گنجور

شمارهٔ ۷

گر دهم رخصت یک چشم زدن مژگان را
خاک بر باد دهم واقعه طوفان را
چاره تیره شب هجر دعای سحر است
دانم آوخ که سحر نیست شب هجران را
آب و جاروب کشم زاشک و مژه منظر چشم
گر سر کلبه درویش بود سلطان را
نوح اگر موجه اشکم نگرد در غم تو
آب چشمی شمرد واقعه طوفان را
هست چون روز وصالت به مراد دگران
بهتر آن شد که سحر نیست شب هجران را
دل سنگین سپر تیر تو کردیم و نشد
کز وی امکان گذشتن نبود پیکان را
خضر از این باده که من مستم اگر می نوشد
خاک در چشمه ناموس کند حیوان را
آن بهشتی رخی ای ترک ختائی که کشد
هندوی خال تو داغ حبشی غلمان را
یار بی پرده و تا فتنه پس پرده رود
پاسبان پرده برانداز در ایوان را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر دهم رخصت یک چشم زدن مژگان را
خاک بر باد دهم واقعه طوفان را
هوش مصنوعی: اگر به مژگانم اجازه دهم که یک لحظه چشم بزنند، طوفانی را که به وجود آمده، به راحتی نادیده می‌گیرم.
چاره تیره شب هجر دعای سحر است
دانم آوخ که سحر نیست شب هجران را
هوش مصنوعی: در دل شب‌های تاریک جدایی، تنها راه نجات و آرامش دعای سحرگاهی است، اما افسوس که زمان سحر برای من در این شب جدایی نیست.
آب و جاروب کشم زاشک و مژه منظر چشم
گر سر کلبه درویش بود سلطان را
هوش مصنوعی: اگر چشمم پر از اشک باشد، با آب و جارو آن را پاک می‌کنم، حتی اگر سر درویش باشد، این صحنه برای سلطان هم زیباست.
نوح اگر موجه اشکم نگرد در غم تو
آب چشمی شمرد واقعه طوفان را
هوش مصنوعی: اگر نوح هم در غم تو اشک نریزد، باز هم باید بداند که واقعه طوفان را نمی‌توان فراموش کرد.
هست چون روز وصالت به مراد دگران
بهتر آن شد که سحر نیست شب هجران را
هوش مصنوعی: در روز وصال و ملاقات، بهتر است که شب جدایی و فراق وجود نداشته باشد و فقط شادی و سرور حاکم باشد. این نشان می‌دهد که در لحظات خوشی، باید از همه مشکلات و دردها فاصله گرفت و فقط به شادابی و خوشی پرداخت.
دل سنگین سپر تیر تو کردیم و نشد
کز وی امکان گذشتن نبود پیکان را
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر تیرهای تو سنگین و زخمی شده، اما نتوانسته‌ایم از آن عبور کنیم، چرا که باران تیرهای تو چنان سنگین است که نمی‌توانیم از آن بگذریم.
خضر از این باده که من مستم اگر می نوشد
خاک در چشمه ناموس کند حیوان را
هوش مصنوعی: عطار از شراب خاصی سخن می‌گوید که او را مست کرده و اگر خضر، پیامبر جاویدان، از این شراب بنوشد، حتی خاک را نیز قادر می‌سازد که به حیوانات حس و شعور بدهد. به عبارتی، این باده توانایی و اثر فوق‌العاده‌ای دارد که می‌تواند حتی بی‌جان‌ترین موجودات را زنده کند و به آنها احساس و حرمت ببخشد.
آن بهشتی رخی ای ترک ختائی که کشد
هندوی خال تو داغ حبشی غلمان را
هوش مصنوعی: ای خوشروی زیبا، همچون بهشت، که نقش خال تو بر چهره‌ات چنان است که گویی داغ عشق را به دوش غلمان (پسران بهشتی) نشانده‌ای.
یار بی پرده و تا فتنه پس پرده رود
پاسبان پرده برانداز در ایوان را
هوش مصنوعی: دوست در برابر دیدگان من حضور دارد و در جایی که خطری نهفته است، نگهبان پرده‌ها که مراقب است، پرده‌ها را کنار می‌زند تا به این مکان وارد شود.