شمارهٔ ۵۰
دام نیرنگ تو نازم که به بند افتاده است
گردن ما و به پای تو کمند افتاده است
میزند گوی و دلم خون که به جولانگه او
تا سر کیست که در پای سمند افتاده است
میبرم رشک به دشمن چه توان کرد که دوست
آشنائی است که بیگانه پسند افتاده است
گر نه داد از لب شیرین تو دارد پس چیست
کاغذین جامه که بر پیکر قند افتاده است
مینهادم دل سودا زده را سلسله آخ
دست ما کوته و زلف تو بلند افتاده است
نیست آن خال سیه بر رخ جانان یغما
از پی چشم بد آتش به سپند افتاده است
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دام نیرنگ تو نازم که به بند افتاده است
گردن ما و به پای تو کمند افتاده است
هوش مصنوعی: نیرنگ و ترفند تو را ستایش میکنم، زیرا به خاطر آن، گردن ما در بند گرفتار شده و کمند تو به پای ما افتاده است.
میزند گوی و دلم خون که به جولانگه او
تا سر کیست که در پای سمند افتاده است
هوش مصنوعی: دلم از درد و غم به شدت میتپد، زیرا در عرصه حضور او، کسی که در زیر پای اسبها افتاده است، به چه کسی اشاره دارد.
میبرم رشک به دشمن چه توان کرد که دوست
آشنائی است که بیگانه پسند افتاده است
هوش مصنوعی: من به دشمن خود حسادت میورزم، زیرا دوست من آشنایی دارد که او را به خاطر ویژگیهای خاصش admired میکند.
گر نه داد از لب شیرین تو دارد پس چیست
کاغذین جامه که بر پیکر قند افتاده است
هوش مصنوعی: خوشی و لذتی که از صحبتهای شیرین تو به دست میآید، بیفایده است اگر بر تن قند لباس کاغذی باشد؛ در واقع، زیبایی و لذت واقعی در چیزی است که عمیقتر از ظاهر باشد.
مینهادم دل سودا زده را سلسله آخ
دست ما کوته و زلف تو بلند افتاده است
هوش مصنوعی: دل حسرتزدهام را در فکر تو میگذارم، اما نکنه که در اینجا دست من کوتاه است و موهای تو به زیبایی و طولی که دارد، همه چیز را فراگرفته است.
نیست آن خال سیه بر رخ جانان یغما
از پی چشم بد آتش به سپند افتاده است
هوش مصنوعی: خال سیاه روی معشوق به سبب چشم زخم نیست، بلکه آتش عشق و شور در دل است که بر جان او تاثیر گذاشته است.

یغمای جندقی