شمارهٔ ۱۴
هرگز مباد کوثر و جنت هوس مرا
جام شراب و گوشه میخانه بس مرا
دانی به کنج صومعه ام ذکر سبحه چیست
ای کاش برده بود به زندان عسس مرا
هامون چه پویم از پی محمل که می رسد
از راه دل به گوش، صدای جرس مرا
ننگ آیدم ز ظل هما گرچه چرخ دون
می پرورد به سایه بال مگس مرا
آخر ز سخت گیری صیاد و باغبان
پر ریخت در میانه باغ و قفس مرا
گفت آیمت به سر دم مردن فغان که گشت
آغاز وعده حسرت آخر نفس مرا
زین پس به کنج صومعه نوشم شراب امن
کانجا بدین لباس نگیرد عسس مرا
گفتم به کوی دوست پی از گریه گم کنم
طوفان اشک بست ره از پیش و پس مرا
بنمودمی حقیقت آب بقا به خضر
بودی به خاک پای تو گر دست رس مرا
یغما خوشم به خرقه که عمری در این لباس
بودم شراب خواره و نشناخت کس مرا
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هرگز مباد کوثر و جنت هوس مرا
جام شراب و گوشه میخانه بس مرا
هوش مصنوعی: هرگز آرزوی بهشت و رودخانه کوثر را ندارم؛ برای من تنها یک جام شراب و گوشهای در میخانه کافی است.
دانی به کنج صومعه ام ذکر سبحه چیست
ای کاش برده بود به زندان عسس مرا
هوش مصنوعی: میدانی در گوشهی صومعهام چه ذکری گفته میشود؟ کاش مرا به زندان نگهبانان میبردند.
هامون چه پویم از پی محمل که می رسد
از راه دل به گوش، صدای جرس مرا
هوش مصنوعی: چه فایده دارد که به دنبال کالسکهای باشم، در حالی که صدای جرس به گوشم میرسد و این صدا از عمق دلم میآید؟
ننگ آیدم ز ظل هما گرچه چرخ دون
می پرورد به سایه بال مگس مرا
هوش مصنوعی: من از سایه موجودات حقیر و بیارزش احساس شرم میکنم، هرچند که جهان پایینتر از من ممکن است مرا در سایه بال مگس بپروراند.
آخر ز سخت گیری صیاد و باغبان
پر ریخت در میانه باغ و قفس مرا
هوش مصنوعی: به خاطر بیرحمی و سختگیری شکارچی و باغبان، من در میان باغ و قفس پراکنده شدم.
گفت آیمت به سر دم مردن فغان که گشت
آغاز وعده حسرت آخر نفس مرا
هوش مصنوعی: گفت که در لحظهی مرگم به سراغم بیایید و ناله کنید، زیرا این لحظه آغاز وعدهای است که حسرت آخرین نفس من خواهد بود.
زین پس به کنج صومعه نوشم شراب امن
کانجا بدین لباس نگیرد عسس مرا
هوش مصنوعی: از این پس در گوشهی دنج صومعه به شراب میزنم، چون در این مکان به خاطر لباسم دیگر ماموران نمیتوانند مرا مزاحم شوند.
گفتم به کوی دوست پی از گریه گم کنم
طوفان اشک بست ره از پیش و پس مرا
هوش مصنوعی: به دوست گفتم که با گریه، سعی میکنم اشکهایم را فراموش کنم، اما طوفان اشک مانع پیشرفت من شد و راه را از جلو و پشت بر من بست.
بنمودمی حقیقت آب بقا به خضر
بودی به خاک پای تو گر دست رس مرا
هوش مصنوعی: اگر میتوانستم حقیقت جاودانی آب را نشان دهم، خیری بزرگ بود که تو، ای خضر، پای تو بر خاک من بود.
یغما خوشم به خرقه که عمری در این لباس
بودم شراب خواره و نشناخت کس مرا
هوش مصنوعی: من از این که عمری در این لباس ساده به سر بردهام، راضیام، هرچند که در این مدت شرابخواری کردم و کسی مرا نشناخت.