گنجور

شمارهٔ ۹

مقرون به هدف خواهی اگر تیر دعا را
با عیش بدل گر طلبی طیش عزا را
آسوده ز غم جوئی اگر شاه و گدا را
وز شهر برون غایله رنج و با را
کوته ز گریبان جهان دست بلا را
از چنگ مده دامن شاه شهدا را
در گیتی اگر عام شود علت طاعون
آویز و با سخت کند ساز شبیخون
آسیب بروید عوض سبزه زهامون
آشوب ببارد بدل ژاله ز گردون
با حفظ شه دین به خود اندر مدم افسون
از کشمکش پشه چه اندیشه هما را
هر چند گزیر از قبل حکم خدا نیست
قطع امل از فیض ازل نیز روا نیست
دردی که مر او را ز درچاره دوا نیست
تدبیر جز آویخت به شاه شهدا نیست
آن را که رهی جز ره تسلیم و رضا نیست
نشگفت که تبدیل کند امر قضا را
شاهی که براه طلب از فرق قدم کرد
در رزم حرامی شد و بدرود حرم کرد
تسلیم جفا آمد و تمکین ستم کرد
شنگرف ز خون دل از انگشت قلم کرد
آیات قدا بر ورق چهره رقم کرد
تا ساخت موشح خط آزادی ما را
ای قافله سالار به تزئین ره انجام
ز اندیشه آهنگ جرس باز گسل کام
کز ماریه ما خیل مصیبت زده تا شام
از سینه شوریده خروش فلک انجام
تا قائمه عرش رسانیم بهر گام
از ناقه تفضل کن و بگشای درا را
بی شرم گروهی ز می بی خبری مست
آبی که تر و خشک جهان سوده بر او دست
بگشاده در کاوش و کین بر رخ او بست
تا شاد کند جان اعادی دل او خست
با ماش جوابی اگر اکنون به خطا هست
پاسخ به قیامت چه دهد خشم خدا را
بر شط فرات آن به سزا ساقی کوثر
خاکم به دهان با لب خشک و مژه تر
آبش ز تف تشنه لبی ها شده آذر
لب تشنه و سیراب ز سرچشمه خنجر
نشگفت جدا زان لب جان بخش سکندر
با زهر بر آمیزد اگر آب بقا را
آن رنج کز او جان تلف و توش تباه است
خشک و تر ما و آتش او برق و گیاه است
از بنگه ماهیش خطر تا در ماه است
با این همه نهراسم از او بیم گناه است
کآنرا که ولای شه دین پشت و پناه است
سنگ پر کاهی ننهد کوه بلا را
آن قوم قوی فیض که از روی تمامی
پا تا سر ایجاد بدیشان شده نامی
فرع است بر ایشان گهر عارف و عامی
در کاوش و کین سپه کوفی و شامی
از بهر نجات من و تو جان گرامی
دادند و گزیدند به تن رنج و عنا را
رنجی زقضا گر نهدت بر سر جان پی
یا غایله نامه ای آرام کند طی
یا تیر فرا صفحه دگرگونه کشد نی
یا دور قمر از قدح کینه دهد می
در سلسله حکم وی آویز که جز وی
کس منع نیارد فلک حادثه زا را
در ماتم آن شه ز بصر خون جگر ریز
بر دامن او با دو جهان جرم در آویز
بر دشمنی آل زنا باره برانگیزه
از دوست مکش خجلت و از خصم مپرهیز
بر بند کمر تنگ در این رزم و سبک خیز
یاری بنما از دل و جان آل عبا را
جاوید اجل پای نهد در پی قارون
مگر از گره خاک برد رخت به گردون
از کون و مکان خیمه زند حادثه بیرون
قتل آن سوی آفاق کشد جامه فرا خون
گر داعی فضلش کند اندیشه دگرگون
از لوح جهان محو کند نام فنا را
و از زخمه طاعون و وبا خسته مشوریش
از رنج مکن ناله ز تیمار میندیش
گیتی شود ار خصم نگهدار دل خویش
با لطف وی از این همه آسیب چه تشویش
کآرد چو محال حکمش کار کرم کیش
پس پس به فلک باز دهد حکم قضا را

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مقرون به هدف خواهی اگر تیر دعا را
با عیش بدل گر طلبی طیش عزا را
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی به نتیجه برسید، دعا و خواسته‌های خود را با شادی و خوشی عوض نکن، زیرا در این صورت تنها به غم و اندوه می‌رسی.
