گنجور

شمارهٔ ۴۴

کرده در آینه حسنِ رخ خُود ، شیدایت،
طره ز آن سلسله‌ها ریخته اندر پایت
رخت بر بام سموات کشد فتنه اگر
جلوه ناز بدین شیوه کند بالایت
کمتر از خون مدد دیده کن ای دل ترسم
که به طوفان دهد این قطره دریا زایت
گشت پایان تو پیدا مگر ای دشت جنون
بر نتابید به رسوائی ما صحرایت
نخلِ نُوخیز نه بر چوب کند تکیه ، بیا،
تا در آغوش کشم سر و قد رعنایت
زآهِ شب عالمی آسوده زیَد ، خون دلم،
گر بدین دست کشد چشم قدح پیمایت
بنه از سر غم زلفش که نبینم یغما
جز پریشانی دل سودی از این سودایت

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کرده در آینه حسنِ رخ خُود ، شیدایت،
طره ز آن سلسله‌ها ریخته اندر پایت
هوش مصنوعی: در آینه زیبایی چهره‌ات را نشان داده‌ای، محبوب من. موهای بلند و بازیگوش تو همچون رشته‌های زیبا در پای تو ریخته شده‌اند.
رخت بر بام سموات کشد فتنه اگر
جلوه ناز بدین شیوه کند بالایت
هوش مصنوعی: اگر زیبا و فریبنده رویت در آسمان‌ها جلوه‌گری کند، فتنه‌ای به پا می‌شود که همه را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
کمتر از خون مدد دیده کن ای دل ترسم
که به طوفان دهد این قطره دریا زایت
هوش مصنوعی: ای دل، کمتر از خیانت و ناملایمت‌ها را تحمل کن، زیرا می‌ترسم یک قطره کوچک از درد و رنجی که تحمل می‌کنی، تو را در طوفانی بزرگ غرق کند.
گشت پایان تو پیدا مگر ای دشت جنون
بر نتابید به رسوائی ما صحرایت
هوش مصنوعی: پایان تو مشخص شد، اما ای دشت جنون، آیا نتوانستی بی‌خود شدن ما را تحمل کنی و ما را به رسوایی بکشی؟
نخلِ نُوخیز نه بر چوب کند تکیه ، بیا،
تا در آغوش کشم سر و قد رعنایت
هوش مصنوعی: درخت نخل جوان به چوب تکیه نمی‌کند، بیا تا من تو را با محبت و احترام در آغوش بگیرم.
زآهِ شب عالمی آسوده زیَد ، خون دلم،
گر بدین دست کشد چشم قدح پیمایت
هوش مصنوعی: در دل شب که همه در آرامش هستند، من از درد و غم خود رنج می‌برم. اگر چشمان تو به من ناز کند و مرا به یاد بیاورند، انگار خون دل من را آرام می‌کند.
بنه از سر غم زلفش که نبینم یغما
جز پریشانی دل سودی از این سودایت
هوش مصنوعی: از آن غم زلفش، دیگر نمی‌خواهم ببینم چیزی جز پریشانی دل، چرا که هیچ منفعتی از این عشق نمی‌برم.

حاشیه ها

1403/02/07 14:05
سیدمحمد جهانشاهی

زآهِ شب عالمی آسوده زیَد ، خونِ دلم،

1403/02/07 14:05
سیدمحمد جهانشاهی

نخلِ نُوخیز نه بر چوب کند تکیه ، بیا،

1403/02/07 15:05
سیدمحمد جهانشاهی

کرده در آینه حسنِ رخ خُود ، شیدایت،