گنجور

شمارهٔ ۳۳

کوه و صحرا خصم و شاه کم سپه تنها دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
قلب ایمان را شکست و نصرت اعدا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
آه کز بی دولتان دین به دنیا باخته
تاخته گشت کارش ساخته
پادشاه کشور دین خسرو دنیا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
آنکه اجزای زمین و آسمان بالا و پست
هر چه هست جز بد و صورت نبست
در لگدکوب سپهرش خاک شد اعضا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
خاکیان را دست بر لب تا رود گردون به تاب
زالتهاب تا شود گیتی خراب
قدسیان را آستین بر چشم خون پالا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
شهسواری را که چرخ ادهم سزد انجم ستام
رخش گام ساکن آمد از خرام
اشهب و گلگون مهر و مه جهان پیما دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
شاهباز اوج دولت را همایون مرغ جان
صعوه سان زاعتساف کرکسان
جاودانی آشیان در بنگه عنقا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
جامه بر جسمی قبا کآمد نبی را پیرهن
بی کفن چرخ و گیتی را به تن
خلعت اکسون فسوس و کسوت دیبا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
مهر با کین ماه بی مهر اختر گیتی فروز
رحم سوز شب سیه تاریک روز
چرخ دشمن بخت وارون خصم بی پروا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
بنده وار آزاده قومی را که بند از پا و دست
هر که هست رحمت ایشان شکست
قید کین بر دست و زنجیر ستم بر پا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
گشت چون یغمای ترکان ستم با تیغ و نی
جان وی در هوای ملک ری
ایمن از تاراج خوان هستی یغما دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کوه و صحرا خصم و شاه کم سپه تنها دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: کوه و دشت دشمنانی هستند و شاه به تنهایی در میدان نبرد قرار دارد. افسوس و دریغ که این دشمنان کم هم نبوده و به او یاری می‌رسانند.
قلب ایمان را شکست و نصرت اعدا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: دل ایمان را جریحه‌دار کرد و کمک به دشمنان را دریغ کرد و افسوس که کمک به دشمنان بی‌فایده است.
آه کز بی دولتان دین به دنیا باخته
تاخته گشت کارش ساخته
هوش مصنوعی: آه از این که بی‌خود و بی‌دولت‌ها، دین خود را به دنیای فانی فروخته‌اند و حالا کارشان به جایی رسیده که برایشان ساخته شده است.
پادشاه کشور دین خسرو دنیا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: خسرو به عنوان پادشاه دین و دنیا، از شکست و عدم حمایت از دوستانش ابراز تأسف و نگرانی می‌کند.
آنکه اجزای زمین و آسمان بالا و پست
هر چه هست جز بد و صورت نبست
هوش مصنوعی: آن که همه چیزهای موجود در زمین و آسمان را، چه بالا و چه پایین، تنها تجلی و نمایی از خوبی و زیبایی می‌بیند و به جز این چیز دیگری نمی‌شناسد.
در لگدکوب سپهرش خاک شد اعضا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: در زیر فشار و سختی‌های زندگی، تمام جوانب و وجود انسان تحت تأثیر قرار می‌گیرد. افسوس بر شکست و غمی که بر او گذشته و نیز بر پیروزی دشمنانش. واقعاً جالب است که این وضعیت چقدر دلخراش است.
خاکیان را دست بر لب تا رود گردون به تاب
زالتهاب تا شود گیتی خراب
هوش مصنوعی: انسان‌ها باید با دقت و احتیاط عمل کنند تا زمانی که آسمان به شور و هیجان بیفتد و زمین دچار ویرانی شود.
قدسیان را آستین بر چشم خون پالا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: فرشتگان دست‌هایشان را به نشانه‌ی اندوه بر چشمانشان کشیده‌اند و افسوس می‌خورند که چرا دشمنان مورد حمایت قرار گرفته‌اند.
