شمارهٔ ۳۹
تا بخاطر دری ای هیچ طرب دامادم
هر چه رفت ار چه عروس تو برفت از یادم
شرم حسن ار چه نهان خواست ولی چو افتادم
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
چند گاهم حرم قرب خدا بود وثاق
پس از آن بارگه پاک نبی طاق و رواق
از امیران حجازم نه اسیران عراق
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم
ایمن از عیش و عزا بی خبر از غیب و شهود
فارغ از این غم و این ماتم و این آتش و دود
دور از این رامش و این حجله و این سور و سرود
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
ای مرا چهر و لبت باغ سرور و لب حوض
وی کنار و دهنت حجله و سور و لب حوض
رامش کوثر و گل گشت قصور و لب حوض
سایه طوبی و دلجوئی حور و لب حوض
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
اقربا کشته پدر گرم فدا یار بتاخت
سینه عمه در آذر دل خواهر بگداخت
صبح ماتم فلکم شام عروسی پرداخت
کوکب بخت مراهیچ منجم نشناخت
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
قاسم ای خانه عقلم ز تو ویرانه عشق
خاطری داشتم آسوده ز افسانه عشق
ساختم سلسله خط تو دیوانه عشق
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هردم آید غمی از نو به مبارکبادم
با قدت ننگرم ار خود همه سرو لب جوست
یا به شمشاد توان با همه اندام که اوست
راست از سدره و طوبیم ببالای تو روست
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
داشتم خاطر جمعی ز جهان بی کم و کاست
ساخت آن زلف کجم کار پریشانی است
می برد آب رخم آتش افسوس رواست
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
تا چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
باز از آن دیده کزو نیل سبو عمان مشک
چشم یغماش ز طغیان به حسد دجله به رشک
بر زجیحون به فرات است روان سیل سرشک
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ورنه این سیل دمادم بکند بنیادم
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا بخاطر دری ای هیچ طرب دامادم
هر چه رفت ار چه عروس تو برفت از یادم
هوش مصنوعی: هر چند که عروسم از یادم رفته و به دلیلی شاد نمیشوم، اما به خاطر آن در، عروسی که به آنجا رفته مرا به یاد میآورد.
شرم حسن ار چه نهان خواست ولی چو افتادم
فاش می گویم و از گفته خود دلشادم
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی من دلایل برملا شدن را پنهان میخواهد، اما زمانی که در معرض دید مردم قرار گرفتم، با افتخار از زیباییام سخن میگویم و از این که چنین میکنم خوشحالم.
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
هوش مصنوعی: من عاشق هستم و از تمام قید و بندهای دنیای مادی آزاد هستم.
چند گاهم حرم قرب خدا بود وثاق
پس از آن بارگه پاک نبی طاق و رواق
هوش مصنوعی: مدتها دربارهٔ نزدیکترین نقطه به خداوند فکر میکردم، پس از آن به بارگاه پاک پیامبر که مانند طاق و رواق است، رسیدم.
از امیران حجازم نه اسیران عراق
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
هوش مصنوعی: من از سرمایهداران حجاز هستم، نه از اسیران عراق. پرنده باغ بهشت منم، چه بگویم از جدایی و دوری.
که در این دامگه حادثه چون افتادم
هوش مصنوعی: وقتی در این موقعیت و دنیای پر از حوادث قرار گرفتم، متوجه شدم که چه مسائلی پیش آمده است.
ایمن از عیش و عزا بی خبر از غیب و شهود
فارغ از این غم و این ماتم و این آتش و دود
هوش مصنوعی: آدمی در آرامش و بیخبری از شادیها و غمها، دور از غیب و واقعیتهای زندگی، آزاد از درد و رنج و دردسرهای روزمره به سر میبرد.
دور از این رامش و این حجله و این سور و سرود
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
هوش مصنوعی: دور از این شادیها، این عروسیها و سرودها، من در گذشته فردی بزرگ و با مقام بودهام و جایی که در آن زندگی میکردم، بهشت برین بوده است.
آدم آورد در این دیر خراب آبادم
هوش مصنوعی: انسانی را به این مکان ویران و ناپایدار آوردهاند.
ای مرا چهر و لبت باغ سرور و لب حوض
وی کنار و دهنت حجله و سور و لب حوض
هوش مصنوعی: ای تو که چهره و لبهای زیبایت مانند باغی پر از شادی و خوشحالی است، و دم و دهانت مانند عروسی و جشن و سروری در کنار حوضی زیباست.
