گنجور

شمارهٔ ۵۷

خون بود دل ز هجرم نیمی کباب نیمی
ز امید و بیم نیمی خراب نیمی
چو از شام هستیم رفت صبح شباب نیمی
آن مه ز مهر برداشت طرف نقاب نیمی
امروز یا برآمد ز ابر آفتاب نیمی
از هول آن کم افتد ای بارم از تو در گل
زان چهر و لب سرانجام افغان و اشک حاصل
چون آبگون عقیقت و آن آذرین شمایل
از موج دجله چشم وز تاب شعله دل
پیوسته ام در آتش نیمی در آب نیمی
نگذاردم سوی رزم خوی بهانه جویت
ور رای رخصت آرد نارد اجازه رویت
چون لعل غنچه رنگت چون زلف مشکبویت
دارم جدا ز رویت روئی ز دست خویت
نیم از طپانچه نیلی وزخون خضاب نیمی
ساقی اگر شهادت جز سوی او نتازم
ور خون حلق باده از اوست برگ و سازم
با این شراب و ساقی برد است اگر ببازم
گر ملک هر دو کونم بخشد خدای سازم
نیمی فدای ساقی رهن شراب نیمی
ای مر مرا محرم از طلعت تو نوروز
دانم نثار فرض است بر آن جمال فیروز
مائیم و قطره ای خون وان نیز باد و صد سوز
یعنی زجان گذشته مسکین دلی شب و روز
زان چهر و زلف در تب نیمی به تاب نیمی
بالجمله گر خیال این و آن است اگر جمالت
در مرگ هم نبرم پیوند خط و خالت
چون چشم خود چو در خون خسبم به احتمالت
بینم مگر جمالت با صورت خیالت
چشمی مراست بیدار نیمی به خواب نیمی
این شب نگر که پیوند با روز حشر پیوست
تا بر فراخت بالا شد رستخیز از او پست
نه شب از او به پایان وزوی نه صبح در دست
تحقیق شام هجران یغما چه می کنی هست
از نیم این قیامت روز حساب نیمی