شهسواری را که چرخ ادهم سزد انجم ستام
رخش گام ساکن آمد از خرام
هوش مصنوعی: یک پهلوان بزرگ به زمین آمد که ستاره‌ها و آسمان در برابر او حقیر به نظر می‌رسند. او با جلال و شکوهی به زمین گام گذاشت و حرکتش پر از وقار و آرامش بود.
اشهب و گلگون مهر و مه جهان پیما دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی‌های آسمان و زمین می‌پردازد، جایی که خورشید و ماه درخشان و دل‌نشین‌اند. شاعر با حسرت به این موضوع اشاره می‌کند که افسوس، یاری و کمک به دشمنان نیز غم‌انگیز است.
شاهباز اوج دولت را همایون مرغ جان
صعوه سان زاعتساف کرکسان
هوش مصنوعی: پرنده‌ای با شکوه که نماد عظمت سلطنت است، مانند روحی پرواز می‌کند و از میان خفتگان و عاجزانی که در گردن‌کشی و ناتوانی گرفتارند، اوج می‌گیرد.
جاودانی آشیان در بنگه عنقا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: جاودانگی و جاودانه ماندن در آشیانه‌ای که در لانه‌ی فرشتگان قرار دارد، آرزو و حسرتی است. افسوس بر اینکه یاری دشمنان نیز جاودان شده است.
جامه بر جسمی قبا کآمد نبی را پیرهن
بی کفن چرخ و گیتی را به تن
هوش مصنوعی: پیراهنی بر تن نبی فرود آمد، که گویی چرخ و دنیا را به تن کرده است، بدون اینکه برای او کفنی باشد.
خلعت اکسون فسوس و کسوت دیبا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: زندگی با عشق و زیبایی‌هایش، آرزویی است که گاهی به آن دست نمی‌یابیم، و افسوس که دشمنان ما از این خوشی‌ها بهره‌مند می‌شوند.
مهر با کین ماه بی مهر اختر گیتی فروز
رحم سوز شب سیه تاریک روز
هوش مصنوعی: عشق و محبت در برابر کینه و دشمنی قرار دارد، همانطور که مهربانی ماه از ستاره‌های بی‌محبت در آسمان می‌درخشد. در این دنیا، گاهی رحم و شفقت به مانند شعله‌ای در دل شب تاریک می‌سوزد و روزها نیز از تاریکی خود رنج می‌کشند.
چرخ دشمن بخت وارون خصم بی پروا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: چرخ زمان به ضرر دشمنان می‌چرخد و آنها با بی‌توجهی به این موضوع به قدرت خود می‌بالند. ای کاش نصرت و کامیابی به دوش دشمنان نیفتد، که این برای ما بسیار جای نگرانی است.
بنده وار آزاده قومی را که بند از پا و دست
هر که هست رحمت ایشان شکست
هوش مصنوعی: شخصی از یک قوم آزاد و درستکار را توصیف می‌کند که به محبت و رحمت خود به دیگران، زنجیرهایی را که بر پا و دست آنان است، می‌شکند. این یعنی او با بخشش و محبتش به دیگران آزادی و رهایی می‌بخشد.
قید کین بر دست و زنجیر ستم بر پا دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: دست‌ها به بند کینه گرفتار است و پاها به زنجیر ستم برده شده‌اند. افسوس بر این حال که دشمنان یاری می‌شوند و ما در مضیقه‌ای دشوار قرار داریم.
گشت چون یغمای ترکان ستم با تیغ و نی
جان وی در هوای ملک ری
هوش مصنوعی: وقتی که ظلم و ستم ترکان با شمشیر و نی (نیزه) به اوج خود رسید، جان او در آرزوی به دست آوردن ملک ری بود.
ایمن از تاراج خوان هستی یغما دریغ
وا دریغ نصرت اعدا دریغ
هوش مصنوعی: تو از تاراج و غارت در امانی و دریغ از اینکه دشمنان به تو ضرر برسانند. افسوس که چنین کسی اینچنین درمانده است.