شمارهٔ ۱۵
نبستم از چمن طرفی به کام دل پریدنها
خوشا در حلقه دامی به ناکامی تپیدنها
رفوی خرقه ناموس عقلم ساخت دیوانه
دریغ ایام شیدایی و پیراهن دریدنها
نخواهم غیر خار از تربتم روید پس از مردن
چو بینم بر زمین از نازش آن دامن کشیدنها
ندانم قصه دل چیست اما اینقدر دانم
که هر جا لب گشودم گوش بستن از شنیدنها
به قدرت تا کجا شد نسبتش کامروز در گلشن
نیاید بر زمین پای صنوبر از چمیدنها
توان دانست باز از دیده بازم پس از کشتن
که دارم حسرتی در دل به غیر از سر بریدنها
به عذری تا به پایش سر توانم سود پیرم کرد
در آغاز جوانی یاد ایام خمیدنها
جوانی زد ره و شادم که این موی سفید آخر
به پیری شد کلاف رسته یوسف خریدنها
ندانم کیست یغما در بیابان جنون روزی
ز ره واماندهای دیدم در آغاز دویدنها
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نبستم از چمن طرفی به کام دل پریدنها
خوشا در حلقه دامی به ناکامی تپیدنها
هوش مصنوعی: من به دنبال آرزوهایم در باغی زیبا میگردم؛ اما افسوس که در این مسیر، به دلیل در دام افتادن، همواره با ناامیدی روبرو میشوم.
رفوی خرقه ناموس عقلم ساخت دیوانه
دریغ ایام شیدایی و پیراهن دریدنها
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به وضعیت خود اشاره میکند که عشق و جنون او موجب شده تا عقل و هشیاریاش از بین برود. او از روزهایی یاد میکند که در حالت شیدایی و عشق، به دنبال آزادی و رهایی بوده و در این مسیر، به نوعی از آرامش و ثبات دور شده است. به عبارتی، او احساس میکند که در دنیای عشق، احترام به عقل و اندیشهاش را از دست داده و حال به یاد روزهای پرشور و اضطرابش است.
نخواهم غیر خار از تربتم روید پس از مردن
چو بینم بر زمین از نازش آن دامن کشیدنها
هوش مصنوعی: پس از مرگ، نمیخواهم که به جز خار چیزی از خاک من بروید. وقتی بر روی زمین نگاه کنم، از نعمت و زیبایی آن دامن کشیدنها را میبینم.
ندانم قصه دل چیست اما اینقدر دانم
که هر جا لب گشودم گوش بستن از شنیدنها
هوش مصنوعی: نمیدانم داستان قلب چیست، اما میدانم هر زمانی که چیزی را بیان کردهام، دیگران از شنیدن آن خودداری کردهاند.
به قدرت تا کجا شد نسبتش کامروز در گلشن
نیاید بر زمین پای صنوبر از چمیدنها
هوش مصنوعی: قدرت و عظمت او به جایی رسیده که امروز در گلستان، هیچ درخت صنوبر نمیتواند پایش را بر زمین بکوبد و از جایش تکان بخورد.
توان دانست باز از دیده بازم پس از کشتن
که دارم حسرتی در دل به غیر از سر بریدنها
هوش مصنوعی: میتوانم بفهمم که پس از کشتن، دوباره از چشمانم چه میبینم؛ زیرا در دل حسرتی دارم که تنها فراتر از کشتن و بریده شدنهاست.
به عذری تا به پایش سر توانم سود پیرم کرد
در آغاز جوانی یاد ایام خمیدنها
هوش مصنوعی: در عذر و درخواست از دیگران تا حدی به او نزدیک شوم که بتوانم در دوران جوانی به یاد روزهای دورانی که خم میشدم، به او تکیه کنم.
جوانی زد ره و شادم که این موی سفید آخر
به پیری شد کلاف رسته یوسف خریدنها
هوش مصنوعی: جوانی به راه افتاد و خوشحالم که این موهای سفید نشانهی پیریاند، مثل رشتهای که در نهایت از خریدن یوسف به دست آمده است.
ندانم کیست یغما در بیابان جنون روزی
ز ره واماندهای دیدم در آغاز دویدنها
هوش مصنوعی: نمیدانم یغما چه کسی است، اما در بیابان جنون، روزی فردی را دیدم که از راه رفتن باز مانده بود و در ابتدای تلاشهایش برای دویدن بود.