گنجور

شمارهٔ ۱۷

تهی از صافی و دردی شده میخانه ما
تا ترش تلخ شود پر شده پیمانه ما
گرچه دیوانه به افسانه گراید سوی عقل
عقل مجنون شود ار بشنود افسانه ما
هر شبم خانه به کوئی است مگر روزی دوست
به غلط حلقه زند بر در کاشانه ما
عقل و عشق است نه بازیچه کجا برتابد
به دو سلطان مخالف ده ویرانه ما
بر چراغی زدم آخر که کند کسب فروغ
هر کجا شمع ز خاکستر پروانه ما
صعب شد کار جنون از تو به حدی کاطفال
سنگ بر سینه زنند از غم دیوانه ما
لاف دینداری یغما زدنم کافر کرد
کاش از کعبه دری بود به بتخانه ما

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تهی از صافی و دردی شده میخانه ما
تا ترش تلخ شود پر شده پیمانه ما
هوش مصنوعی: میخانه ما دیگر خالی و آرام نیست، به جای آنکه شیرین و دلپذیر باشد، پر از تلخی و درد شده است.
گرچه دیوانه به افسانه گراید سوی عقل
عقل مجنون شود ار بشنود افسانه ما
هوش مصنوعی: اگرچه دیوانه به داستان‌ها و افسانه‌ها تمایل پیدا می‌کند، اگر عقل هم داستان ما را بشنود، ممکن است خودش هم به دیوانگی دچارشود.
هر شبم خانه به کوئی است مگر روزی دوست
به غلط حلقه زند بر در کاشانه ما
هوش مصنوعی: هر شب خانه‌ام بی‌کس است، اما روزی دوستم به اشتباه بر در خانه‌ام می‌کوبد.
عقل و عشق است نه بازیچه کجا برتابد
به دو سلطان مخالف ده ویرانه ما
هوش مصنوعی: عقل و عشق ابزار سرگرمی نیستند که بتوانند در برابر دو قدرت متضاد، مانند دو پادشاه مخالف، دوام بیاورند و ویرانی ما را تحمل کنند.
بر چراغی زدم آخر که کند کسب فروغ
هر کجا شمع ز خاکستر پروانه ما
هوش مصنوعی: من چراغی را روشن کردم تا هر کجا که شمعی وجود دارد، نور آن را زنده کند، همان‌طور که پروانه از خاکستر ما به‌دست می‌آورد.
صعب شد کار جنون از تو به حدی کاطفال
سنگ بر سینه زنند از غم دیوانه ما
هوش مصنوعی: کار دیوانگی من به قدری سخت شده که بچه‌های سنگسار می‌کنند و از غم من بر سینه می‌زنند.
لاف دینداری یغما زدنم کافر کرد
کاش از کعبه دری بود به بتخانه ما
هوش مصنوعی: ادعای دینداری من باعث شد که به نوعی کافر شوم. کاش در کعبه درهایی به سوی بتخانه ما وجود داشت.