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خون بود دل ز هجرم نیمی کباب نیمی
ز امید و بیم نیمی خراب نیمی
هوش مصنوعی: دل من به خاطر دوری‌ام مانند گوشت کبابی شده است؛ نیمی از آن به خاطر عشق و امید، و نیمی دیگر به خاطر ترس و نگرانی.
چو از شام هستیم رفت صبح شباب نیمی
آن مه ز مهر برداشت طرف نقاب نیمی
هوش مصنوعی: وقتی از شب گذشته‌ایم و صبح جوانی به نیمه می‌رسد، نیمی از آن ماه زیبایی که در حال درخشیدن بود، حجاب زیبایش را کنار می‌زند.
امروز یا برآمد ز ابر آفتاب نیمی
هوش مصنوعی: امروز، خورشید از پشت ابر بیرون آمده و نیمی از آن قابل رؤیت است.
از هول آن کم افتد ای بارم از تو در گل
زان چهر و لب سرانجام افغان و اشک حاصل
هوش مصنوعی: از ترس و اضطراب تو، بار من سبک‌تر می‌شود. من در چنین وضعیتی از زیبایی تو و لبهایت، سرانجام فقط فریاد و اشک به دست می‌آورم.
چون آبگون عقیقت و آن آذرین شمایل
از موج دجله چشم وز تاب شعله دل
هوش مصنوعی: چون آب زلال و حقیقت، و آن شکل‌های آتشین، از امواج دجله و درخشش شعلۀ دل نشأت می‌گیرند.
پیوسته ام در آتش نیمی در آب نیمی
هوش مصنوعی: من دائماً در حال احساس تضاد هستم؛ نیمی از وجودم در آتش و نیمی دیگر در آب است. این نشان‌دهنده وضعیتی پر اضطراب و تعارض در درون من است.
نگذاردم سوی رزم خوی بهانه جویت
ور رای رخصت آرد نارد اجازه رویت
هوش مصنوعی: بگذارید به جای اینکه به جنگ و درگیری بروم، دلیلی برای این کار ندارم. اگر نظر شما اجازه دهد، حضورتان را می‌خواهم.
چون لعل غنچه رنگت چون زلف مشکبویت
دارم جدا ز رویت روئی ز دست خویت
هوش مصنوعی: رنگت همچون لعل و لطافت غنچه است و بوی خوش تو مانند زلف مشکی است. من از جلوه زیبای تو جدا هستم و دلم از دست دادن تو پر شده است.
نیم از طپانچه نیلی وزخون خضاب نیمی
هوش مصنوعی: نیمی از رنگ آبی که به خاطر ضربه‌ای به بدن وجود دارد و نیمی دیگر از خون که به جای رنگ، حالت خضابی به خود گرفته است.
ساقی اگر شهادت جز سوی او نتازم
ور خون حلق باده از اوست برگ و سازم
هوش مصنوعی: ای ساقی، اگر به کسی جز او شهادت نخواهم داد، اگر خون حلقه‌ای از باده باشد، از اوست و من شاد می‌شوم.
با این شراب و ساقی برد است اگر ببازم
گر ملک هر دو کونم بخشد خدای سازم
هوش مصنوعی: اگر با این شراب و ساقی ور بیفتم و باختم، حتی اگر خداوند ملک دو جهان را به من بدهد، باز هم برای من بی‌ارزش است.
نیمی فدای ساقی رهن شراب نیمی
هوش مصنوعی: نیمی از وجودم را به خاطر ساقی که شراب می‌دهد فدای او می‌کنم و نیمی دیگر را به خاطر خود شراب.
ای مر مرا محرم از طلعت تو نوروز
دانم نثار فرض است بر آن جمال فیروز
هوش مصنوعی: ای محبوب من، حضور تو را به مانند نوروز می‌دانم و دیدن روی تو را نعمت بزرگی می‌انگارم. زیبایی تو بر من فرض است و من هر ساله با عشق به تو این روز را جشن می‌گیرم.
مائیم و قطره ای خون وان نیز باد و صد سوز
یعنی زجان گذشته مسکین دلی شب و روز
هوش مصنوعی: ما تنها یک قطره خون هستیم، و این نیز به خاطر باد و صدای سوزان است که نشان‌دهنده فراق جان ماست، همواره دلی رنجیده و بی‌تابی داریم در تمام شب و روز.
زان چهر و زلف در تب نیمی به تاب نیمی
هوش مصنوعی: از آن چهره و موها در حال گرما و تب، نیمی را به تابی اشاره دارم.
بالجمله گر خیال این و آن است اگر جمالت
در مرگ هم نبرم پیوند خط و خالت
هوش مصنوعی: به طور کلی، اگر به فکر آنچه که دیگران می‌اندیشند باشم، نمی‌توانم زیبایی تو را حتی در مرگ هم فراموش کنم و هیچ‌گاه از نقش و چهره‌ات جدا نخواهم شد.
چون چشم خود چو در خون خسبم به احتمالت
بینم مگر جمالت با صورت خیالت
هوش مصنوعی: وقتی چشمم را به خواب می‌برم و در حالتی از شک و تردید هستم، تنها چیزی که می‌بینم زیبایی توست که با تصویر خیالیت در ذهنم نقش می‌بندد.
چشمی مراست بیدار نیمی به خواب نیمی
هوش مصنوعی: چشمی دارم که در حالی که نیمه‌ای از من در خواب است، نیمه دیگری بیدار و هشیار است.
این شب نگر که پیوند با روز حشر پیوست
تا بر فراخت بالا شد رستخیز از او پست
هوش مصنوعی: این شب را تماشا کن که به روز قیامت مرتبط شده است، تا زمانی که به اوج خود برسد و زیر و زبر شدن از او آغاز شود.
نه شب از او به پایان وزوی نه صبح در دست
تحقیق شام هجران یغما چه می کنی هست
هوش مصنوعی: نه شب به پایان می‌رسد و نه صبح به تحقیق می‌پردازد. دلتنگی جدایی چه می‌کنی؟
از نیم این قیامت روز حساب نیمی
هوش مصنوعی: در روز قیامت، نیمه‌ای از حقیقت و واقعیت مشخص خواهد شد و سرنوشت انسان‌ها در برابر خداوند نمایان می‌شود.