گنجور

شمارهٔ ۳۲

آسمان سا علم لشکر کفار دریغ
رایت خسرو اسلام نگون سار دریغ
پرچم آغشته به خون ماهچه آلوده به خاک
اختر نصرت عباس علمدار دریغ
هم علم دار علم وار نگونسار فسوس
هم خداوند علم بی کس و بی یار دریغ
بازوی چرخ قوی پنجه به یک تیغ افکند
پای ما از طلب و دست تو از کار دریغ
پاک جانی که بر او تار سنان پود خدنگ
رنجه از کشمکش خنجر خونخوار دریغ
روزگار آب تو کرد آتش و بر دیده و دل
حتم خوناب جگر آه شرربار دریغ
از کنون تا به قیامت به عزا و ز غزا
رنگ ما و رخ تو کاهی و گلنار دریغ
طاق از فتح و ظفر کوشش اخیار افسوس
جفت فیروزی و فر کاوش اشرار دریغ
یک دل از چار طرف شش جهت و هفت سپهر
بست بر آل محمد در زنهار دریغ
مرهم تشنگی آب است و فرو ریخت به خاک
سینه ها ماند به داغ عطش افگار دریغ
تو به خون غرقه و در حسرت آب اهل حرم
تشنه لب مانده به ره دیده خونبار دریغ
سود تا پشت تو بر خاک جدل دست اجل
جاودان ماند امل روی به دیوار دریغ
گشت بیدار همی شوکت ادبار ز خواب
رفت در خواب عدم دولت بیدار دریغ
رفتی و بر همه چه کوفه چه شام آمد راست
خواری کوچه و رسوائی بازار دریغ
کشته انصار و خدم خسرو بی خیل و حشم
بر سر جان قدم آماده پیکار دریغ
چکند گر نه خود آماده میدان گردد
شاه را چون نه سپه ماند و نه سالار دریغ
تبه از والی کوفه سیه از لشکر شام
روزگار سپه و روز سپهدار دریغ
چرخ بر کام دل دوده مروان نگذاشت
اثر از آل علی اندک و بسیار دریغ
شام شد روز حیات تو و ما را شبه سان
صبح ماتم ز افق گشت پدیدار دریغ
خاطر فاطمه غمگین طلبد هندوی چرخ
تا کند شاد دل هند جگر خوار دریغ
سوخت گردون دغا حاصل ازین تخم که کاشت
صبر وتاب همه تا خوشه ز خروار دریغ
روزی ای ماه بنی هاشم و ای شاه قریش
که خورد نیک وبد از خجلت کردار دریغ
حق مولای جوانانی بهشتی که مدار
نظر رحمت ازین پیر گنه کار دریغ

