شمارهٔ ۳
شکر گفتی از خرگه خسروی
که پذرفت از او شور شیرین نوی
جمی مهر و مه باده و جام او
مهی مهربان مشتری نام او
ولی تا به جائی هوسباره بود
که هر روز در کوئی آواره بود
به خواهش جوانی و پیری نداشت
زجفتی شدن هیچ سیری نداشت
پسر داشت با فر و برز و شکوه
نکوهش گرفتند او را گروه
که در بند کش یا بکش مام را
وزین ننگ آسوده کن نام را
پسر سخت و سست از در پندور از
زبان کرد در کار مادر دراز
که تا چند و کی این هوسبارگی
تو را به ز آرام آوارگی
بست چاکرانند زفت و زمخت
به جفتی هوس را گزین دست پخت
از آن پیشه پیش رخ بر گرای
بدینان در آرزو برگشای
شب و روز بی پرده هشیار و مست
بخور هر چه خواهی بده هر چه هست
بدین نغز رای ارکنی روی پشت
کمین کیفر آسیب بند است و کشت
سراینده لب باز بست از سرود
نیوشنده بند از زبان بر گشود
که خامش کن این پند ناسودمند
به مادر کجا زیبد از زاده پند
مرا خود برین خوی یزدان سرشت
نگردد سیاه آنچه یزدان نوشت
ز آبستنی تا بدین پایگاه
که بر افسر مهر سائی کلاه
ز پروردن و ترس تیمار وپاس
مرا بر تو باشد فراوان سپاس
اگر خواجگی جستم ار بندگی
ترا خواستم از خدا زندگی
چه تیمارت آمد که جانم بسفت
چه شب ها که تا روز چشمم نخفت
خریدم به تن رنج های گران
به کار تو کردم جوانی و جان
کنونت که انگیز پاداش نیست
به بادافره آویز پرخاش چیست
اگر در دو گیتی ز یزدان پاک
دل آسوده خواهی نه جان دردناک
زمن شو پذیرای این نغز پند
نه پیچیده پی پارسی پوست کند
ز اندرز من بازچین کام و لب
به رامش رها کن مرا روز و شب
اگر مست خسبم و گر هوشیار
تو بیدار زی پرده گر پاسدار
چو گردد به چالش مرا بند باز
تو کن دیده چشم پوشی فراز
دو اسبه به خر سازم اررای وره
مکن ریش گاوی شتر دید نه
اگر با جهان خیزدم خورد و خفت
مکن هوش باریک و آوا کلفت
به شیرینی آن کن که دل خواهدم
به تلخی نه آنها که جان کاهدم
بر این رو مرا تا بود هست و بود
چو سودای هستی زیان کرد سود
روان زند سار آتشی بر فروز
وز آن لاشه مرده پاکم بسوز
سراپا چو شد سوخته پیکرم
بر انبای در شیشه خاکسترم
به موسای رستاق و شهر آنچه هست
یکی شیشه بسپار دور از شکست
بگو مادرم با دو صد داو و برد
بدان دست و تیغ این هوس پخت و مرد
پی پاس یاسای پیغمبری
چو برید مر کودکان را نری
در این تنگنا دخمه تار و تیر
که دروی همی منکر آید نکیر
پر از خشت و خاک است تا بسترم
تن آسا بدین مشت خاکسترم
به چل سال در با بسی جستجوی
ندیدم به جز وی زنی راستگوی
به پاداش این خوش سخن نغز راست
که افزود جان یا همی مغز کاست
سزد گر خداوند گردون و گرد
نگیرد برو پیش و پس هر چه کرد
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکر گفتی از خرگه خسروی
که پذرفت از او شور شیرین نوی
هوش مصنوعی: شما از کاخ پادشاهی یاد کردی که آواز دلنشین را با آغوش باز پذیرفت.
جمی مهر و مه باده و جام او
مهی مهربان مشتری نام او
هوش مصنوعی: همه زیباییها و دلنشینیهای دنیا در کنار هم جمع شدهاند و در این میان، باده و جام نیز وجود دارند. آنکه در دل همه این زیباییها و عطوفتها جا دارد، کسی است که به نام مشتری شناخته میشود.
ولی تا به جائی هوسباره بود
که هر روز در کوئی آواره بود
هوش مصنوعی: اما او به قدری پرشور و اشتیاق بود که هر روز در جستجوی جایی برای سرگردانی و ماجراجویی میگشت.
به خواهش جوانی و پیری نداشت
زجفتی شدن هیچ سیری نداشت
هوش مصنوعی: با درخواست جوانی و پیری، هیچ نشانهای از خستگی در دور شدن از هم وجود نداشت.
پسر داشت با فر و برز و شکوه
نکوهش گرفتند او را گروه
هوش مصنوعی: پسر با کمال و زیبایی خود مورد سرزنش گروهی قرار گرفت.
