گنجور

شمارهٔ ۷۱

گرچه دانم ره عشق تو به سر می‌نرود
می‌روم زان که دلم راه دگر می‌نرود
دلم از صبح شب هجر چنان شد نومید
کِش به غفلت به زبان نام سحر می‌نرود
گفته‌ام از لب شیرین تو روزی سخنی
همچنان از دهنم طعم شکر می‌نرود
دجله در عهد سرشکم ورق نام بشُست
بحر چون موج زند نام شمر می‌نرود
گاه‌گاهی خودی ای ناله به گوشش برسان
گرچه هرگز به تو امّید اثر می‌نرود
دیده پُرآبم از آن است که یک چشم زدن
آفتاب رخش از پیش نظر می‌نرود
چشم میگون ترا فتنه نخسبد هرگز
مستی از خانه خمار به در می‌نرود
چه فسون کرد زلیخا که مه کنعانی
در ضمیرش به غلط یاد پدر می‌نرود
یاری از سویِ کَسان خواهم و گوید یعقوب،
این گمانی است که در حق پسر می‌نرود
زاهد ار پایه یغمات نه از جای مرو
به مقامی که مسیحا شده خر می‌نرود

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرچه دانم ره عشق تو به سر می‌نرود
می‌روم زان که دلم راه دگر می‌نرود
هوش مصنوعی: اگرچه می‌دانم که عشق تو به پایان نمی‌رسد، اما من ادامه می‌دهم چون دیگر دلم راهی جز این نمی‌بیند.
دلم از صبح شب هجر چنان شد نومید
کِش به غفلت به زبان نام سحر می‌نرود
هوش مصنوعی: دل من از صبح و شب جدایی به شدت ناامید شده، طوری که حتی به طور بی‌خبر و غافل، نامی از سحر به زبانم نمی‌آید.
گفته‌ام از لب شیرین تو روزی سخنی
همچنان از دهنم طعم شکر می‌نرود
هوش مصنوعی: من روزی از لب‌های شیرین تو سخنی شنیدم که طعم آن همچنان در دهانم باقی مانده و حاکی از شیرینی آن لحظه است.
دجله در عهد سرشکم ورق نام بشُست
بحر چون موج زند نام شمر می‌نرود
هوش مصنوعی: در زمان‌های قدیم، دجله (رودی مشهور) در روزگار سرشکسته بودن ورق (ورق به معنای دفتر یا کتاب) پاکسازی می‌شد. دریا نیز مانند امواج خود به نام شمر (شخصیتی خاص) می‌غلتید، اما این نام از دل آن دریا بیرون نمی‌رود.
گاه‌گاهی خودی ای ناله به گوشش برسان
گرچه هرگز به تو امّید اثر می‌نرود
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، ای ناله، باید خودت را به او برسانی، حتی اگر هرگز به تو امیدی برای تأثیر نرود.
دیده پُرآبم از آن است که یک چشم زدن
آفتاب رخش از پیش نظر می‌نرود
هوش مصنوعی: چشمانم پر از اشک است چون هر بار که به چهره‌ی زیبا و درخشان او نگاه می‌کنم، نمی‌توانم از آن چشم‌هایی که لحظه‌ای هم از نظر دور نمی‌شوند، چشم بپوشم.
چشم میگون ترا فتنه نخسبد هرگز
مستی از خانه خمار به در می‌نرود
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و دلربایت به هیچ وجه نمی‌تواند باعث فتنه و آشوفتگی شود، زیرا مستی و سرخوشی از خانه شراب به بیرون نمی‌آید.
چه فسون کرد زلیخا که مه کنعانی
در ضمیرش به غلط یاد پدر می‌نرود
هوش مصنوعی: زلیخا با جادو و فریب خود، کاری کرده است که عشق و زیبایی یوسف در دل او جاودانه بماند و هیچ‌گاه یاد پدرش را فراموش نکند.
یاری از سویِ کَسان خواهم و گوید یعقوب،
این گمانی است که در حق پسر می‌نرود
هوش مصنوعی: من از دوستانم کمک می‌طلبم، ولی یعقوب می‌گوید که این فقط یک تصور است و این نگرانی در مورد پسرش بی‌اساس است.
زاهد ار پایه یغمات نه از جای مرو
به مقامی که مسیحا شده خر می‌نرود
هوش مصنوعی: اگر زاهد بر اساس نادانی‌های خویش به جایی برود، به مانند مسیحی که از مقام بالای خود پایین آمده و به جایی که مناسب او نیست می‌رود، نباید از مکان خود دور شود.

حاشیه ها

1403/04/23 16:06
سیدمحمد جهانشاهی

یاری از سویِ کَسان خواهم و گوید یعقوب،