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آسمان سا علم لشکر کفار دریغ
رایت خسرو اسلام نگون سار دریغ
هوش مصنوعی: آسمان بر سر لشکر دشمنان اسلام سنگینی می‌کند، آه! که پرچم پادشاهی اسلام در حال سقوط است، افسوس!
پرچم آغشته به خون ماهچه آلوده به خاک
اختر نصرت عباس علمدار دریغ
هوش مصنوعی: پرچم خونین، نماد حماسه‌ای است که با دلیری و جانفشانی به عرصه آمده و در این جنگ، سرافراز و مقاوم ایستاده است. ماهچه که نشانه‌ای از زخم‌ها و دردهاست، خاکی را به یاد می‌آورد که شهدای این نبرد بر آن قدم نهاده‌اند. در این راستا، عباس علمدار به عنوان قهرمانی است که با وفاداری و شجاعت، می‌کوشد تا از حق و حقیقت دفاع کند. حسرت و اندوه ناشی از فراق و از دست دادن این قهرمان و تاریخ پرشکوه او را به یاد می‌آورد.
هم علم دار علم وار نگونسار فسوس
هم خداوند علم بی کس و بی یار دریغ
هوش مصنوعی: در این بیت به دو شخصیت اشاره شده است. یکی علم داری است که علم را با خود دارد، اما در سرزمین فسوس، از بلندی به پستی می‌رسد. دیگری نیز خداوندی است که علم را در دست دارد و نیازی به یار و یاور ندارد. در واقع، این بیت تأکید دارد بر یگانگی و استقلال خداوند در معرفت و دانایی، در حالی که دیگران ممکن است با چالش‌ها و نقص‌ها مواجه شوند.
بازوی چرخ قوی پنجه به یک تیغ افکند
پای ما از طلب و دست تو از کار دریغ
هوش مصنوعی: دست قوی چرخ زندگی به یک شمشیر ما را از آرزوهایمان جدا کرد و تو نیز از انجام کارهای خود دریغ کردی.
پاک جانی که بر او تار سنان پود خدنگ
رنجه از کشمکش خنجر خونخوار دریغ
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف شخصیتی پاک و بی‌آلایش اشاره دارد که با وجود تحمل سختی‌ها و مبارزات، از آسیب‌دیدن از تیر و خنجرهای دشمنانش رنج می‌برد. در واقع، این فرد از ناحق و خشونت‌هایی که بر او وارد می‌شود، متأثر است و احساس تأسف و ناراحتی دارد.
روزگار آب تو کرد آتش و بر دیده و دل
حتم خوناب جگر آه شرربار دریغ
هوش مصنوعی: زمانه تو را دچار مشکلات و آتش سوزی کرده است و بر دل و چشمانت درد و غم را به وضوح می‌نمایاند. این حسرت و ناراحتی در دل همچون آبی جوشان و غلیان می‌کند.
از کنون تا به قیامت به عزا و ز غزا
رنگ ما و رخ تو کاهی و گلنار دریغ
هوش مصنوعی: از این لحظه تا قیامت، به خاطر غم و جنگ، رنگ صورت ما مثل کاه و گل سرخ که نمایانگر اندوه و تاثر است، تغییر خواهد کرد و افسوس که این وضعیت ادامه خواهد داشت.
طاق از فتح و ظفر کوشش اخیار افسوس
جفت فیروزی و فر کاوش اشرار دریغ
هوش مصنوعی: برخی از انسان‌ها با تلاش و کوشش موفق می‌شوند و به پیروزی‌های بزرگ دست می‌یابند، اما افسوس که برخی دیگر با اعمال ناشایست خود به شکست و تسلط بر دیگران می‌رسند.
یک دل از چار طرف شش جهت و هفت سپهر
بست بر آل محمد در زنهار دریغ
هوش مصنوعی: دل من به خاطر محبت اهل بیت پیامبر، از هر سو به این محبت گره خورده و برای آنها پشیمانی و نگرانی می‌کند.
مرهم تشنگی آب است و فرو ریخت به خاک
سینه ها ماند به داغ عطش افگار دریغ
هوش مصنوعی: آب به عنوان درمانی برای تشنگی شناخته می‌شود، اما وقتی که به زمین ریخته می‌شود، دل‌ها از شدت عطش در درد و عذاب باقی می‌مانند.
تو به خون غرقه و در حسرت آب اهل حرم
تشنه لب مانده به ره دیده خونبار دریغ
هوش مصنوعی: تو در خون غوطه‌ور هستی و در حسرت آب، در حالی که اهل حرم با دلی تشنه در انتظار هستند و چشمانشان پر از اشک و حسرت است.
سود تا پشت تو بر خاک جدل دست اجل
جاودان ماند امل روی به دیوار دریغ
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی می‌کنی، تلاش و امیدت با تو همراه است، اما وقتی به دیوار ناامیدی برخورد کنی، تمام آن آرزوها به پایان می‌رسند.
گشت بیدار همی شوکت ادبار ز خواب
رفت در خواب عدم دولت بیدار دریغ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که زمانی که دوران خوشی و شکوه به پایان می‌رسد، فرد از خواب غفلت بیدار می‌شود. او با حسرت به این واقعیت می‌نگرد که در دوران سختی، یادآور روزهای گذشته و نعمت‌ها و موفقیت‌هایی است که دیگر وجود ندارد. در نهایت، لحن ناامیدانه‌ای به زندگی و از دست رفتن فرصت‌ها و خوشی‌ها دارد.
رفتی و بر همه چه کوفه چه شام آمد راست
خواری کوچه و رسوائی بازار دریغ
هوش مصنوعی: تو رفتی و از همه جا، چه کوفه و چه شام، ننگ و ذلت خیابان و رسوایی بازار برایم باقی ماند. افسوس!
کشته انصار و خدم خسرو بی خیل و حشم
بر سر جان قدم آماده پیکار دریغ
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ستایش از جانفشانی و شجاعت یاران و خدمتگزاران یک پادشاه پرداخته است. آنها بدون لشکر و تجهیزات نظامی، با اراده و آمادگی برای نبرد آمده‌اند، اما حسرت و تاسف بر این است که چنین قهرمانانی در این مسیر دچار سرنوشت شومی می‌شوند.
چکند گر نه خود آماده میدان گردد
شاه را چون نه سپه ماند و نه سالار دریغ
هوش مصنوعی: چه اتفاقی می‌افتد اگر خودِ شاه برای میدان نبرد آماده نشود، در حالی که نه سپاهی باقی مانده و نه سرداری؟ افسوس!
تبه از والی کوفه سیه از لشکر شام
روزگار سپه و روز سپهدار دریغ
هوش مصنوعی: والی کوفه و لشکر شام در زمان سپهبد و سپاه خود، دچار ناکامی و خطا شده‌اند و روزگارشان تیره و تار است.
چرخ بر کام دل دوده مروان نگذاشت
اثر از آل علی اندک و بسیار دریغ
هوش مصنوعی: چرخ روزگار به خواسته‌های دل مروان هیچ تأثیری نگذارده و از نسل علی (علیه السلام) تنها اندکی باقی مانده که از آن حسرت بخوریم.
شام شد روز حیات تو و ما را شبه سان
صبح ماتم ز افق گشت پدیدار دریغ
هوش مصنوعی: غروب زندگی تو فرارسید و ما در این تاریکی مانند صبحی غم‌انگیز ناگزیر از بروز اندوه خود هستیم که از دور نمایان شده است. افسوس!
خاطر فاطمه غمگین طلبد هندوی چرخ
تا کند شاد دل هند جگر خوار دریغ
هوش مصنوعی: فاطمه نگران و غمگین است؛ او آرزو دارد که چرخ روزگار به گونه‌ای بچرخد که دل هند، که مانند جگر سوخته‌ای درد می‌کشد، شاد و خوشحال شود.
سوخت گردون دغا حاصل ازین تخم که کاشت
صبر وتاب همه تا خوشه ز خروار دریغ
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر فریب و نیرنگی که از این بذری که کاشتم، می‌سوزد. صبر و شکیبایی من، همه صرف این شد که به خوشه‌ای از این دانه تبدیل شود که متأسفانه به هدر رفت.
روزی ای ماه بنی هاشم و ای شاه قریش
که خورد نیک وبد از خجلت کردار دریغ
هوش مصنوعی: ای ماه بنی هاشم و ای پادشاه قریش، روزی خواهد رسید که از شرم کردار خود، نیک و بد را خواهی چشید.
حق مولای جوانانی بهشتی که مدار
نظر رحمت ازین پیر گنه کار دریغ
هوش مصنوعی: به حقّ مولای جوانانی که بهشت را به آن‌ها وعده داده‌اند، رحمت و محبت از این پیر گناهکار دریغ نمی‌شود.