بخش ۱۲ - برهان دوم
اگر رفت رستم به هاماوران
به نیروی رخش و به گرزگران
بر افراخت مردانه یال نبرد
در آن مرز رزمی دلیرانه کرد
تو از یاری تیزتک مادیان
به خاک دماوند دادی عنان
نه درع و نه شمشیر و نه گرز و خود
به دست اندرت جز عنانی نبود
به تنها در آن عرصه دل نواز
همی تاختی بر نشیب و فراز
بهر جا که نقش سم خیل بود
سبک رو بدان جانبت میل بود
چنان تاختی مفلسان را ز کین
که بدمست را شیخ خلوت نشین
نماندی در آن مرتع دلپسند
تنی باقی از گاو و از گوسفند
نه برف است آن ای تهمتن شکوه
که بهمن ز بیم تو بگزیده کوه
ولی از جفای تو خرسند نیست
کجا کز تو همچون دماوند نیست
گذشت از نطاق فلک تاج تو
جهانگیر شد صیت تاراج تو
زند خنده بر مهر و مه اخترت
جگرها به خون رنگ از خنجرت
به گیتی ندیدم بلائی چنین
ز گردون نیامد قضائی چنین
مگو پور دستانم اندر نبرد
نپاید تو آن کن که دستان نکرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
اگر رفت رستم به هاماوران
به نیروی رخش و به گرزگران
هوش مصنوعی: اگر رستم به سرزمین هاماوران برود، با قدرت اسبش رخش و با استفاده از گرزهایش این کار را انجام خواهد داد.
بر افراخت مردانه یال نبرد
در آن مرز رزمی دلیرانه کرد
هوش مصنوعی: در آن سرزمین، مردی شجاع و دلیر با مهارت و جسارت، پرچم جنگ را برپا کرد و نبردی شجاعانه را آغاز کرد.
تو از یاری تیزتک مادیان
به خاک دماوند دادی عنان
هوش مصنوعی: تو با سرعت و چالاکی خود، با تکیه بر قدرت و تواناییات، به قله دماوند رسیدی و موفق شدی.
نه درع و نه شمشیر و نه گرز و خود
به دست اندرت جز عنانی نبود
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که در میدان جنگ، نه زرهی که محافظتی کند، نه شمشیری برای جنگیدن و نه گرزی برای ضربه زدن وجود ندارد و تنها چیزی که در دست دارم، یک افسار است که در حقیقت به معنای کنترل یا هدایت کردن است. به عبارتی دیگر، در شرایطی که وسایل جنگی در دست نیست، فقط امکان هدایت و کنترل اوضاع وجود دارد.
به تنها در آن عرصه دل نواز
همی تاختی بر نشیب و فراز
هوش مصنوعی: در آن میدان دلپذیر تنها گام میزدی و بر فراز و نشیبهای آن پیش میرفتی.
بهر جا که نقش سم خیل بود
سبک رو بدان جانبت میل بود
هوش مصنوعی: هر کجا که نشانهای از حرکت اسبهای زیاد باشد، با سبکی و بینقش به آن سمت گرایش پیدا میکند.
چنان تاختی مفلسان را ز کین
که بدمست را شیخ خلوت نشین
هوش مصنوعی: به قدری با شتاب به سوی هدف رفتی و از دشمنیها فرار کردی که مانند درویشی مست و ناتوان شدی که در پناه آرامش نشسته است.
نماندی در آن مرتع دلپسند
تنی باقی از گاو و از گوسفند
هوش مصنوعی: دیگر جایی از آن چراگاه دلانگیز باقی نماند، نه گاوی و نه گوسفندی.
نه برف است آن ای تهمتن شکوه
که بهمن ز بیم تو بگزیده کوه
هوش مصنوعی: این صحنه شکوهمند به خاطر قدرت و عظمت توست، که کوهها به خاطر ترس از تو، در سرمای بهمن تسلیم میشوند و از برف پوشیده میشوند.
ولی از جفای تو خرسند نیست
کجا کز تو همچون دماوند نیست
هوش مصنوعی: اما من از بیمهری تو خوشحال نیستم، چون هیچکس نمیتواند همچون دماوند به شکوه و عظمت تو باشد.
گذشت از نطاق فلک تاج تو
جهانگیر شد صیت تاراج تو
هوش مصنوعی: با گذشت زمان و تغییرات آسمانی، نام پرآوازه تو در سراسر جهان شناخته شده و مشهور گردید، به طوری که قدرت و عظمت تو بر همه جا سایه انداخته است.
زند خنده بر مهر و مه اخترت
جگرها به خون رنگ از خنجرت
هوش مصنوعی: زندگی بر لبخند و عشق تو میگذرد و ستارهات دلها را میشکافد و درد میآفریند.
به گیتی ندیدم بلائی چنین
ز گردون نیامد قضائی چنین
هوش مصنوعی: در این دنیا، چنین درد و رنجی را هرگز ندیدهام و همچنان از آسمان، چنین تقدیری بر من نازل نشده است.
مگو پور دستانم اندر نبرد
نپاید تو آن کن که دستان نکرد
هوش مصنوعی: نگو که فرزند دستانم در جنگ ثابتقدم نمیماند، تو همان کاری را انجام بده که دستان انجام نداد.