گنجور

شمارهٔ ۴

گیرم به ناله کردم آواره پاسبان را
کو جراتی که بوسم آن خاک آستان را
ای نوجوان مرانم از در به جرم پیری
پیش سگانت افکن این مشت استخوان را
بر هیچ دل نجنبد مهرش ز کینه جوئی
خوی تو کرده تعلیم بی رحمی آسمان را
پیوسته دارد امروز زاهد نظر به محراب
مانا که دیده باشد آن طاق ابروان را
از آشیان سوی دام بینم چنانکه بینند
مرغان نو گرفتار از دام آشیان را
با آنکه خاک کردیم سر در ره بتان نیست
حقی به گردن ما جز تیغ امتحان را
از بیم آنکه در دل رحم آیدش ز فریاد
ز آه و فغان خموشی آموختم زبان را
از ضعف بر غباری حسرت برم که دارد
نیروی رفتن از پی، گامی دو کاروان را
روی من و ازین پس خاک در خرابات
تا چند قبله سازم محراب آسمان را
یغما ز سبحه و جام طرفی نبستم ای کاش
هم بگسلند این را، هم بشکنند آن را

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گیرم به ناله کردم آواره پاسبان را
کو جراتی که بوسم آن خاک آستان را
هوش مصنوعی: اگرچه با ناله و فریاد در تلاش هستم تا توجه نگهبان را جلب کنم، اما جرات بوسیدن آن خاک مقدس را ندارم.
ای نوجوان مرانم از در به جرم پیری
پیش سگانت افکن این مشت استخوان را
هوش مصنوعی: ای جوان، مرا از در بیرون نران، به خاطر پیری‌ام، این استخوان را به سگ‌ها نینداز.
بر هیچ دل نجنبد مهرش ز کینه جوئی
خوی تو کرده تعلیم بی رحمی آسمان را
هوش مصنوعی: در دل هیچ کس عشق تو از کینه تو نمی‌زید، زیرا آسمان به تو بی‌رحمی را آموخته است.
پیوسته دارد امروز زاهد نظر به محراب
مانا که دیده باشد آن طاق ابروان را
هوش مصنوعی: زاهد امروز همواره نگاهش به محراب جاودانه است تا ابروان قوس‌دار را ببیند.
از آشیان سوی دام بینم چنانکه بینند
مرغان نو گرفتار از دام آشیان را
هوش مصنوعی: من از آشیان خود به دام نگاه می‌کنم، مانند پرندگانی که به دام گرفتار شده‌اند و آشیان خود را می‌بینند.
با آنکه خاک کردیم سر در ره بتان نیست
حقی به گردن ما جز تیغ امتحان را
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در عشق و محبت خود را فدای بتان کرده‌ایم، هیچ حقی به گردن ما نیست جز آزمایش و امتحان‌هایی که کشیده‌ایم.
از بیم آنکه در دل رحم آیدش ز فریاد
ز آه و فغان خموشی آموختم زبان را
هوش مصنوعی: از ترس اینکه مبادا دلش به حال من رحم کند، یاد گرفتم که به جای فریاد و ناله سکوت کنم.
از ضعف بر غباری حسرت برم که دارد
نیروی رفتن از پی، گامی دو کاروان را
هوش مصنوعی: از ناتوانی، حسرت می‌خورم که آن غبار، نیرویی دارد که می‌تواند برای حرکت، دو قدم از دو کاروان را بردارد.
روی من و ازین پس خاک در خرابات
تا چند قبله سازم محراب آسمان را
هوش مصنوعی: از این پس، در کنار من و در این ویرانی‌ها، تا چه زمانی باید خاک را به عنوان قبله قرار دهم و آسمان را به عنوان محراب بسازم؟
یغما ز سبحه و جام طرفی نبستم ای کاش
هم بگسلند این را، هم بشکنند آن را
هوش مصنوعی: نمی‌خواهم با تسبیح و جام رابطه‌ای داشته باشم. ای کاش هر دو را از هم جدا کنند و بشکنند.