گنجور

شمارهٔ ۹۰

جز آفتاب تو و آن غنچه شراب آلود
که دیده باده بی درد و آتش بی دود
فراز سرو تو یک نیزه آفتاب جمال
هزار کوکب بخت است و کوکب مسعود
سخن ز یوسف گل ران و داستان هزار
چه جای بزم سلیمان و نغمه داود
بیار منطق شیرین بتاب نافه زلف
بساز پرده بربط، بسوز مجمر عود
ترا میان و دهان هم نهفته هم پیداست
زهی شگفت که با هم شنید غیب و شهود
سر قدح بگشا در ببند بر مه و مهر
مخواه خوشتر از این از ستاره بست و گشود
بساط باغ شود دیده ای که روی تو دید
نشاط باده فزاید لبی که لعل تو سود
سوای سرخ گلت از فزایش خط سبز
به عمر در نشنیدم زیان فزاید سود
نه زان میان ودهان من شدم بباد که ریخت
به خاک این دو عدم خون صد هزار وجود
به خاکپای غلامانت ساید ار رخ زلف
سر ایاز ببرم به دامن محمود
جز آن دهان و دل و اشک چشم والیه نیست
ز لاله گر بدمد سنگ و قطره زاید رود

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جز آفتاب تو و آن غنچه شراب آلود
که دیده باده بی درد و آتش بی دود
هوش مصنوعی: جز تو، که مانند آفتاب هستی، و آن غنچه‌ای که در شراب غرق شده، چیز دیگری را نمی‌بینم؛ این باده نه دردی را احساس می‌کند و نه دودی به همراه دارد.
فراز سرو تو یک نیزه آفتاب جمال
هزار کوکب بخت است و کوکب مسعود
هوش مصنوعی: ارتفاع قامت تو همچون نیزه‌ای است که نور خورشید را به تصویر می‌کشد و زیبایی چهره‌ات به اندازه هزار ستاره خوشبختی می‌درخشد.
سخن ز یوسف گل ران و داستان هزار
چه جای بزم سلیمان و نغمه داود
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و هنر شاعری اشاره دارد. شاعر از زیبایی یوسف و داستان‌هایش صحبت می‌کند و این که چه نیازی به بزم سلیمان و آهنگ داود وجود دارد. به طور کلی، شاعر به جذابیت و دلنشینی داستان یوسف تأکید می‌کند و این را بر بالاترین هنرها و زیبایی‌های دیگر ترجیح می‌دهد.
بیار منطق شیرین بتاب نافه زلف
بساز پرده بربط، بسوز مجمر عود
هوش مصنوعی: این شعر دعوت به شادی و لذت از زیبایی‌های زندگی است. با جمال و زلف معشوق، خوش‌گفتاری و موسیقی ایجاد کن و عود بسوزان تا فضای دلنشینی فراهم شود. در واقع، نویسنده به تجلی عشق و هنر و لذت‌های آن اشاره می‌کند.
ترا میان و دهان هم نهفته هم پیداست
زهی شگفت که با هم شنید غیب و شهود
هوش مصنوعی: در وجود تو، رازها و ظواهر همزمان وجود دارند و این واقعیت بسیار عجیب است که غیب و حقیقت به صورت همزمان درک می‌شوند.
سر قدح بگشا در ببند بر مه و مهر
مخواه خوشتر از این از ستاره بست و گشود
هوش مصنوعی: بیدمشک را باز کن و در را ببند، زیرا نمی‌توانی زیبایی را که در این لحظه وجود دارد با ماه و خورشید مقایسه کنی. این لحظه بهتر از لحظاتی است که ستاره‌ها به هم پیوسته و جدا می‌شوند.
بساط باغ شود دیده ای که روی تو دید
نشاط باده فزاید لبی که لعل تو سود
هوش مصنوعی: چشم‌هایم به دیدن روی تو سرشار از شادی می‌شود و همین باعث می‌شود که نوشیدن شراب خوشایندتر گردد، زیرا لب‌های تو مانند لعل است و جذابیت خاصی دارد.
سوای سرخ گلت از فزایش خط سبز
به عمر در نشنیدم زیان فزاید سود
هوش مصنوعی: به جز سرخی گل تو، در طول زندگی‌ام هیچ چیزی را ندیدم که از افزایش آن ضرر برساند؛ هر افزایشی صرفاً سود است.
نه زان میان ودهان من شدم بباد که ریخت
به خاک این دو عدم خون صد هزار وجود
هوش مصنوعی: در میان این دو طرف، من به باد شدم و خونی که از وجود صد هزار نفر به زمین ریخته شد، در واقع به هدر رفت.
به خاکپای غلامانت ساید ار رخ زلف
سر ایاز ببرم به دامن محمود
هوش مصنوعی: اگر به خاک پای خدمتگزاران تو بیفتم، که اگر موهای سر ایاز را ببرم به دامن محمود، از تو راضی نمی‌شوم.
جز آن دهان و دل و اشک چشم والیه نیست
ز لاله گر بدمد سنگ و قطره زاید رود
هوش مصنوعی: تنها دهان، دل و اشک چشم است که از شوق و اندوه سخن می‌گوید؛ اگر گل لاله در کنار سنگی شکوفا شود و قطره‌ای از آن به شکل رود جاری گردد.