آسوده ز غم جوئی اگر شاه و گدا را
وز شهر برون غایله رنج و با را
هوش مصنوعی: اگر از غم و اندوه خود خلاصی یافته‌ای، بی‌تفاوتی به حال و روز مردم، چه ثروتمند و چه فقیر، و همچنین ناملایمات و مشکلاتی که در خارج از شهر وجود دارد، نشان بده.
کوته ز گریبان جهان دست بلا را
از چنگ مده دامن شاه شهدا را
هوش مصنوعی: از گریبان جهان، دست بلای زندگی را رها کن و دامن پادشاه شهیدان را نگیر.
در گیتی اگر عام شود علت طاعون
آویز و با سخت کند ساز شبیخون
هوش مصنوعی: اگر در دنیا همه‌جا طاعون پخش شود و سختی‌ها به وجود آید، در این صورت زندگی به شدت دچار مشکل خواهد شد و انسان‌ها با آسیب‌های جدی مواجه خواهند شد.
آسیب بروید عوض سبزه زهامون
آشوب ببارد بدل ژاله ز گردون
هوش مصنوعی: وقتی بی‌نظمی و آشفتگی در طبیعت ایجاد می‌شود، برکت و زیبایی‌ها دچار آسیب می‌شوند و این مساله می‌تواند به اختلالات بزرگ‌تری در دنیا منجر شود.
با حفظ شه دین به خود اندر مدم افسون
از کشمکش پشه چه اندیشه هما را
هوش مصنوعی: با نگهداری ایمان به خود، درگیر جادو نکن و از نبرد پشه نگران نباش. چه نیازی به فکر کردن به مشکلات بزرگ داری؟
هر چند گزیر از قبل حکم خدا نیست
قطع امل از فیض ازل نیز روا نیست
هوش مصنوعی: هرچند که نمی‌توان از تقدیر الهی فرار کرد، اما قطع امید از رحمت و نعمت‌های اولیه خداوند نیز جایز نیست.
دردی که مر او را ز درچاره دوا نیست
تدبیر جز آویخت به شاه شهدا نیست
هوش مصنوعی: دردی که درمانی برایش وجود ندارد، جز اینکه به شاه شهید پناه ببری، چاره‌ای نیست.
آن را که رهی جز ره تسلیم و رضا نیست
نشگفت که تبدیل کند امر قضا را
هوش مصنوعی: کسی که جز تسلیم و رضا در برابر تقدیر راهی ندارد، از او نباید انتظار داشت که بتواند سرنوشت و مقدراتش را تغییر دهد.
شاهی که براه طلب از فرق قدم کرد
در رزم حرامی شد و بدرود حرم کرد
هوش مصنوعی: شاهی که با هدف جستجو و پیگیری دشمن در میدان جنگ قدم گذاشت، با این کار خود به نوعی از اصول و حریم تجاوز کرد و جایگاه قبلی‌اش را ترک کرد.
تسلیم جفا آمد و تمکین ستم کرد
شنگرف ز خون دل از انگشت قلم کرد
هوش مصنوعی: به خاطر ظلم و ستمی که به من شد، ناچار تسلیم شدم. گنجینه‌ای از درد و اندوه را به خاطر این جفاها از دل خود بیرون می‌ریزم و با قلم به تصویر می‌کشم.
آیات قدا بر ورق چهره رقم کرد
تا ساخت موشح خط آزادی ما را
هوش مصنوعی: خداوند آیات مقدس را بر چهره ما نوشت تا خطی زیبا و آزاد از ما به وجود آورد.
ای قافله سالار به تزئین ره انجام
ز اندیشه آهنگ جرس باز گسل کام
هوش مصنوعی: ای رهبر قافله، به تزئین مسیر توجه کن و از فکر آهنگ جرس دور شو و دل را آرام کن.
کز ماریه ما خیل مصیبت زده تا شام
از سینه شوریده خروش فلک انجام
هوش مصنوعی: از طرف ماریه، جمعیت زیادی از مصیبت‌ دیده‌ها تا شام هستند که از دل‌های آشفته خود فریاد می‌زنند و آوای فلک را به گوش می‌رسانند.
