شمارهٔ ۲۵
شکستم عهد شیخ خانقه را
ثوابی چشم دارم این گنه را
نخستین شب که بستم عهد زلفش
به خود میدیدم این روز سیه را
گهی مشغول زلفی گاه کاکُل
چو سلطانی که آراید سپه را
بگردان جام می تا دور گردون
نگرداند دگر خورشید و مه را
ندانی یوسف حسنت کجا شد
ز من بشنو ز چه بشناس ره را
فکندش چرخ در چاه زنخدان
برآکند از خس و خاشاک چه را
نخواهم منصبی جز آنکه باشم
کمین فراشکی آن پادشه را
گهی پاشم ز مَشک دیدگان آب
گه از مژگان بروبم خاک ره را
هلالی بر دمد از برج خورشید
چو بر رخ بشکنی طرف کله را
ز ترک چشم او یغما همان به
نگهداری به پاس دل نگه را
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شکستم عهد شیخ خانقه را
ثوابی چشم دارم این گنه را
هوش مصنوعی: من پیمان و قولی که با شیخ خانقه داشتم را شکستم، اما امیدوارم که به خاطر این خطا، پاداشی را که از چشمم انتظار دارم به دست آورم.
نخستین شب که بستم عهد زلفش
به خود میدیدم این روز سیه را
هوش مصنوعی: در اولین شبی که به یارم عهد و پیمان بستم، در آن زمان نمیدانستم که روزگار چنین تلخی در انتظارم است.
گهی مشغول زلفی گاه کاکُل
چو سلطانی که آراید سپه را
هوش مصنوعی: گاه درگیر زلف یار است و گاه به زیبایی خود میپردازد، مانند پادشاهی که نظامیانش را ساماندهی میکند.
بگردان جام می تا دور گردون
نگرداند دگر خورشید و مه را
هوش مصنوعی: سعی کن از زندگی لذت ببری و از خوشیهای آن بهرهمند شو، زیرا ممکن است روزی دیگر فرصت این لذتها به دست نیاید.
ندانی یوسف حسنت کجا شد
ز من بشنو ز چه بشناس ره را
هوش مصنوعی: تو نمیدانی یوسف زیباییات از من کجا رفته است، پس گوش بده تا بفهمی چطور باید راه را بشناسی.
فکندش چرخ در چاه زنخدان
برآکند از خس و خاشاک چه را
هوش مصنوعی: چرخ زمان او را به چالهای افکند و در آنجا چهرهاش را با زبالهها و خاک پر کرد.
نخواهم منصبی جز آنکه باشم
کمین فراشکی آن پادشه را
کمین فراشک یعنی کهترین و کمترین خدمتکار، فراش یعنی خدمتکار که در اینجا فراشک مصغر آن است.
گهی پاشم ز مَشک دیدگان آب
گه از مژگان بروبم خاک ره را
هوش مصنوعی: گاهی از شدت اشک، چشمانم را میپوشانم و گاهی با مژگانم خاک راه را میزنم.
هلالی بر دمد از برج خورشید
چو بر رخ بشکنی طرف کله را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به زیبایی و جذابیت هلالی اشاره دارد که در آسمان به صعود میپردازد و آن را با درخشندگی و جذبهی خورشید مقایسه میکند؛ مانند نوری که از چهرهای زیبا و دلنشین میتابد. هلالی که در آسمان میدرخشد میتواند یادآور تازگی و طراوت جوانی باشد.
ز ترک چشم او یغما همان به
نگهداری به پاس دل نگه را
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و جذابیت چشمهای او، بهتر است که دل را از آنچه که میبیند، محافظت کنم.