شمارهٔ ۴۷
چون به مصیبت از ازل رفت همی قضای من
چیست مصیبت دگر ساز طرب برای من
ز ابروی و قد دلستان دام منه که بس مرا
نیزه آسمان گذر تیغ جهانگشای من
خصم به جامه جدل قاسم و خلعت طرب
مغفر مرگ تاج من ثوب کفن قبای من
زین بر خویش خواندنت شاد نیم به دوستی
سوی عدو به خشم ران خواهی اگر رضای من
خط چو خضاب و مشعله بر سر چنگ و حجله کش
کز در ساز خرمی بس بود این بجای من
بزم زفاف قتلگه نای جدل نوای نی
شمع شرار آه دل خون گلو حنای من
بوسه رنج کاه من کوب خدنگ جان شکر
برق سنان دل گزا خنده جان فزای من
با غم سوگ کشتگان از من و سور خرمی
بزم نشاط من شود غمکده عزای من
نعش و فاسرشتگان ساخت به دشت پشتگان
زنده من ای عجب مبر نام من و وفای من
غیر کهن خلاف زد راه من از وصال تو
عذر فراق من بنه یار نو آشنای من
رفتم و دور از آن مژه وان خم زلف عنبرین
تیر هلاک و چشم من چنبر مرگ و نای من
جانب پهنه وغا چشمی و چشمی از قفا
بزم زفاف و روی من رزم مصاف و رای من
گر نه فنا در آن بقا ور نه عدم در آن وجود
آه من و وجودم من وای من و بقای من
غیر به قصد جان من من به خیال خون او
کفر مبین ودین مگو تا چه کند خدای من
والی تیره نامه را زآن کف و خامه کرم
عذری و صد عطای تو خطی و صد خطای من
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون به مصیبت از ازل رفت همی قضای من
چیست مصیبت دگر ساز طرب برای من
هوش مصنوعی: اگر از آغاز مشکلات و مصیبتها سرنوشت من این بوده، چرا من نباید به دنبال شادی و خوشحالی دیگری باشم؟
ز ابروی و قد دلستان دام منه که بس مرا
نیزه آسمان گذر تیغ جهانگشای من
هوش مصنوعی: از ابروی خمیده و قد جذاب دلبر خودم فریب نخور، زیرا من هم باید با مشکلات و چالشهای زندگی روبهرو شوم، چالشهایی که به سختی و تیزی یک شمشیر هستند.
خصم به جامه جدل قاسم و خلعت طرب
مغفر مرگ تاج من ثوب کفن قبای من
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به نزاع و جدلهایی که بر سر لباس و ظاهر رخ میدهد اشاره دارد. او به نوعی تقابل میان لباس جدل (نفاق و بحث) و لباس فرح (شادمانی) را بیان میکند. همچنین، به صورت نمادین از مرگ و کفن صحبت میکند و به نوعی به این نکته اشاره دارد که اگر چه ممکن است ظاهر آراستهای داشته باشد، اما در نهایت، سرنوشت مرگ و ناپایداری زندگی بر همگان حاکم است.
زین بر خویش خواندنت شاد نیم به دوستی
سوی عدو به خشم ران خواهی اگر رضای من
هوش مصنوعی: خوشحالی من زمانی است که تو را به دوستی بخوانم و اگر بخواهی رضایت مرا به دست آوردی، نباید به دشمنی روی بیاوری.
خط چو خضاب و مشعله بر سر چنگ و حجله کش
کز در ساز خرمی بس بود این بجای من
هوش مصنوعی: خطی زیبا مانند خضاب بر سر چنگ و در آستانهٔ شادی و عروسی بکش، زیرا که سرور و خوشی برای من کافیست.
بزم زفاف قتلگه نای جدل نوای نی
شمع شرار آه دل خون گلو حنای من
هوش مصنوعی: مراسم عروسی، جایی است که جدل و بحث در آن پایان میگیرد. صدای نی و روشنایی شمعها حس شادی و احساسات عمیق من را به تصویر میکشد. درد دل من و غمی که در وجودم دارم، جایی در این جشن حس میشود. رنگ حنا بر دستانم، نشانهای از شادی و زیبایی است، اما درد و شوقی در دل من نهفته است.
بوسه رنج کاه من کوب خدنگ جان شکر
برق سنان دل گزا خنده جان فزای من
هوش مصنوعی: بوسهای که بر لبان من وجود دارد، به مانند تیرهایی است که روح را آزرده میکند. شادی و سپاس را در دل ایجاد میکند و خندهام جان تازهای به وجود میآورد.
با غم سوگ کشتگان از من و سور خرمی
بزم نشاط من شود غمکده عزای من
هوش مصنوعی: غم از دست رفتگانم مرا عذاب میدهد، ولی خوشی و نشاط جشن من، تبدیل به محلی برای اندوه و عزاداری شده است.
نعش و فاسرشتگان ساخت به دشت پشتگان
زنده من ای عجب مبر نام من و وفای من
هوش مصنوعی: در دشت چهرههای مرده و نابینا را ساختند، اما من زندهام. ای شگفتی، نام من و وفای من را یاد نکن.
غیر کهن خلاف زد راه من از وصال تو
عذر فراق من بنه یار نو آشنای من
هوش مصنوعی: به جز عشق قدیمیام، هیچ چیز دیگری مانع از رسیدن من به تو نیست؛ پس دلیل جدایی من را بر طرف کن، ای دوست تازهوارد به زندگیام.
رفتم و دور از آن مژه وان خم زلف عنبرین
تیر هلاک و چشم من چنبر مرگ و نای من
هوش مصنوعی: رفتم و دور شدم از آن مژههای زیبا و آن زلفهای خوشبو؛ تیرهایی که ناگهان به قلب من اصابت کردند و چشمانم مانند حلقهای از مرگ است. صدای من هم به مانند نی است.
جانب پهنه وغا چشمی و چشمی از قفا
بزم زفاف و روی من رزم مصاف و رای من
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، یک چشم به جلو دارم و یک چشم به پشت، در حال برگزاری جشن عروسی و در عین حال، درگیر جنگ و مبارزه هستم. افکار و علاقهام نیز معطوف به این دو حالت متضاد است.
گر نه فنا در آن بقا ور نه عدم در آن وجود
آه من و وجودم من وای من و بقای من
هوش مصنوعی: اگر در آن بقا نیست، پس فنا وجود دارد و اگر در آن وجود نیست، پس عدم هست. آه و افسوس من و وجودم، وای از من و از بقایم!
غیر به قصد جان من من به خیال خون او
کفر مبین ودین مگو تا چه کند خدای من
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که غیر از هدفی که برای جان من در نظر گرفته شده، به خاطر فکر کردن به خون او، من وظیفهای ندارم که در مورد دین یا کفر صحبت کنم. فقط خداوند میداند با من چه خواهد کرد.
والی تیره نامه را زآن کف و خامه کرم
عذری و صد عطای تو خطی و صد خطای من
هوش مصنوعی: دولت و قدرت من به خاطر لغزشها و اشتباهاتم تحت تأثیر قرار گرفته است، ولی شما با بخششها و مهربانیهایتان، همیشه در کنار من بودهاید.