تاراج مردم مکن
نکونامی سلطنت گم مکن
هوش مصنوعی: مبادا به بهانه فریب و غارت مردم، نام نیک سلطنت خود را فراموش کنی.
ز فیروزکوه آنچه نزدیک و دور
گرفتی به زاری و بردی به زور
هوش مصنوعی: از فیروزکوه چیزهایی را که نزدیک و دور بود، به زاری جمع‌آوری کردی و با زور بردی.
ز خاک دماوند و آن بوم و بر
که شد مال ها نهب و خون ها هدر
هوش مصنوعی: از خاک دماوند و آن سرزمین که اموال مردم را غارت کردند و خون‌ها به هدر رفت.
دگر آنچه بردی ز ایوان کیف
کزآنت بساز است ایوان کیف
هوش مصنوعی: آنچه از ایوان کیف بردی، دوباره به خودت برمی‌گردد و آن را بساز.
زشلتوک ریگان که خروارها
گرفتی به مکر و فسون بارها
هوش مصنوعی: به خاطر حرف‌های فریبنده و حیله‌گرانه‌ات، بارهای زیادی را به دست آورده‌ای.
دگر آن کتاب و قلمدان نیو
که بردی به دستان و خوردی به ریو
هوش مصنوعی: دیگر آن کتاب و قلمدانی که بر دستانت بود و به ریو خوردی، وجود ندارد.
بفرمای تا لطف بی حد کنند
یکایک به بیچارگان رد کنند
هوش مصنوعی: بفرمائید تا به طور بی‌نظیر و بی‌حد و حصر، به تمامی نیازمندان محبت کنند و کمک‌ها را به آن‌ها برسانند.
فکندن در اقلیم بیهوده شور
معاش رعیت گرفتن به زور
هوش مصنوعی: در جایی که مردم به زحمت و تلاش می‌پردازند، به اجبار و زور نمی‌توان از آن‌ها بهره‌برداری کرد.
پسندیده نبود ز هر مهتری
خصوص از تو کاولاد پیغمبری
هوش مصنوعی: دوستانه و خوب نیست از هر کسی، مخصوصاً از تو که فرزند پیامبری هستی، چیزی بپذیریم.
کسی کز نژاد پیمبر بود
اگر عدل ورزد نکوتر بود
هوش مصنوعی: هر کسی که از نسل پیامبر باشد، اگر انصاف و عدالت را رعایت کند، از دیگران بهتر و شایسته‌تر خواهد بود.
بر آن شاه آسوده کامی حرام
که نبود از او خلق آسوده کام
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که زندگی خوشی دارد، اما باعث ناراحتی و رنج مردمش است، لایق این خوشی نیست.
همه گفتم اما ترا چاره نیست
مشیر تو جز نفس اماره نیست
هوش مصنوعی: هر چه گفتم، اما برای تو راهی وجود ندارد و غیر از نفس سرکش، چیزی دیگری برای تو نیست.
هوای سریر و سر تاج کو
بجز ذوق یغما و تاراج کو
هوش مصنوعی: چرا باید به دنبال لذت بردن از ثروت و قدرت باشیم، در حالی که جز احساس سرقت و تصاحب هیچ چیزی در آن نیست؟
فلک در مزاج تو این خوسرشت
قضا برجبین تو این خط نوشت
هوش مصنوعی: آسمان در سرشت تو تقدیر را به این شکل نوشته است.
نگویم برو دعوی تاج کن
سمندت روان است تاراج کن
هوش مصنوعی: نمی‌گویم که برو و جنگ و جدل کن، اما می‌توانی با زیبایی و قدرت خود به پیش بروی و از هر فرصتی بهره‌برداری کنی.
سیه کوه مشتاق جولان تست
سر کاروان گوی چوگان تست
هوش مصنوعی: کوه سیاه به شدت منتظر حرکت و سفر توست، مانند کاروانی که در حال بازی با توپ است.
عنان ریز خورشیدوش یک تنه
سحرگه برابر سر گردنه
هوش مصنوعی: خورشید همچون اسب رام نشده‌ای در حال دویدن است و در اوایل صبح، به تنهایی در مقابل گردنه‌ای قرار گرفته است.
به روشندلی داستانی بزن
پس آنگه ره کاروانی بزن
هوش مصنوعی: داستانی روشن و زیبا بگو تا سپس به مسیر کاروانی که در پیش داری بروی.
به تمکین چه کوشی زمان ها گذشت
تو در خوابی و کاروان ها گذشت
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده که تلاش برای تسلیم شدن و فروتنی بی‌فایده است، زیرا زمان به سرعت سپری می‌شود و شما همچنان در خواب و غفلت هستید، در حالی که زندگی و تکنیک‌های مختلف در حال پیشرفت و حرکت هستند.
زبان ها خموش است هوئی بزن
کسی نیست در عرصه گوئی بزن
هوش مصنوعی: زبان‌ها ساکت شده‌اند، صدای خود را بلند کن؛ زیرا کسی در این میدان نیست که حرفی بزند.
بحمدالله ازیال و برز و توان
همالت نبینم ز نام آوران
هوش مصنوعی: خدا را شکر که از تمام قدرت و قدرت‌نمایی‌های بزرگان دیگر چیزی نمی‌بینم و نیازی به آنها ندارم.
مبر ظن که همسنگ رستم نه ای
از او گر فزون نیستی کم نه ای
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نباش که همتای رستم نیستی؛ اگر از او برتری هم داری، اما از او کمتر هم نیستی.