شمارهٔ ۱۵۰
مرنج زاهد اگر نیست گفتمت دینی
بمال چشمی و بنگر هزار چندینی
چه جای باده تلخ است بی لب تو مرا
به کام می نرود هرگز آب شیرینی
نشاط بستر راحت به خواب خواهددید
سری که ساخت ز خاک در تو بالینی
به تیغ می زندم مرحبا که گفت که من
ز ذوق زخم ندارم مجال تحسینی
نبود تا خط و خال و رخت ندانستم
به روزگار شبی هست و ماه و پروینی
شهان به عرصه عشقند مات، اسب متاز
نه هر پیاده به بازیچه گشت فرزینی
من از رسیدن منزل دل آن زمان کندم
که بار پیل نهادم به مور مسکینی
رسید عمر به پایان و در غمش یغما
هنوز بر سر اندیشه نخستینی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرنج زاهد اگر نیست گفتمت دینی
بمال چشمی و بنگر هزار چندینی
هوش مصنوعی: هرگز ناراحت نشو ای زاهد، اگر من به تو چیزی گفتم. کافی است که چشمانت را بگشایی و ببینی که در دنیا چه چیزهای زیادی وجود دارد.
چه جای باده تلخ است بی لب تو مرا
به کام می نرود هرگز آب شیرینی
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، حتی شراب تلخ هم برای من خوشایند نیست و شیرینی آب هم نمیتواند به کام من بیفتد.
نشاط بستر راحت به خواب خواهددید
سری که ساخت ز خاک در تو بالینی
هوش مصنوعی: خوشی و آرامش خواب، به سر خواهد آمد، زیرا تویی که از خاک ساخته شدهای، در حقیقت در دل خود افکاری بزرگتر داری.
به تیغ می زندم مرحبا که گفت که من
ز ذوق زخم ندارم مجال تحسینی
هوش مصنوعی: با خوشحالی میگویم که به خاطر شوق و عشق، از درد و زخم نمیهراسم و بنابراین نیازی به تحسین ندارم.
نبود تا خط و خال و رخت ندانستم
به روزگار شبی هست و ماه و پروینی
هوش مصنوعی: من قبل از آنکه تو را ببینم، از زیبایی و نشانهای خاص روی چهرهات چیزی نمیدانستم. در دنیای من، فقط شب و روز و زیباییهای طبیعی مانند ماه و ستارهها وجود داشتند.
شهان به عرصه عشقند مات، اسب متاز
نه هر پیاده به بازیچه گشت فرزینی
هوش مصنوعی: پادشاهان در عرصه عشق بیاختیار و شگفتزده هستند، پس اسب نران، زیرا هر پیادهای به سادگی نمیتواند با آنان رقابت کند.
من از رسیدن منزل دل آن زمان کندم
که بار پیل نهادم به مور مسکینی
هوش مصنوعی: من زمانی به مقصد عشق نرسیدم که بار سنگین زندگی را بر دوش کسی ضعیف و ناتوان گذاشتم.
رسید عمر به پایان و در غمش یغما
هنوز بر سر اندیشه نخستینی
هوش مصنوعی: عمر به آخر نزدیک شده و در حالی که از غم و اندوهش هنوز رهایی نیافتهام، ذهنم درگیر همان افکار اولیه و قدیمی است.