رامش کوثر و گل گشت قصور و لب حوض
سایه طوبی و دلجوئی حور و لب حوض
هوش مصنوعی: نعمتها و لذتهای بهشتی در کنار هم گرد آمدهاند، جایی که نغمههای خوش و زیبایی گلها، در کنار سایه درختان طوبی و دلجویی حورهای بهشتی، فضایی دلانگیز و آرامبخش را ایجاد کرده است.
به هوای سر کوی تو برفت از یادم
هوش مصنوعی: به خاطر یاد تو، تمام خاطراتم از ذهنم محو شد.
اقربا کشته پدر گرم فدا یار بتاخت
سینه عمه در آذر دل خواهر بگداخت
هوش مصنوعی: خویشاوندان در حال مرگ، پدر خود را فدای یار میکنند، و عمه با تمام وجود خود برای عشقش در دل خواهر آتش به پا میکند.
صبح ماتم فلکم شام عروسی پرداخت
کوکب بخت مراهیچ منجم نشناخت
هوش مصنوعی: صبحی که باید خوشحالی و شادی باشد، برای من همچون صبحی غمانگیز و ماتمزده است. در حالی که ستاره بخت من در جشنی شاد میرقصد، هیچ کسی، حتی منجمها، نمیتوانند من را بشناسند و آیندهام را پیشبینی کنند.
یا رب از مادر گیتی به چه طالع زادم
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، من از کدام سرنوشت و از کدام مادر به دنیا آمدهام که در این دنیا به این حال و روز دچار شدهام؟
قاسم ای خانه عقلم ز تو ویرانه عشق
خاطری داشتم آسوده ز افسانه عشق
هوش مصنوعی: قاسم، خانه عقل من به خاطر تو خراب شده است. من آرامش خاطری داشتم که به دلیل داستان عشق از دست رفته است.
ساختم سلسله خط تو دیوانه عشق
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هوش مصنوعی: من برای آنکه به عشق دیوانه شوم، مجموعهای از خطوط تو را خلق کردم، تا جایی که به حلقهای در گوش میخانه عشق تبدیل شوم.
هردم آید غمی از نو به مبارکبادم
هوش مصنوعی: هر لحظه غم جدیدی به من میرسد که باید به خودم تبریک بگویم.
با قدت ننگرم ار خود همه سرو لب جوست
یا به شمشاد توان با همه اندام که اوست
هوش مصنوعی: من به قامت تو توجهی نمیکنم، حتی اگر همه زیباییها در تو جمع شده باشد، زیرا من زیبایی و حسن را در وجود خود احساس میکنم.
راست از سدره و طوبیم ببالای تو روست
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
هوش مصنوعی: در درخت سبز و زیبای سدره و طوبی، که نشانههای بهشت هستند، فقط عشق و زیباییهای دوست در دل من نقش بسته و هیچ چیز دیگری در آن وجود ندارد.
چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
هوش مصنوعی: نمیدانم چه چیزی بگویم زیرا استاد چیز دیگری به من نیاموخته است.
داشتم خاطر جمعی ز جهان بی کم و کاست
ساخت آن زلف کجم کار پریشانی است
هوش مصنوعی: من به آرامش و اطمینان در زندگی خود امیدوار بودم، اما آن زلف معشوق که در هم ریخته است، باعث پریشانی و نگرانی من شده است.
می برد آب رخم آتش افسوس رواست
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
هوش مصنوعی: آب رخ من آتش را میبرد و این حقیقتی تلخ است. همچنین، مردمک چشم من باید خون دلم را بنوشد و این نیرنگی نادرست نیست.
تا چرا دل به جگر گوشه مردم دادم
هوش مصنوعی: چرا به خاطر یکی از عزیزان مردم، دل خود را به درد و رنج دادم؟
باز از آن دیده کزو نیل سبو عمان مشک
چشم یغماش ز طغیان به حسد دجله به رشک
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف چشم و نگاه معشوق میپردازد، که با زیبایی و جذابیت خود مانند نیل، عطری خوش و دلچسب در فضا ایجاد میکند. این چشم، طغیانی از عشق و حسادت را در برابر دیگران برمیانگیزد، به طوری که دیگران را به رشک میاندازد. در واقع، این تصویر زیبا از چشم و نگاه معشوق بیانگر ترکیبی از زیبایی، عشق و احساسات قوی است که در دل مردم ایجاد میکند.
بر زجیحون به فرات است روان سیل سرشک
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
هوش مصنوعی: یک سیل بزرگ از زجیحون به سمت فرات در حال حرکت است، اشکها را پاک کن تا چهره حافظ روشن شود و زلفش از اشکها تر نگردد.
ورنه این سیل دمادم بکند بنیادم
هوش مصنوعی: اگر این جریان ادامه پیدا کند، پایه و اساس من را به هم خواهد زد.