شمارهٔ ۳۹
در گهر غیرت هفتاد گرامی پسر است
آن پری دخت که مامش خم و تاکش پدر است
تا میان در به صلیب است وسبوبر به سراست
مر مرا تاج ز خورشید و ز جوزا کمر است
شهر از آن اختر عقرب سپر آزرده و من
رنجه ز آن عقرب شبرنگ که اختر سپر است
بر به زین اندرش آن گونه آذرگون بین
نتوان گفت همی آذر برزین دگر است
آبگین گونه ز آهم همه آژنگ آری
این نه آهست و نه آئینه شمال و شمر است
فتنه دیدی ثمر تیر و کمان وین نه شگفت
فتنه بنگر که همی تیر و کمانش ثمر است
گرد نوشین لبش ار خط معقرب بدمید
کی شگفت آرم جراره نتیجه شکر است
جز تو کت نیست میان نقص ندیدم که کمال
جز تو کت نیست دهان عیب ندیدم هنر است
بید مجنون را مانی تو بدین پیکر و زلف
بید مجنونی کورا دل و دین برگ و بر است
گر برم نام بدان ابروی و آن کاکل و زلف
شرف دولت شمشیر و کلاه وکمر است
فیض عارض اگر این فتنه قامت اگر آن
خاک فردوس هبا خون قیامت هدر است
سخت تر شد دلش از آتش آهم یغما
گفت شعری شرر از سنگ نه سنگ از شرراست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در گهر غیرت هفتاد گرامی پسر است
آن پری دخت که مامش خم و تاکش پدر است
هوش مصنوعی: در دل گوهر غیرت، هفتاد پسر با ارزش وجود دارد و آن دختر زیبا، فرزانهای است که مادرش نمایانگر چهرهاش و پدرش مانند تاکش است.
تا میان در به صلیب است وسبوبر به سراست
مر مرا تاج ز خورشید و ز جوزا کمر است
هوش مصنوعی: تا وقتی که در وسط در مصلوب است و سبویی به خانه است، بر من تاجی از نور خورشید و کمربندی از ستارههای جوزا (دو قلوها) وجود دارد.
شهر از آن اختر عقرب سپر آزرده و من
رنجه ز آن عقرب شبرنگ که اختر سپر است
هوش مصنوعی: شهر به خاطر ستارهای به نام عقرب، تحت فشار و ناراحتی است و من نیز از آن عقرب تیرهرنگ که همان ستاره است، دچار رنج و ناراحتی شدهام.
بر به زین اندرش آن گونه آذرگون بین
نتوان گفت همی آذر برزین دگر است
هوش مصنوعی: بر روی مرکب، آنچنان که درخشان و سرخ به نظر میآید، نمیتوان گفت که آتش این سوارکاری با آتش دیگری متفاوت است.
آبگین گونه ز آهم همه آژنگ آری
این نه آهست و نه آئینه شمال و شمر است
هوش مصنوعی: چهرهام مانند شیشه است و صدای ناامیدیم به گوش میرسد. این نه تنها صدای آرامی است و نه زیبایی آینهای، بلکه نشانهای از درد و اندوه عمیق است.
فتنه دیدی ثمر تیر و کمان وین نه شگفت
فتنه بنگر که همی تیر و کمانش ثمر است
هوش مصنوعی: وقتی که تو نتیجهی حملات و نقشهها را میبینی، نباید تعجب کنی که این نتایج حاصل از تیر و کمان است. بلکه باید دقت کنی که خود ان تیر و کمان هم میوهی همین فتنههاست.
گرد نوشین لبش ار خط معقرب بدمید
کی شگفت آرم جراره نتیجه شکر است
هوش مصنوعی: اگر خط معقری از لبان شیرین او خارج شود، چه شگفتی که آن را با دانههای شکر مقایسه کنم.
جز تو کت نیست میان نقص ندیدم که کمال
جز تو کت نیست دهان عیب ندیدم هنر است
هوش مصنوعی: جز تو کسی را نمیشناسم که در نقصهایش به کمال دست یافته باشد، و هیچ عیبی در دهان وجود ندارد که هنر به شمار نیاید.
بید مجنون را مانی تو بدین پیکر و زلف
بید مجنونی کورا دل و دین برگ و بر است
هوش مصنوعی: با ظاهری شبیه به بید مجنون، تو را میبینم و این محنت و عشق، دل و ایمانم را مثل برگ و میوه پر بار کرده است.
گر برم نام بدان ابروی و آن کاکل و زلف
شرف دولت شمشیر و کلاه وکمر است
هوش مصنوعی: اگر نام زیباییهای تو، یعنی ابرو و آن موهای قشنگت را ببرم، جایگاه و ارزش آنها به اندازه شمشیری که شرافت و قدرت را نمایان میکند و کلاهی که بر سر است و کمری که نشانهی شکوه و زیبایی است، خواهد بود.
فیض عارض اگر این فتنه قامت اگر آن
خاک فردوس هبا خون قیامت هدر است
هوش مصنوعی: اگر خوشی و زیبایی در این فتنه و سختی باشد، حتی اگر آسمان به روی زمین بیفتد و خونها ریخته شود، همه اینها بیهوده و meaningless است.
سخت تر شد دلش از آتش آهم یغما
گفت شعری شرر از سنگ نه سنگ از شرراست
هوش مصنوعی: دل او به شدت آزرده و ملتهب شده است، به طوری که گویا شعری مانند آتش سوزان از وجودش خارج میشود. این شعر از دل او نشأت میگیرد و با وجود سختی و سنگینی، همچنان آتشین و پرماجراست.