تا قائمه عرش رسانیم بهر گام
از ناقه تفضل کن و بگشای درا را
هوش مصنوعی: برای اینکه به قله‌های بلند و عظیم برسیم، هر قدمی که برمی‌داریم نیازمند رحمت و لطف تو هستیم؛ پس در را برای ما بگشا.
بی شرم گروهی ز می بی خبری مست
آبی که تر و خشک جهان سوده بر او دست
هوش مصنوعی: گروهی بی‌شرم از شراب می‌نوشند و در غفلت غرق شده‌اند، در حالی که حقیقت عالم را نمی‌بینند و فقط به خوشی‌های زودگذر می‌پردازند.
بگشاده در کاوش و کین بر رخ او بست
تا شاد کند جان اعادی دل او خست
هوش مصنوعی: در جستجوی حقیقت، در را برای خودش باز کرده و چهره‌اش را به روی کینه بسته است تا بتواند روح کسانی که از او دلسرد هستند را شاد کند.
با ماش جوابی اگر اکنون به خطا هست
پاسخ به قیامت چه دهد خشم خدا را
هوش مصنوعی: اگر در حال حاضر به اشتباه پاسخ می‌دهی، در روز قیامت چگونه می‌خواهی خشم خداوند را تحمل کنی؟
بر شط فرات آن به سزا ساقی کوثر
خاکم به دهان با لب خشک و مژه تر
هوش مصنوعی: در کنار رودخانه فرات، من با چشمانی تر و لبی خشک از ساقی کوثر درخواست می‌کنم که ابری از خاک بر دهانم بپاشد.
آبش ز تف تشنه لبی ها شده آذر
لب تشنه و سیراب ز سرچشمه خنجر
هوش مصنوعی: آب به شدت از حرارت تشنگی لب‌ها به آتش تبدیل شده است. لب تشنه همچنان نیاز به آب دارد، در حالی که به اصطلاح سیراب شدن، به مانند گاز زدن خنجر است.
نشگفت جدا زان لب جان بخش سکندر
با زهر بر آمیزد اگر آب بقا را
هوش مصنوعی: اگر لبان جان‌بخش سکندر (اسکندر) با زهر مخلوط شود، در این صورت، دیگر نمی‌توان از آب بقا و زندگی بهره‌مند شد. این موضوع بیانگر این است که حتی جذاب‌ترین و نجات‌بخش‌ترین چیزها نیز ممکن است تحت تأثیر قرار بگیرند و از ارزش خود بیفتند.
آن رنج کز او جان تلف و توش تباه است
خشک و تر ما و آتش او برق و گیاه است
هوش مصنوعی: آن درد و رنجی که از او ناشی می‌شود، باعث آسیب به جان است و همه‌ی طاقت ما را می‌گیرد. در حالی که خشکی و تری ما تحت تاثیر آتش او، مثل برق و گیاه است.
از بنگه ماهیش خطر تا در ماه است
با این همه نهراسم از او بیم گناه است
هوش مصنوعی: خطر ناكام بودن از نیل به عشق و زیبایی در وجود او هست، اما با این حال، من از او و اشتباهاتش می‌ترسم.
کآنرا که ولای شه دین پشت و پناه است
سنگ پر کاهی ننهد کوه بلا را
هوش مصنوعی: آنکه پیرو و ولیّ خدای بزرگ است، همیشه در پناه و حمایت او قرار دارد و نمی‌تواند کوچک‌ترین آسیبی به او برسد. شُکوه و عظمت او مانند کوهی است که هر مسئله‌ای را متحمل می‌شود و تحت تأثیر مشکلات قرار نمی‌گیرد.
آن قوم قوی فیض که از روی تمامی
پا تا سر ایجاد بدیشان شده نامی
هوش مصنوعی: آن گروهی که قدرت و فیض الهی بر آن‌ها تأثیر گذاشته و از سر تا پایشان را فرا گرفته، به نام و شهرتی شناخته شده‌اند.