که در بند کش یا بکش مام را
وزین ننگ آسوده کن نام را
هوش مصنوعی: به کسی که در دام افتاده، کمک کن تا از نکبت و ننگ رهایی یابد و نامش را از فشار و سختی آزاد کند.
پسر سخت و سست از در پندور از
زبان کرد در کار مادر دراز
هوش مصنوعی: پسر با پشتکار و جدیت از در وارد شد و از زبانش برای مادرش سخن گفت.
که تا چند و کی این هوسبارگی
تو را به ز آرام آوارگی
هوش مصنوعی: تا کی و چه زمانی این تمایل به هوسرانی تو، زندگی آرام و بیدغدغهات را مختل خواهد کرد؟
بست چاکرانند زفت و زمخت
به جفتی هوس را گزین دست پخت
هوش مصنوعی: چاکران و خدمتگزاران به طرز ناپخته و خشن هستند و در کنار هم، با هوس و آرزوهایی که دارند، انتخابهایی را انجام میدهند.
از آن پیشه پیش رخ بر گرای
بدینان در آرزو برگشای
هوش مصنوعی: به دنبال آرزوها و خواستههایت باش و از آنها غافل نشو. همیشه باید به جلو حرکت کنی و به هدفهایت فکر کنی.
شب و روز بی پرده هشیار و مست
بخور هر چه خواهی بده هر چه هست
هوش مصنوعی: شب و روز، بدون هیچ پردهای، در حال هشیاری و مستی باشید. هر چه میخواهید بخورید و هر چه که هست، تقدیم کنید.
بدین نغز رای ارکنی روی پشت
کمین کیفر آسیب بند است و کشت
هوش مصنوعی: اگر با این تدبیر و فهم دقیق، نقشهای بکشی، درنگ نکن که نتیجهاش به ضرر تو خواهد بود و بر تو آسیب میزند.
سراینده لب باز بست از سرود
نیوشنده بند از زبان بر گشود
هوش مصنوعی: شاعر دیگر چیزی نمیخواند و خاموش شد، در حالی که شنونده زبانش را باز کرد و شروع به صحبت کرد.
که خامش کن این پند ناسودمند
به مادر کجا زیبد از زاده پند
هوش مصنوعی: این لفظ بیهوده را خاموش کن، زیرا از فرزند به مادر نصیحتی نمیرسد که شایسته باشد.
مرا خود برین خوی یزدان سرشت
نگردد سیاه آنچه یزدان نوشت
هوش مصنوعی: من به خاطر خصلت و طبیعت الهیام، آنچه را خداوند مقدر کرده است، هرگز با ناخوشی نمیپندارم.
ز آبستنی تا بدین پایگاه
که بر افسر مهر سائی کلاه
هوش مصنوعی: از دوران بارداری تا اینجا که بر سر خود کلاهی از نور خورشید میگذاری.
ز پروردن و ترس تیمار وپاس
مرا بر تو باشد فراوان سپاس
هوش مصنوعی: من از پرورش و نگرانیهای تو به خاطر حالتم بسیار سپاسگزارم.
اگر خواجگی جستم ار بندگی
ترا خواستم از خدا زندگی
هوش مصنوعی: اگر من به دنبال مقام و موقعیتی باشم، تنها به خاطر محبت و بندگی توست، و از خداوند فقط زندگی را میطلبم.
چه تیمارت آمد که جانم بسفت
چه شب ها که تا روز چشمم نخفت
هوش مصنوعی: خوشیها و محبتهای تو باعث شده تا جانم به تو وابسته شود، و شبهای زیادی را به خاطر تو بیدار ماندهام و خواب به چشمانم نیامده است.
خریدم به تن رنج های گران
به کار تو کردم جوانی و جان
هوش مصنوعی: در ایام جوانی و عمر خود، بسیاری از رنجها و زحمتها را به خاطر تو تحمل کردم و به تو اختصاص دادم.
کنونت که انگیز پاداش نیست
به بادافره آویز پرخاش چیست
هوش مصنوعی: حالا که پاداش خوبی دریافت نمیکنی، چرا باید به خاطر مسائل بیاهمیت و بیدلیل احساس خشم کنید؟
اگر در دو گیتی ز یزدان پاک
دل آسوده خواهی نه جان دردناک
هوش مصنوعی: اگر در این دنیا و دنیای دیگر میخواهی دل آرام و آسودهای داشته باشی، باید از خداوند پاک و بینقص مدد بخواهی و از درد و رنج دوری کنی.
زمن شو پذیرای این نغز پند
نه پیچیده پی پارسی پوست کند
هوش مصنوعی: از من بپذیر این پیام زیبا را، بدون اینکه به طرز پیچیدهای آن را بگویی. فقط به سادگی و رک صحبت کن.
