گنجور

شمارهٔ ۵۵

نه چو هر بار دگر آمد و دامن زد و رفت
برق عشق آتشم این بار به خرمن زد و رفت
تاخت بر حاصلم آن برق که از رخنه دل
آتش اندر شجر وادی ایمن زد و رفت
پیش رفتم به تظلم که رکابش بوسم
تند برتافت عنان بانگ به توسن زد و رفت
آخر عمر دلم یافت رهی کاول گام
پا به دیر و حرم وشیخ و برهمن زد و رفت
جان کَنم من همه عمر ار دو سه روزی فرهاد
تیشه بر سنگ به یاد بت ارمن زد و رفت
تا چه ذوق است به بند تو که هر مرغ که دید
حلقه دام تو پا بر سر گلشن زد و رفت
دل ز زخمش نه چنان خوش به حیات است که غیر
مُرد از حسرت آن تیغ که بر من زد و رفت
پیش خورشید رخت خواست چراغ افروزد
شمع را تیغ سحر آمد و گردن زد و رفت
وای بر حسرت یغما که ز بی مهری دوست
نفسی چند به کام دل دشمن زد و رفت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نه چو هر بار دگر آمد و دامن زد و رفت
برق عشق آتشم این بار به خرمن زد و رفت
هوش مصنوعی: این بار عشق مانند گذشته ظاهر نشد و فقط گذرا نبود. این بار عشق چون برقی شدت و قدرتی خاص داشت و آتش وجودم را شعله‌ور کرد و پس از آن، به راحتی رفت.
تاخت بر حاصلم آن برق که از رخنه دل
آتش اندر شجر وادی ایمن زد و رفت
هوش مصنوعی: برق ناگهانی‌ای که از دل ناراحت و آسیب‌دیده‌ام بیرون می‌زند، به درختان در وادی ایمن آسیب می‌زند و سپس ناپدید می‌شود.
پیش رفتم به تظلم که رکابش بوسم
تند برتافت عنان بانگ به توسن زد و رفت
هوش مصنوعی: من به سوی او رفتم تا از او درخواست خود را مطرح کنم و رکابش را بوسه بزنم. اما او به سرعت جلو رفت و با فریاد بر اسبش شتابان دور شد.
آخر عمر دلم یافت رهی کاول گام
پا به دیر و حرم وشیخ و برهمن زد و رفت
هوش مصنوعی: در پایان عمر، دل من راهی را پیدا کرد که در اولین قدم به درگاه معبد و مکان‌های مقدس و بندگان خدا و عارفان وارد شد و به آنجا رفت.
جان کَنم من همه عمر ار دو سه روزی فرهاد
تیشه بر سنگ به یاد بت ارمن زد و رفت
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را فدای عشق می‌کنم، حتی اگر فقط دو یا سه روز فرهاد به یاد معشوقش با تیشه بر سنگ بزند و سپس برود.
تا چه ذوق است به بند تو که هر مرغ که دید
حلقه دام تو پا بر سر گلشن زد و رفت
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت خاصی اشاره دارد که بندهای عشق یا محبت به آن متصل هستند. می‌گوید که افراد به قدری تحت تأثیر این جذابیت قرار می‌گیرند که حتی اگر در جایی سبز و زیبا مانند گلشن باشند، باز هم برای پیوستن به آن عشق اقدام می‌کنند و از زیبایی‌های دیگر می‌گذرند. در واقع، این عشق آنقدر قوی و جاذبه‌اش آنقدر زیاد است که افراد را به سمت خود می‌کشاند، حتی اگر به قیمت از دست دادن چیزهای زیبا باشد.
دل ز زخمش نه چنان خوش به حیات است که غیر
مُرد از حسرت آن تیغ که بر من زد و رفت
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زخم‌هایش آنقدر خوشحال نیست که غیر از مردان دیگر، از حسرت آن تیغی که به من زد و رفت، ناراحت باشند.
پیش خورشید رخت خواست چراغ افروزد
شمع را تیغ سحر آمد و گردن زد و رفت
[شمع] پیش خورشید روی تو خواست نور افشانی کند که تیغ سحر گردن او را زد و رفت (او را خاموش کرد و رفت)
وای بر حسرت یغما که ز بی مهری دوست
نفسی چند به کام دل دشمن زد و رفت
هوش مصنوعی: آه از حسرت یغما که به خاطر بی‌محبتی دوست، چندی از زندگی‌ام به کام دشمنان گذشت و به زودی رفت.