شمارهٔ ۱۳۹
دل از خیال زنخدانت اوفتاد به راهی
که اولین قدمم باید اوفتاد به چاهی
چو آورد ببر لب، کمند زلف معقرب
فسون گری است تو گوئی گرفته مار سیاهی
نیاز ما اگر این است و بی نیازی خوبان
چه لابه ای و چه عجزی چه ناله ای و چه آهی
به خاک کوی توام از سحاب دیده چه حاصل
که غیر خار ملامت نپرورید گیاهی
ز خنده های تو ای باده بزم شد چو بهشتم
ثواب گریه زاهد فدای چون تو گناهی
ز بار ضعف فرو مانده ام ز قافله افغان
اگر سرشک نگیرد به محملش سر راهی
به شرع غمزه مکن داوری که قاضی ترکش
به یک محاکمه صد خون کند بدون گواهی
کسی ز حال دلم آگه است و آن صف مژگان
که صید مضطر بی دیده در میان سپاهی
هزار سال نروید به صد لطیفه نیارد
زمین به قد تو سروی فلک به روی تو ماهی
به حکم تجربه از فتنه سپهر ندیدم
جز آستان خرابات ملجای و پناهی
حکایت از دل یغما و از چه زنخی کن
حدیث غیر فروهل چه یوسفی و چه چاهی
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل از خیال زنخدانت اوفتاد به راهی
که اولین قدمم باید اوفتاد به چاهی
هوش مصنوعی: دل از یاد و خیال تو رها شد و به راهی افتاد که اولین قدمش به سقوط در چاه منتهی میشود.
چو آورد ببر لب، کمند زلف معقرب
فسون گری است تو گوئی گرفته مار سیاهی
هوش مصنوعی: وقتی ببر به لب آب میرسد، کمند زلف معشوقهاش او را جادو میکند و گویی که مار سیاه به دام افتاده است.
نیاز ما اگر این است و بی نیازی خوبان
چه لابه ای و چه عجزی چه ناله ای و چه آهی
هوش مصنوعی: اگر نیاز ما این باشد و نیکان و خوبان از بی نیازی برخوردار باشند، پس چه نیازی به زاری و ناله و آه و فریاد وجود دارد؟
به خاک کوی توام از سحاب دیده چه حاصل
که غیر خار ملامت نپرورید گیاهی
هوش مصنوعی: من در خاک کوی تو نشستهام و از چشمانم اشک میریزم، اما چه فایده که جز خار و زخم ناشی از ملامت چیزی در این زمین نروید؟
ز خنده های تو ای باده بزم شد چو بهشتم
ثواب گریه زاهد فدای چون تو گناهی
هوش مصنوعی: خندههای تو باعث شده است که بزم ما بهشتی شود و ثواب گریه کردن زاهدان را تحتالشعاع قرار دهد، زیرا گناهی مثل تو را نمیتوان نادیده گرفت.
ز بار ضعف فرو مانده ام ز قافله افغان
اگر سرشک نگیرد به محملش سر راهی
هوش مصنوعی: از شدت ضعف و ناتوانی، به دور از قافله افکار و احساساتم ماندهام. اگر چشمانم اشک نریزد، نشان از این دارد که در مسیر زندگیام، هیچ چیز نمیتواند آن را تغییر دهد.
به شرع غمزه مکن داوری که قاضی ترکش
به یک محاکمه صد خون کند بدون گواهی
هوش مصنوعی: ای کاش از چشمکی که میزنی قضاوت نکنند، چرا که قاضی بیاختیار میتواند با یک نگاه به تو، صد نفر را به مرگ عادلانهای برساند بدون اینکه نیاز به شاهدی داشته باشد.
کسی ز حال دلم آگه است و آن صف مژگان
که صید مضطر بی دیده در میان سپاهی
هوش مصنوعی: کسی از حال دل من خبر دارد و آن زیبایی مژگان که در میان لشکری از نگاهها، دل شیدا را به دام میاندازد.
هزار سال نروید به صد لطیفه نیارد
زمین به قد تو سروی فلک به روی تو ماهی
هوش مصنوعی: هرگز در دنیا چیزی به زیبایی و لطافت تو وجود ندارد؛ حتی با گذشت هزار سال و با تمام شگفتیها و ناز و نعمتها، زیبایی یک سرو در برابر قامت تو کمرنگ است و نور ماه در مقابل چهرهات محو میشود.
به حکم تجربه از فتنه سپهر ندیدم
جز آستان خرابات ملجای و پناهی
هوش مصنوعی: از روی تجربه متوجه شدم که در این دنیای پر از مشکلات و آشفتگیها، تنها مکانی که میتوان به آن پناه برد و آرامش یافت، آستان شرابخانههاست.
حکایت از دل یغما و از چه زنخی کن
حدیث غیر فروهل چه یوسفی و چه چاهی
هوش مصنوعی: متن به احساسات عمیق و درونی اشاره دارد و میگوید که حرفها و داستانها از دل و احساسات انسان نشأت میگیرد. نباید درباره مسائل بیهوده و غیر مهم صحبت کرد، زیرا کنشهای ما میتواند شبیه به داستان یوسف و چاه باشد که به عمق مفهوم و زیبایی زندگی مربوط میشود. در واقع، این جمله به اهمیت برقراری ارتباط با احساسات واقعی و تجربههای عمیق روحی اشاره میکند.