گنجور

شمارهٔ ۸۸

تا یار شکر خنده ز در بند نیاید
از مصر به ری قافله قند نیاید
شیرین نشود کام من از تلخی هجران
تا بوسی از آن لعل شکر خند نیاید
گفتی که ز شیرین دهنش دیده فرودوز
خاموش که در گوش من این پند نیاید
گر پیر فلک تازه کند عهد جوانی
از مادر گیتی چو تو فرزند نیاید
خرسندی وغم هر که زهم باز شناسد
الا به غم عشق تو خرسند نیاید
آب رخت از دامن البرز نخیزد
کار دلت از قله الوند نیاید
همچون زنخ و غبغب تو سیب و ترنجی
یک بار ز ساری و دماوند نیاید
شمشاد و سمن با همه زیبائی و کشی
با طلعت و بالای تو مانند نیاید
ترکی چو تو دلبند ودلاویز و دلارام
ز ایران چه که از خلخ و خوقند نیاید
نقاش که یا نقش چه کاین صورت مطبوع
غیر از قلم صنع خداوند نیاید
تا پسته نوشین تو را قند ثمر شد
در هیچ دهن نام سمرقند نیاید
بیم است که مجنون صفت آفاق بگردم
زان طره به پای دلم ار بند نیاید
طاقی به هنر از همه خوبان و ترا جفت
صد دور بدین شیوه هنرمند نیاید
یغما به دهن خاکت اگر زین غزل ازیار
جز بوسه همت جایزه ای چند نیاید

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا یار شکر خنده ز در بند نیاید
از مصر به ری قافله قند نیاید
هوش مصنوعی: تا زمانی که محبوبی که شیرینی لبخندش را دارد از بند و اسارت نرود، caravan یا قافله‌ای از قند و شیرینی به ری نمی‌رسد.
شیرین نشود کام من از تلخی هجران
تا بوسی از آن لعل شکر خند نیاید
هوش مصنوعی: تلخی فراق باعث می‌شود که کام من شیرین نشود، تا زمانی که لبخند او را با بوسه‌ای از آن لب‌های شیرین مشاهده نکنم.
گفتی که ز شیرین دهنش دیده فرودوز
خاموش که در گوش من این پند نیاید
هوش مصنوعی: گفتی که به خاطر شیرینی کلامش، چشم‌هایم از خواب وحشتناک بیدار شده و حافظه‌ام را خاموش کرده است؛ چرا که این نصیحت‌ها به گوش من نمی‌رسند.
گر پیر فلک تازه کند عهد جوانی
از مادر گیتی چو تو فرزند نیاید
هوش مصنوعی: اگر آسمان دوباره جوانی را تجربه کند، از زمین هرگز فرزندی چون تو متولد نخواهد شد.
خرسندی وغم هر که زهم باز شناسد
الا به غم عشق تو خرسند نیاید
هوش مصنوعی: هر کسی که خوشحالی و غم را بشناسد، به جز غم عشق تو، هرگز به خوشحالی نخواهد رسید.
آب رخت از دامن البرز نخیزد
کار دلت از قله الوند نیاید
هوش مصنوعی: آب از دامن کوه البرز نمی‌ریزد و دل‌تنگی‌ات نیز از قله الوند به سراغت نمی‌آید. به اصطلاح دیگر، مشکلات و نگرانی‌ها از منابعی که انتظارش را داریم، به سراغ ما نمی‌آید.
همچون زنخ و غبغب تو سیب و ترنجی
یک بار ز ساری و دماوند نیاید
هوش مصنوعی: سرو وضع تو مانند میوه‌های خوشمزه و دلپذیری است که از ساری و دماوند به سختی پیدا می‌شود.
شمشاد و سمن با همه زیبائی و کشی
با طلعت و بالای تو مانند نیاید
هوش مصنوعی: در میان همه زیبایی‌ها و گل‌های خوشبو، هیچ‌کدام به زیبایی و شکوه تو نمی‌رسد.
ترکی چو تو دلبند ودلاویز و دلارام
ز ایران چه که از خلخ و خوقند نیاید
هوش مصنوعی: تو ای معشوق زیبا و دلربا از ایران، چه اهمیتی دارد که از خلخال یا خوقند بیایی؟
نقاش که یا نقش چه کاین صورت مطبوع
غیر از قلم صنع خداوند نیاید
هوش مصنوعی: نقاشی که این تصویر زیبا را کشیده، جز خالق هستی نمی‌تواند باشد.
تا پسته نوشین تو را قند ثمر شد
در هیچ دهن نام سمرقند نیاید
هوش مصنوعی: تا زمانی که طعم خوش پسته‌ی تو را قند می‌چشد، در هیچ دهانی نام سمرقند به خوبی یاد نمی‌شود.
بیم است که مجنون صفت آفاق بگردم
زان طره به پای دلم ار بند نیاید
هوش مصنوعی: بیم آن دارم که به خاطر جذابیت تو، دلم بی‌تاب شود و از آن طرف، نتوانم خودم را کنترل کنم و به دیوانگی بیفتم.
طاقی به هنر از همه خوبان و ترا جفت
صد دور بدین شیوه هنرمند نیاید
هوش مصنوعی: تو از هر نظر زیبا و هنرمند هستی، اما هیچ‌کس به اندازه تو در هنر بی‌نظیر نیست. هیچ هنرمندی نمی‌تواند به این شیوه که تو چهره‌ای زیبا و خاص داری، هنری بیافریند.
یغما به دهن خاکت اگر زین غزل ازیار
جز بوسه همت جایزه ای چند نیاید
هوش مصنوعی: اگر در دل خاک تو، فقط بوسه ای از یار به عنوان پاداش باشد، پس هیچ چیز دیگری به ارزش این غزل نخواهد رسید.