گنجور

شمارهٔ ۳۷

تا به کف پای خمم گردن مینائی هست
خبرم نیست که تسنیمی و طوبائی هست
خون خم آنکه به فتوای خرد ریخت کجاست
که مرا نیز در این مسئله فتوائی هست
رو بگردان قفسم را سوی مرغان حرم
تا بدانند که خوشتر ز حرم جائی هست
من که دور از لب لعل تو به تلخی دادم
جان شیرین چه تفاوت که مسیحائی هست
تا پشیمان شود از کشتن من گوید غیر
بی گناهش مکش امروز که فردائی هست
بو که بر خاک رهت روی نهم می بوسم
بر سر هر گذری خاک کف پائی هست
شهر تنگ است به دیوانه ی  ما لیک چه غم
گوشه بادیه و دامن صحرائی هست
بسملم دوخته بر حلقه فتراک تو چشم
بعد مردن مگرش نیز تمنائی هست
باز یغما شده دیوانه مگر کآمده جمع
کودکان وز طرف زاویه غوغائی هست

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به کف پای خمم گردن مینائی هست
خبرم نیست که تسنیمی و طوبائی هست
هوش مصنوعی: من تا زمانی که بر خاک پای خود سر خم کرده‌ام، خبر ندارم که آیا در عوالم دیگر خبری از بهشت و رستن وجود دارد یا خیر.
خون خم آنکه به فتوای خرد ریخت کجاست
که مرا نیز در این مسئله فتوائی هست
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر عقل و منطقش خون کسی را ریخت، حالا کجاست؟ چون من هم در این موضوع نظری دارم.
رو بگردان قفسم را سوی مرغان حرم
تا بدانند که خوشتر ز حرم جائی هست
هوش مصنوعی: به سمت پرندگان حرم، قفس خود را بگردان تا متوجه شوند که مکانی خوش‌تر از حرم وجود دارد.
من که دور از لب لعل تو به تلخی دادم
جان شیرین چه تفاوت که مسیحائی هست
هوش مصنوعی: من که به خاطر دوری از لب‌های شیرین تو، جانم را با تلخی گذراندم، چه فرقی می‌کند که کسی مانند مسیح در این دنیا وجود داشته باشد؟
تا پشیمان شود از کشتن من گوید غیر
بی گناهش مکش امروز که فردائی هست
هوش مصنوعی: او از کار خود پشیمان می‌شود و به من می‌گوید که امروز کسی را که بی‌گناه است نکش، چون فردا روز دیگری است و ممکن است او را بخواهد.
بو که بر خاک رهت روی نهم می بوسم
بر سر هر گذری خاک کف پائی هست
هوش مصنوعی: من بر خاکِ جایی که تو قدم گذاشته‌ای بوسه می‌زنم و در هر کجا که می‌روم، خاکِ زیر پای تو را می‌ستایم.
شهر تنگ است به دیوانه ی  ما لیک چه غم
گوشه بادیه و دامن صحرائی هست
هوش مصنوعی: شهر برای دیوانه ما تنگ و محدود است، اما نگران نباش؛ چرا که گوشه‌ای از بیابان و دامن صحرا وجود دارد که می‌توان در آن آزادانه زندگی کرد.
بسملم دوخته بر حلقه فتراک تو چشم
بعد مردن مگرش نیز تمنائی هست
هوش مصنوعی: چشم من بعد از مرگ، همچنان در انتظار توست و همچون قلابی به تو متصل شده‌ام.
باز یغما شده دیوانه مگر کآمده جمع
کودکان وز طرف زاویه غوغائی هست
هوش مصنوعی: دیوانه دوباره به یغما رفته است، شاید به خاطر اینکه جمعی از بچه‌ها جمع شده‌اند و از گوشه‌ای سر و صدایی به راه افتاده است.