گنجور

شمارهٔ ۴۸

خشک لب دل سوختی دریای دین را دهر دون
آسمانت دشت آتش آفتابت طشت خون
این همی پاید به کاوش آن همی جنبد به خون
ای زمینت را خرام ای آسمانت را سکون
در دریای نجف را کردی از بد گوهری
لعل ها الماس پیکر جزع ها یاقوت گون
تا گدائی مالک تیغ و نگین شد ساختی
تاج دولت پای فرسا تخت شوکت سرنگون
می ندانم تا امیران را چه روید در مصاف
خاک سخت افلاک دون ایام خصم اختر زبون
نوعروسان را ندانم تا چه زاید در صروف
روز گریه ره دراز آرام کم انده فزون
کرده ای دیوانگان مطلق ز بند اینت خرد
بسته ای آزادگان در سلسله اینت جنون
سروران از خانه زین نیزها از بار سر
بر زمین و اندر سپهر آن سرفراز این سرنگون
گو بشور خاک والی دجله بفشان از بصر
گو بسوزد چرخ یغما شعله بفروز از درون

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خشک لب دل سوختی دریای دین را دهر دون
آسمانت دشت آتش آفتابت طشت خون
هوش مصنوعی: دل تو با محبت سوخته است و مانند دریا در عمق دین خود غرق شده. روزگار به تو بی‌احترامی کرده و آسمان تو به مانند دشت آتشین است که زیر نور آفتاب، پیکر تو را سوزانده و همچون طشت، خون دلت را می‌ریزد.
این همی پاید به کاوش آن همی جنبد به خون
ای زمینت را خرام ای آسمانت را سکون
هوش مصنوعی: زمین تو در جستجوی چیزی ثابت و پایدار است و در عوض این آسمان تو در حال حرکت و ناآرامی است. زمین با تلاش به دنبال استقرار و ثبات می‌باشد، در حالی که آسمان دائماً در تغییر و فعالیت است.
در دریای نجف را کردی از بد گوهری
لعل ها الماس پیکر جزع ها یاقوت گون
هوش مصنوعی: در دریای نجف، با نادانی و ویژگی‌های بد خود، جواهراتی مانند لعل، الماس و یاقوت را به بی‌ارزشی تبدیل کردی.
تا گدائی مالک تیغ و نگین شد ساختی
تاج دولت پای فرسا تخت شوکت سرنگون
هوش مصنوعی: تا زمانی که یک تهیدست صاحب شمشیر و نگین شد، تو با ساختن تاجی برای او، پایه‌های دولتت را برهم زدی و مقام و شوکتت را از بین بردی.
می ندانم تا امیران را چه روید در مصاف
خاک سخت افلاک دون ایام خصم اختر زبون
هوش مصنوعی: نمی‌دانم چه بر سر فرمانروایان خواهد آمد در جنگ، وقتی که زمین سخت و آسمان در صف دشمنان آسیب‌پذیر قرار دارد.
نوعروسان را ندانم تا چه زاید در صروف
روز گریه ره دراز آرام کم انده فزون
هوش مصنوعی: عروس‌ها را نمی‌دانم که چه چیزهایی در دل دارند و در روزهای بگو و بخند، چقدر می‌توانند گریه کنند و در دلشان چقدر غم است.
کرده ای دیوانگان مطلق ز بند اینت خرد
بسته ای آزادگان در سلسله اینت جنون
هوش مصنوعی: تو باعث شده‌ای که دیوانگان به طور کامل از قید و بند عقل آزاد شوند و در عین حال خردمندان را به زنجیر جنون خودت درآوری.
سروران از خانه زین نیزها از بار سر
بر زمین و اندر سپهر آن سرفراز این سرنگون
هوش مصنوعی: برخی از بزرگان و سروران از زین (اسب) خود پایین آمدند و سرشان را به زمین گذاشتند، در حالی که در آسمان جایگاه و مقام بلند و برجسته‌ای دارند، اما در زمین وضعیتشان چنین است.
گو بشور خاک والی دجله بفشان از بصر
گو بسوزد چرخ یغما شعله بفروز از درون
هوش مصنوعی: بیا خاک دجله را به هم بزن و آن را بپاش، از دور بگو که چرخ سرنوشت باید بسوزد و آتش را شعله‌ور کند از درون.