شمارهٔ ۱۸
رزم شامی و حجازی کم تر از محشر نباشد
یک نظر در نینوا کن گر ترا باور نباشد
گرنه ثارالله آمد خون شاه نینوائی
جاودانی این مصیبت را چرا آخر نباشد
از سگی چند آهو آسا شرزه شیری نیم بسمل
بینم اندر خاک و خون یارب علی اکبر نباشد
سوخت خواهد دل کجا بر تیره روز ام لیلی
هرکرا روشن چراغی در ره صرصر نباشد
تشنه لب بی شیر کودک بی گنه آغشته در خون
وقعه کبری اجل از ماتم اصغر نباشد
این به خون حلق غلطان آن طپان بر خاک ماتم
کس به روز و سوز این فرزند و آن مادر نباشد
بر تن شمشیر زن تیر آزما زوبین گذاران
کو سر موئی که خنجر بر سر خنجر نباشد
خاک داند باد سنجد آب سوز تشنه کامان
فارغ است از تاب اسپند آنکه در آذر نباشد
یک تن و چندان جراحت حاش لله کاینقدرها
بوستان را گل نروید چرخ را اختر نباشد
پای تا سر طرف هامون پشت وادی روی صحرا
خار خشکی نیست کز خون شهیدی تر نباشد
خود چه داند حال آن کش خاربستر خشت بالین
تا کسی را جایگه برخشت و خاکستر نباشد
یا در آئین حرمت ذریه احمد هبا شد
یا مگر اولاد زهرا آل پیغمبر نباشد
سرو بالای علی دان یا مه رخسار قاسم
گر سری را تن نبینی یا تنی را سر نباشد
بند بر پا روی در شام است مسکین دختران را
تا کجا یارد پریدن طایری کش پر نباشد
عقل خواهد گشت شیدا شرع خواهد خفت در خون
این تحکم را اگر خشم خدا داور نباشد
دیده ها نشگفت اگر آمد ز دل پهلوی دارا
آخر این یک قطره خون خود سد اسکندر نباشد
باده پیمائی و دردی ریختن بر جام لعلی
کاوست نیکوتر به دل جاوید اگر کوثر نباشد
وای اگر یاسای احمد خون این مینا نریزد
آه اگر عدل الهی سنگ این ساغر نباشد
جز به ذکر تشنه کامان هر که راند رای یغما
جاودانش طبع و نطق و خامه ودفتر نباشد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثمن سالم)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
رزم شامی و حجازی کم تر از محشر نباشد
یک نظر در نینوا کن گر ترا باور نباشد
هوش مصنوعی: جنگهای شام و حجاز کم از روز قیامت نیستند. یک نگاهی به کربلا بینداز، اگر به حرف من اعتماد نداری.
گرنه ثارالله آمد خون شاه نینوائی
جاودانی این مصیبت را چرا آخر نباشد
هوش مصنوعی: اگر خون شاه نینوایی که به خاطر رفتار نادرست کشته شد، زنده و جاودان است، پس چرا این درد و مصیبت نباید ادامه داشته باشد؟
از سگی چند آهو آسا شرزه شیری نیم بسمل
بینم اندر خاک و خون یارب علی اکبر نباشد
هوش مصنوعی: من در میان خاک و خون، سگی را میبینم که مانند آهویی شجاع و نترس، با قدرت و غرور شیرانهای در حال نبرد است. به خدا میگویم آیا علی اکبر، پسر حیدر، چنین وضعیتی ندارد؟
سوخت خواهد دل کجا بر تیره روز ام لیلی
هرکرا روشن چراغی در ره صرصر نباشد
هوش مصنوعی: دل در سوختن و غم و اندوه جای دارد، زیرا در روزهای سخت و تاریک، هیچ نوری که راه را روشن کند وجود ندارد. اگر چراغی باشد، اوضاع میتواند بهبود یابد، اما در غیاب آن، دل به آتش میافتد و رنج میکشد.
تشنه لب بی شیر کودک بی گنه آغشته در خون
وقعه کبری اجل از ماتم اصغر نباشد
هوش مصنوعی: کودک بیگناهی که تشنه و بیپناهه، در شرایطی سخت و در درد و رنجی که در واقعهای بزرگ به وقوع پیوسته، در خون غرق شده است. این صفحه تلخ از تاریخ، باعث نمیشود که ما از غم و اندوه برای کوچکترین مصیبتها غافل شویم.
این به خون حلق غلطان آن طپان بر خاک ماتم
کس به روز و سوز این فرزند و آن مادر نباشد
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف احساس عمیق اندوه و سوگواری در خصوص از دست دادن یک فرزند و تأثیر آن بر مادر اشاره دارد. نشان میدهد که هیچکس نمیتواند به درستی عمق این درد را درک کند و ماتم و مرگ فردی در زندگی دیگران چگونه میتواند بروز کند. این بیانگر آن است که غم و درد ناشی از این فقدان، فراتر از کلمات و توصیفهاست و تنها افراد نزدیک به ماجرا میتوانند به خوبی آن را احساس کنند.
