گنجور

شمارهٔ ۴۲

آه که شد شکسته دل خسته جگر برادرم
با لب خشک و چشم تر غرقه به خون برادرم
هر مژه زین مشاهدت تیر صفت به دیدگان
با همه سست گوهری سخت نشسته تا پرم
عرش فتاده بر زمین یا تن تو به خاک بر
آن تن و خاک و من همان زنده که خاک بر سرم
پهلوی تو به تیغ و نی چاک و به تیر کین رفو
زیبد اگر به خون خود سینه چو جامه بردرم
تا چه قیامت است این کامد و بر از ابتلا
غایله قیام او فتنه روز محشرم
کوکب عرش رفعتم داشت شرف به مهر و مه
زهره سفله مشتری ساخت ز ذره کمترم
ماتم قاسم جوان نفکند ار خلل به جان
کی دهد از کجا امان صدمه سوگ اکبرم
با مژه ای محیط زا ساخته گه چو ماهیم
گاه به آتش درون سوخته چون سمندرم
تا تن تو ز تاب دل شمع تمام سوخته
من چو چراغ نیم جان بر ره باد صرصرم
خاک بقای جان و تن رفت به باد نیستی
شاید اگر زچشم و دل غرقه در آب و آذرم
غارت خواهران نگر ناله دختران شنو
هان پدرانه ای صبا قصه رسان به مادرم
گه به نجف دواندم شکوه خون خسروان
گه به مدینه پو دهد دهشت نهب لشکرم
آتش جوشن و سپر سوخت سلیب و جامه ام
سیلی خصم و چوب نی گشت نقاب و معجرم
ماتم کشتگان غمی نهب حرم غم دگر
کوفه مصیبت دگر شام عزای دیگرم
ساخت سپهر سبز پی خاک سیه به خون تو
سرخ و فکند زرد رو کسوت نیل در برم
از لب خشک تشنگان اشک روان به بوم و بر
ز آتش داغ کشتگان آه دوان به اخترم
ماند به تاب تا ابد خسته تنم به سوگ تو
کلک مصیبت از ازل تا چه نوشته بر سرم
زین همه آتش ای عجب در نگداخت سنگدل
گوئی از آهن است و رو طینت جان و پیکرم
با شرف غلامیت والی و خطره شهی
در دو جهان مفاخرت بس که گدای این درم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آه که شد شکسته دل خسته جگر برادرم
با لب خشک و چشم تر غرقه به خون برادرم
هوش مصنوعی: آه که برادرم با دل شکسته و جگر خسته‌اش در حالی که لب‌هایش خشک و چشمانش پر از اشک و غرق در خون است، به حال و روزش می‌نگرم.
هر مژه زین مشاهدت تیر صفت به دیدگان
با همه سست گوهری سخت نشسته تا پرم
هوش مصنوعی: هر مژه‌ی من به خاطر این تماشای زیبایی مانند پیکانی به چشمم نشسته و با وجود این که نازک و ضعیف است، به طور محکم در جای خود قرار دارد و مرا تحت تأثیر قرار داده است.
عرش فتاده بر زمین یا تن تو به خاک بر
آن تن و خاک و من همان زنده که خاک بر سرم
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که آسمان به زمین آمده یا اینکه جسم تو به خاک افتاده است و من همان کسی هستم که خاک بر سرم است، ولی هنوز زنده‌ام.
پهلوی تو به تیغ و نی چاک و به تیر کین رفو
زیبد اگر به خون خود سینه چو جامه بردرم
هوش مصنوعی: اگر سینه‌ام را به خون خود ببندم و وصله‌کاری کنم، این کار به شایستگی و زیبایی زخم‌ها و جراحت‌های تو خواهد بود که ناشی از تیغ و تیر کینه است.
تا چه قیامت است این کامد و بر از ابتلا
غایله قیام او فتنه روز محشرم
هوش مصنوعی: تا چه زمانی این وضع ادامه دارد و این مشکلات و سختی‌ها برطرف نمی‌شود، به‌طوری که ظهور او تبدیل به آشوب و فتنه‌ای در روز قیامت خواهد شد.
کوکب عرش رفعتم داشت شرف به مهر و مه
زهره سفله مشتری ساخت ز ذره کمترم
هوش مصنوعی: ستاره‌ای که در عرش بالا قرار دارد، به احترام شما برتری یافته است. خورشید و ماه، که در نظر دیگران بالا هستند، من را از ذره‌ای کمتر قرار داده‌اند.
