شمارهٔ ۱۴۶
محمل از شهر به در می برد امروز کسی
از جرس کم نه ای ای ناله بر آور نفسی
کاروان غمت از کشور دل دور افتاد
حق صحبت چه شد ای سینه بجنبان جرسی
گرددم چشم تو در چنبر زلف از پی دل
آن چنان کز پی رندی شب تاری عسسی
مردم دیده من مانده چنان محو لبش
که تو گوئی به عسل در شده پای مگسی
تا ز هر عضو توام کام برآید خواهم
از خدا چشم نظرباز و دل بلهوسی
به خیال می کوثر شکنی ساغر ما
برو ای شیخ مقدس که به مقصد نرسی
در گلستانم و دل پر زندم چون گذرد
سخن از سایه صیادی و کنج قفسی
بر ندارد نظر از پی مه محمل ما را
هست از قافله مدعیان باز پسی
تا تظلم کنی از جور نکویان یغما
ندهد گوش به فریاد تو فریادرسی
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
محمل از شهر به در می برد امروز کسی
از جرس کم نه ای ای ناله بر آور نفسی
هوش مصنوعی: امروز کسی از شهر بیرون میرود و نشانهای از حرکت او صدای جرس است. ای ناله، لحظهای صدایت را بلند کن.
کاروان غمت از کشور دل دور افتاد
حق صحبت چه شد ای سینه بجنبان جرسی
هوش مصنوعی: کاروان غم از دل دور شده است. حالا چه بر سر صحبتهای دلنشین آمده است؟ ای سینهام، کمی تکان بخور و صدای آن را به گوش برسان.
گرددم چشم تو در چنبر زلف از پی دل
آن چنان کز پی رندی شب تاری عسسی
هوش مصنوعی: من به دور چشمان تو در حلقه زلفت میگردم، آنچنان که دل در پی رندی و شبتار به دنبال معشوقی باشد.
مردم دیده من مانده چنان محو لبش
که تو گوئی به عسل در شده پای مگسی
هوش مصنوعی: مردم به قدری به لبهای او خیره شدهاند که گویی در شیرینی عسل غرق شدهاند و به خاطر جذابیت آن نمیتوانند چشم از آن بردارند.
تا ز هر عضو توام کام برآید خواهم
از خدا چشم نظرباز و دل بلهوسی
هوش مصنوعی: میخواهم از خداوند چشمی بیدار و دلی پر از اشتیاق بگیرم، تا از هر جزء وجود تو لذت ببرم و کامرانی کنم.
به خیال می کوثر شکنی ساغر ما
برو ای شیخ مقدس که به مقصد نرسی
هوش مصنوعی: در آرزوی خوشی و لذت به سر میبرم، ای شیخ محترم، که به مقصد نخواهی رسید.
در گلستانم و دل پر زندم چون گذرد
سخن از سایه صیادی و کنج قفسی
هوش مصنوعی: در گلستان به سر میبرم و دلم از شوق پر است، اما هنگامی که صحبت از سایه صیادی و گوشهای از قفس به میان میآید، احساس حصر و محدودیت میکنم.
بر ندارد نظر از پی مه محمل ما را
هست از قافله مدعیان باز پسی
هوش مصنوعی: او چشمش را از دنبال کردن تصویر زیبای ما برنمیدارد، در حالی که ما از گروه مدعیان عقب ماندهایم.
تا تظلم کنی از جور نکویان یغما
ندهد گوش به فریاد تو فریادرسی
هوش مصنوعی: تا زمانی که از ظلم خوبان شکایت کنی، کسی به فریادت گوش نمیدهد و یاری کنندهای پیدا نخواهی کرد.