بر تن شمشیر زن تیر آزما زوبین گذاران
کو سر موئی که خنجر بر سر خنجر نباشد
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به قدرت و دقت در شمشیرزنی اشاره دارد. در آن به زوبینی اشاره میشود که اگر به اندازه یک موی نازک باشد، میتواند بر سر خنجر بنشیند، زیرا هیچ چیز نمیتواند برتری خنجر را بر خنجر دیگر به چالش بکشد. به طور کلی، این شعر تکیه بر مهارت و تسلط در فنون جنگی دارد.
خاک داند باد سنجد آب سوز تشنه کامان
فارغ است از تاب اسپند آنکه در آذر نباشد
هوش مصنوعی: خاک به باد میگوید که آب چه تأثیری بر تشنگان دارد، در حالی که آنها از مشکلات خود فارغ هستند. زعفرانکاران که در گرما و آتش نیستند، نمیدانند چقدر سختی میکشند.
یک تن و چندان جراحت حاش لله کاینقدرها
بوستان را گل نروید چرخ را اختر نباشد
هوش مصنوعی: یک نفر چنان زخمهایی دارد که به خدا نمیارزد. اگر اینگونه بود، باید باغ چنان پر از گل میشد که امکان نداشت. ستارهای که بر چرخ زندگی میتابد، وجود ندارد.
پای تا سر طرف هامون پشت وادی روی صحرا
خار خشکی نیست کز خون شهیدی تر نباشد
هوش مصنوعی: در تمامی نقاط بیابان و در نواحی اطراف هامون، از سر تا پا هیچ خشکی و علف زردی وجود ندارد که از خون شهیدی پاکتر باشد.
خود چه داند حال آن کش خاربستر خشت بالین
تا کسی را جایگه برخشت و خاکستر نباشد
هوش مصنوعی: هیچکس از حال آن شخصی که در زیر خشت و خاکستر است، خبر ندارد؛ تا زمانی که کسی برای او مکانی پیدا نشود و به او کمک کند.
یا در آئین حرمت ذریه احمد هبا شد
یا مگر اولاد زهرا آل پیغمبر نباشد
هوش مصنوعی: یا به خاطر حرمت و عظمت نسل پیامبر احمد (ص)، این مقام و فضیلت به آنها عطا شده است، یا اینکه اولاد زهرا (س)، از نسل پیامبر نیستند.
سرو بالای علی دان یا مه رخسار قاسم
گر سری را تن نبینی یا تنی را سر نباشد
هوش مصنوعی: سرو بلند را به علی نسبت بده یا چهره زیبا را به قاسم. اگر سر را نبینی، بدنی وجود ندارد و اگر بدنی باشد، سر نخواهد بود.
بند بر پا روی در شام است مسکین دختران را
تا کجا یارد پریدن طایری کش پر نباشد
هوش مصنوعی: دختران بیچاره در سختی و حبس شرایطی دارند که نمیتوانند از محدودیتهایی که بر آنها تحمیل شده فرار کنند، مانند پرندهای که پر ندارد و نمیتواند پرواز کند.
عقل خواهد گشت شیدا شرع خواهد خفت در خون
این تحکم را اگر خشم خدا داور نباشد
هوش مصنوعی: عقل به حالت دیوانگی میرسد و دین در خونی که بر اثر این زورگویی به وجود آمده، به خواب خواهد رفت، اگر خشم خداوند به عنوان قاضی وجود نداشته باشد.
دیده ها نشگفت اگر آمد ز دل پهلوی دارا
آخر این یک قطره خون خود سد اسکندر نباشد
هوش مصنوعی: اگر چشمها شگفتزده شدند، اگر از دل کسی آمد که در کنار دارا قرار داشت، آخر این تنها یک قطره از خون است و نباید به اندازه سد اسکندر بزرگ باشد.
باده پیمائی و دردی ریختن بر جام لعلی
کاوست نیکوتر به دل جاوید اگر کوثر نباشد
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب و ریختن درد بر جام سرخ، بهتر است، اگرچه جاودانی وجود نداشته باشد.
وای اگر یاسای احمد خون این مینا نریزد
آه اگر عدل الهی سنگ این ساغر نباشد
هوش مصنوعی: ای کاش که یاسای احمد (شخصیتی نمادین) خون این مینا (ظرف استیضاح احساسات و زیبایی) را نریزد. افسوس که اگر عدالت الهی سنگینی این لیوان را تأمین نکند، خطر بزرگی در پیش است.
جز به ذکر تشنه کامان هر که راند رای یغما
جاودانش طبع و نطق و خامه ودفتر نباشد
هوش مصنوعی: تنها کسی که به یاد تشنهکامان و نیازمندان باشد، میتواند از نیروی خلاقیت و بیان خود بهرهمند شود و در میان مردم ماندگار باشد. در غیر این صورت، تواناییهایش بیفایده خواهد بود.