ماتم قاسم جوان نفکند ار خلل به جان
کی دهد از کجا امان صدمه سوگ اکبرم
هوش مصنوعی: غم و اندوه قاسم جوان، حتی اگر خللی به جان او وارد نکند، از کجا باید امیدی داشت که از صدمه سوگ اکبر رهایی یابد؟
با مژه ای محیط زا ساخته گه چو ماهیم
گاه به آتش درون سوخته چون سمندرم
هوش مصنوعی: با چشمانم فضایی زیبا خلق کرده‌ام، گاهی مانند ماه درخشانم و گاهی مانند آتشی که در درونم می‌سوزد، همچون سمندر.
تا تن تو ز تاب دل شمع تمام سوخته
من چو چراغ نیم جان بر ره باد صرصرم
هوش مصنوعی: تا وقتی که وجود تو به خاطر عشق من مثل شمعی در حال سوختن است، من همچنان مانند چراغی نیمه جان در مقابل باد سرد و برخلاف سرنوشتم در انتظار تو هستم.
خاک بقای جان و تن رفت به باد نیستی
شاید اگر زچشم و دل غرقه در آب و آذرم
هوش مصنوعی: خاکی که منبع زندگی و وجود من بوده، به خاطر واقعیت‌های فراوان به فراموشی سپرده شده است. شاید اگر از دید و احساسات خود غافل شوم و در زیبایی‌های زندگی غرق شوم، بتوانم این ناپایداری را فراموش کنم.
غارت خواهران نگر ناله دختران شنو
هان پدرانه ای صبا قصه رسان به مادرم
هوش مصنوعی: به غارت رفتن خواهران و ناله‌های دختران را ببین و بشنو. ای نسیم، داستانی را به مادرم برسان.
گه به نجف دواندم شکوه خون خسروان
گه به مدینه پو دهد دهشت نهب لشکرم
هوش مصنوعی: گاهی به نجف می‌روم و در آنجا از عظمت و سرنوشت پادشاهان ناراحت می‌شوم و گاهی به مدینه می‌زنم، جایی که ترس و وحشت از حمله سپاهیان حس می‌شود.
آتش جوشن و سپر سوخت سلیب و جامه ام
سیلی خصم و چوب نی گشت نقاب و معجرم
هوش مصنوعی: آتش و جوشن (زره) و سپر سوختند، صلیب و لباس من هم کتک خصم شدند و چوب نی به عنوان نقاب و محجبه من درآمد.
ماتم کشتگان غمی نهب حرم غم دگر
کوفه مصیبت دگر شام عزای دیگرم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به اندوه و غم ناشی از کشته شدن‌ها و مصایب در نقاط مختلف اشاره می‌کند. او از ماتم در یک سرزمین و مصیبت‌های دیگر در نقاط مختلف، همچون حرم، کوفه و شام صحبت می‌کند. این بیان نشان‌دهنده عمق درد و اندوهی است که روح شاعر و جامعه‌اش را فراگرفته و هر کدام از این مکان‌ها نمایانگر مصیبت‌های جداگانه‌ای است که بر سر مردم آوار شده است.
ساخت سپهر سبز پی خاک سیه به خون تو
سرخ و فکند زرد رو کسوت نیل در برم
هوش مصنوعی: آسمان سبز به وسیلهٔ زمین تیره و سیاه خلق شده و خون تو باعث سرخی آن شده است. رو به زردی از کسوت نیل در بر دارم.
از لب خشک تشنگان اشک روان به بوم و بر
ز آتش داغ کشتگان آه دوان به اخترم
هوش مصنوعی: از لب‌های خشک تشنگان اشک‌هایی سرازیر می‌شود، و در دیار و سرزمین، به خاطر آتش سوزان کشتگان، ناله‌ای به آسمان می‌فرستم.
ماند به تاب تا ابد خسته تنم به سوگ تو
کلک مصیبت از ازل تا چه نوشته بر سرم
هوش مصنوعی: خستگی تن من تا ابد به خاطر غم تو باقی خواهد ماند و از ابتدای عمرم بر من نوشته‌اند که چه مشکلات و مصیبت‌هایی را باید تحمل کنم.
زین همه آتش ای عجب در نگداخت سنگدل
گوئی از آهن است و رو طینت جان و پیکرم
هوش مصنوعی: از این همه آتش و شعله، عجیب است که دل سنگی من شعله ور نمی‌شود. گویی دل و وجود من از آهن ساخته شده و روح و جسمم همچنان در آرامش هستند.
با شرف غلامیت والی و خطره شهی
در دو جهان مفاخرت بس که گدای این درم
هوش مصنوعی: با افتخار بودن در خدمت تو، همتای مقام بلند توست، و در سراسر جهان، هیچ چیز به اندازه افتخار گدایی در این درگاه نمی‌تواند مایه مباهات باشد.