ز اندرز من بازچین کام و لب
به رامش رها کن مرا روز و شب
هوش مصنوعی: از نصیحتهای من فاصله بگیر و به لذتهای زندگی بپرداز، مرا در روز و شب رها کن.
اگر مست خسبم و گر هوشیار
تو بیدار زی پرده گر پاسدار
هوش مصنوعی: اگر در خواب ناز باشم و یا هوشیار، تو همچنان در پس پرده مراقب من باش.
چو گردد به چالش مرا بند باز
تو کن دیده چشم پوشی فراز
هوش مصنوعی: زمانی که مرا به چالش میکشی، در را باز کن و به من فرصتی بده تا از آنجا عبور کنم و به سادگی از مشکلات چشمپوشی کنم.
دو اسبه به خر سازم اررای وره
مکن ریش گاوی شتر دید نه
هوش مصنوعی: اگر دو اسب به دست آورم، هرگز سوار خر نمیشوم. این جمله نشاندهنده این است که اگر گزینههای بهتری داشته باشیم، از انتخابهای پایینتر و بیکیفیتتر پرهیز میکنیم.
اگر با جهان خیزدم خورد و خفت
مکن هوش باریک و آوا کلفت
هوش مصنوعی: اگر با دنیا به روزگار خود رفتار کنم، نباید از ناپایداری و سختیها ناامید شوم. باید با هوش و هنر مناسب، با چالشها روبرو شوم و از پس آنها برآیم.
به شیرینی آن کن که دل خواهدم
به تلخی نه آنها که جان کاهدم
هوش مصنوعی: به گونهای آن را شیرین کن که دل من خواستار آن است، نه به طعمی تلخ که جان من را میگیرد.
بر این رو مرا تا بود هست و بود
چو سودای هستی زیان کرد سود
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی جاری است و وجود دارد، باید به یاد داشته باشیم که آرزوی زندگی ممکن است به ما زیان برساند.
روان زند سار آتشی بر فروز
وز آن لاشه مرده پاکم بسوز
هوش مصنوعی: آتش زندگیام را شعلهور کن و از آن گوشت مردهام را بسوزان.
سراپا چو شد سوخته پیکرم
بر انبای در شیشه خاکسترم
هوش مصنوعی: زمانی که تمام وجودم به خاطر عشق و شور و شوق به آتش کشیده شد، حالا فقط خاکستری از من باقی مانده که در شیشه در انتظار است.
به موسای رستاق و شهر آنچه هست
یکی شیشه بسپار دور از شکست
هوش مصنوعی: به موسیایی که در روستای رستاق زندگی میکند و در آنجا اتفاقاتی میافتد، یک شیشه بسپار که دور از شکست باشد.
بگو مادرم با دو صد داو و برد
بدان دست و تیغ این هوس پخت و مرد
هوش مصنوعی: بیا بگو که مادرم با تمام تلاشها و زحماتش، بهخاطر این آرزو و خواستهام، از جان و دل مایه گذاشت و در این راه با چالشها و سختیها روبرو شد.
پی پاس یاسای پیغمبری
چو برید مر کودکان را نری
هوش مصنوعی: پیام این شعر به این معناست که وقتی حضرت یحیی (علیهالسلام) به عنوان پیامبر به مردم اعلام کرد که باید از راه راست پیروی کنند، برخی از افراد حتی به کودکان نیز آسیب رساندند و از روی خشم و تعصب دست به کارهای نادرست زدند. این موضوع نشاندهنده چالشهای اخلاقی و اجتماعی در زمان پیامبری است.
در این تنگنا دخمه تار و تیر
که دروی همی منکر آید نکیر
هوش مصنوعی: در این شرایط سخت و تاریکی که انسانها دچار تنگنا هستند، حتی درویش هم ممکن است احساس کفر و انکار کند.
پر از خشت و خاک است تا بسترم
تن آسا بدین مشت خاکسترم
هوش مصنوعی: بستر من از خشت و خاک ساخته شده و در این دنیای مادی، آرامش من از همین خاک و زمین است.
به چل سال در با بسی جستجوی
ندیدم به جز وی زنی راستگوی
هوش مصنوعی: در طول چهل سال با جستجوهای زیاد، به جز او هیچ زنی را نیافتم که راستگو باشد.
به پاداش این خوش سخن نغز راست
که افزود جان یا همی مغز کاست
هوش مصنوعی: به خاطر این سخن زیبا و شیوایی که گفته شد، باید پاداشی به او داده شود، چرا که این سخن میتواند زندگی را تازه کند یا به عمق جان و روح انسان بیفزاید.
سزد گر خداوند گردون و گرد
نگیرد برو پیش و پس هر چه کرد
هوش مصنوعی: اگر خداوند جهان گرد خود را بگرداند و به خاطر هر کاری که کردهای از تو گذشت کند، سزاوار است.