فرع است بر ایشان گهر عارف و عامی
در کاوش و کین سپه کوفی و شامی
هوش مصنوعی: در این بیت اشاره شده که در جستجو و کشف حقیقت، تفاوتی بین عارف و فرد عادی وجود ندارد. همچنین، به جنگ‌ها و اختلافات میان سپاه کوفی و شامی پرداخته شده است. بنابراین، در نهایت، مسأله اصلی، جستجو برای حقیقت و معانی عمیق‌تری است که همه افراد می‌توانند به آن دست یابند.
از بهر نجات من و تو جان گرامی
دادند و گزیدند به تن رنج و عنا را
هوش مصنوعی: برای نجات من و تو، جان عزیز خود را فدای ما کردند و درد و رنج را به جان خریدند.
رنجی زقضا گر نهدت بر سر جان پی
یا غایله نامه ای آرام کند طی
هوش مصنوعی: اگر تقدیر و سرنوشت تو را با دشواری‌هایی مواجه کند، به یاد داشته باش که می‌توانی با صبر و آرامش این مشکلات را پشت سر بگذاری.
یا تیر فرا صفحه دگرگونه کشد نی
یا دور قمر از قدح کینه دهد می
هوش مصنوعی: یا اینکه تیر عشق به هدفی جدید شلیک شود، یا اینکه ماه از جام کینه فاصله بگیرد و شراب ببخشد.
در سلسله حکم وی آویز که جز وی
کس منع نیارد فلک حادثه زا را
هوش مصنوعی: در جهان زیر سلطه‌ی او قرار دارد و هیچ‌کس نمی‌تواند او را از انجام کارهایش بازدارد، حتی حوادث و رویدادها هم تحت تأثیر اراده‌اش هستند.
در ماتم آن شه ز بصر خون جگر ریز
بر دامن او با دو جهان جرم در آویز
هوش مصنوعی: در غم آن فرمانده، خون دل بر دامن او ریخته‌ام و با دو جهان گناه بر دوش دارم.
بر دشمنی آل زنا باره برانگیزه
از دوست مکش خجلت و از خصم مپرهیز
هوش مصنوعی: در مواجهه با دشمنان آل زنا، از دوستان خود خجالت نکش و از خصم‌ها فرار نکن.
بر بند کمر تنگ در این رزم و سبک خیز
یاری بنما از دل و جان آل عبا را
هوش مصنوعی: در این جنگ و نبرد سخت، کمربندت را محکم کن و با تمام وجود برای یاری آل عبا (خانواده پیامبر) تلاش کن.
جاوید اجل پای نهد در پی قارون
مگر از گره خاک برد رخت به گردون
هوش مصنوعی: مرگ همواره به دنبال افرادی چون قارون است، مگر اینکه انسان در زندگی خود از تعلقات دنیوی رها شود و به آسمان‌ها صعود کند.
از کون و مکان خیمه زند حادثه بیرون
قتل آن سوی آفاق کشد جامه فرا خون
هوش مصنوعی: از فضا و موقعیت، حادثه‌ای به وقوع می‌پیوندد که در آن، قتل به سمت دوردست‌ها کشیده می‌شود و لباس‌ها را به خون آغشته می‌کند.
گر داعی فضلش کند اندیشه دگرگون
از لوح جهان محو کند نام فنا را
هوش مصنوعی: اگر کسی به فضل او بیندیشد، می‌تواند تمامی نام‌های فنا را از صفحه جهان محو کند و به حالتی دیگر وارد شود.
و از زخمه طاعون و وبا خسته مشوریش
از رنج مکن ناله ز تیمار میندیش
هوش مصنوعی: از درد و رنج بیماری‌های واگیر خسته شده است، پس بی‌جا ناله نکن و از غم و اندوه خود نشکوه.
گیتی شود ار خصم نگهدار دل خویش
با لطف وی از این همه آسیب چه تشویش
هوش مصنوعی: اگر جهان بر ضد تو باشد، با دل آرام و لطف او می‌توانی از این همه آسیب و نگرانی خلاص شوی.
کآرد چو محال حکمش کار کرم کیش
پس پس به فلک باز دهد حکم قضا را
هوش مصنوعی: هرگاه کارهای غیر ممکن از کسی سر بزند، نشان‌دهنده‌ی نیکی و سخاوت اوست و در نهایت، سرنوشت و تقدیرش را به آسمان می‌سپارد.