گنجور

شمارهٔ ۶

حریم عصمت آنگه ناقه عریان سواری‌ها
نگون باد ازهیون چرخ این زرین عماری‌ها
سراری عز و دولت را ستیزه چرخ کرد آخر
به دل دولت به درویشی عوض عزت به خواری‌ها
یکی چونان که نیلوفر در آب از اشک ناکامی
یکی چون لاله در آذر به داغ سوگواری‌ها
نه تن از تاب آسوده نه جان از رنج مستخلص
نه دل از آه مستغنی نه چشم از اشکباری‌ها
زبون بر دست بیگانه روان در چشم نامحرم
نوان در کنج ویرانه به صد بی‌اعتباری‌ها
نه از اقبال پیروزی نه از ایام بهروزی
نه از اختر مددکاری نه از افلاک یاری‌ها
یکی چون چشم خود در خون ز زخم ناشکیبایی
یکی چون موی خود پیچان ز تاب بی‌قراری‌ها
نه اینان را نهفتن روی دست از چشم نامحرم
نه آن بی‌چشم و رو نامحرمان را شرمساری‌ها
عنا محرم بلا برقع سرا بی در ستم دربان
غذا خون فرش خاکستر زهی حرمت‌گذاری‌ها
یکی بیمار و مسکین خشت و خاکش بالش و بستر
یکی لخت جگر بر کف پی بیمارداری‌ها
نه از تیمار و رنج آن را تمنای تن‌آسایی
نه از آسیب بند آن را امید رستگاری‌ها
گدایان دمشقی را نگر سامان سلطانی
خداوندان یثرب را شمار زنگباری‌ها
نبیند تا چنین روزی دریغا دسترس بودی
در آن روزت که سر غلتان به پا در جان‌سپاری‌ها
چو زال از سوگ رستم بر به گرگان ماتمت گیرد
ز بهمن در فرات ار فوت شد اسفندیاری‌ها

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حریم عصمت آنگه ناقه عریان سواری‌ها
نگون باد ازهیون چرخ این زرین عماری‌ها
هوش مصنوعی: فضای پاک و مقدس، همچنان که شتر عریان می‌شود، سواران ناچار به سقوط می‌افتند؛ چرخ‌های این قصر طلایی به سوی افول و نابودی می‌گردند.
سراری عز و دولت را ستیزه چرخ کرد آخر
به دل دولت به درویشی عوض عزت به خواری‌ها
هوش مصنوعی: زمانه بالاخره با شائبه و چالش‌هایی که ایجاد کرد، باعث شد دولت و عزت از دل چالش‌ها به سادگی به درویشی و فقری تبدیل شود. از این رو، افتخار و مقام به ذلت و حقارت تبدیل گردید.
یکی چونان که نیلوفر در آب از اشک ناکامی
یکی چون لاله در آذر به داغ سوگواری‌ها
هوش مصنوعی: شخصی مانند نیلوفر که در آب می‌رویید، از ناشادی و ناکامی‌اش اشک می‌ریزد. و همچنین شخصی دیگر مانند لاله‌ای است که در آتش سوختن، داغ اندوه‌ها را به دوش می‌کشد.
نه تن از تاب آسوده نه جان از رنج مستخلص
نه دل از آه مستغنی نه چشم از اشکباری‌ها
هوش مصنوعی: نه بدن از گرما و خستگی راحت است و نه جان از زحمت و درد نجات یافته، نه دل از ناله‌ها بی‌نیاز است و نه چشم از گریه و اشک‌ها.
زبون بر دست بیگانه روان در چشم نامحرم
نوان در کنج ویرانه به صد بی‌اعتباری‌ها
هوش مصنوعی: زبان به دست بیگانه‌ای می‌چرخد و در نظر نامحرم بدون ارزش و اعتبار، در گوشه‌ای از خرابه‌ها سخن می‌گوید.
نه از اقبال پیروزی نه از ایام بهروزی
نه از اختر مددکاری نه از افلاک یاری‌ها
هوش مصنوعی: پیروزی من نه به خاطر شانس و بخت خوب است، نه به دلیل روزگار خوش، نه به واسطه کمک ستاره‌ها و نه از حمایت آسمان‌ها.
یکی چون چشم خود در خون ز زخم ناشکیبایی
یکی چون موی خود پیچان ز تاب بی‌قراری‌ها
هوش مصنوعی: یک نفر مانند چشمانی که به خاطر زخم‌های ناشکیبایی در خون است، رنج می‌کشد و دیگری مانند مویی که به خاطر بی‌قراری‌ها در هم پیچیده، درآشفته است.
نه اینان را نهفتن روی دست از چشم نامحرم
نه آن بی‌چشم و رو نامحرمان را شرمساری‌ها
هوش مصنوعی: نه می‌توان این افراد را از چشم دیگران پنهان کرد و نه افراد بی‌عفت و بی‌شرم را به دلیل عفت و شرم عمومی می‌توان در معرض دید قرار داد.
عنا محرم بلا برقع سرا بی در ستم دربان
غذا خون فرش خاکستر زهی حرمت‌گذاری‌ها
هوش مصنوعی: عنا با یک چهره عریان، در حالی که به بلا و سختی‌ها مواجه است، در محضر شخصی است که نگهبانی ستمگر به شمار می‌آید. این شخص، همواره در حال گستردن خون و خاکستر بر زمین است و حرمت‌ها را شکسته و مورد بی‌احترامی قرار می‌دهد.
یکی بیمار و مسکین خشت و خاکش بالش و بستر
یکی لخت جگر بر کف پی بیمارداری‌ها
هوش مصنوعی: یک شخص بیمار و فقیر، بر روی زمین دراز کشیده و از خاک به عنوان بالشت و تخت استفاده می‌کند. در حالی که شخص دیگری بدون هیچ پوششی، در کنار او نشسته و به درد و رنج این بیمار توجه دارد.
نه از تیمار و رنج آن را تمنای تن‌آسایی
نه از آسیب بند آن را امید رستگاری‌ها
هوش مصنوعی: نه از زخم‌ها و دردها انتظار آرامش و راحتی دارد، و نه از زنجیرهایش امیدی به نجات و آزادی می‌جوید.
گدایان دمشقی را نگر سامان سلطانی
خداوندان یثرب را شمار زنگباری‌ها
هوش مصنوعی: به تماشای وضعیت گدایان در دمشق بنگر که در کنار آن‌ها، قدرتمندان و کسانی که در یثرب مقام بلندی دارند نیز وجود دارند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی تفاوت‌های اجتماعی و اقتصادی در جامعه است.
نبیند تا چنین روزی دریغا دسترس بودی
در آن روزت که سر غلتان به پا در جان‌سپاری‌ها
هوش مصنوعی: کاش می‌شد روزی را ببینی که در آن، دسترسی به دنیای روحانی و معنوی ممکن باشد، روزی که جانت را در اوج تسلیم و ایثار به دیگران اهدا کنی و سرنوشتت را در پای عشق و وفاداری رقم بزنی.
چو زال از سوگ رستم بر به گرگان ماتمت گیرد
ز بهمن در فرات ار فوت شد اسفندیاری‌ها
هوش مصنوعی: زمانی که زال به خاطر از دست دادن رستم در گرگان عزاداری می‌کند، اگر بهمن در فرات از دست برود، دیگر هیچ نشانی از اسفندیار باقی نخواهد ماند.