گنجور

شمارهٔ ۱۳۲

چون تو به جعد عنبرین نافه چین پراکنی
دامن و جیب گیتی از مشک ختن برآکنی
مو چو پراکنی به رو، رو چو برآکنی به مو
سنبل تر به دسته ای، دسته گل به خرمنی
هندوی خال دلستان نزتو همین بدین زیان
هوش بری و عقل و جان، دزد هزار مخزنی
جای سرشک خون چکم لیک کجا اثر کند
قطره هیچ سنگ ما در تو که سنگ صدمنی
ای دل سخت سیم بر، با تو نه آه را خطر
در تو نه اشک را اثر سنگ کدام معدنی
چهره و دل ستودمت، لیک چو آزمودمت
چهره نه دشت آتشی، دل نه که کوه آهنی
ما همه غم رسیدگان جسم و تو جان خرمی
ما همه هیچ دیدگان کور و تو چشم روشنی
طره ز دوش تا بکی، سر ننهی به پای وی
دست شکسته نیستی، از چه و بال گردنی
خانه امن اگر هبا، خون امان اگر هدر
با همه فتنه ایمنم، میکده تا تو مامنی
از قد نارون نشان، وز رخ مشتری بها
سرو هزار روضه ماه هزار روزنی
یغما طشت و چه نهد آن ذقن و جبین ترا
گر به مثل سیاوشی یا به جدل تهمتنی

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون تو به جعد عنبرین نافه چین پراکنی
دامن و جیب گیتی از مشک ختن برآکنی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت تو، دنیا به مانند دامن و جیب پر از خوشبویی می‌شود که بوی مشک را از سرزمین ختن پراکنده می‌کند.
مو چو پراکنی به رو، رو چو برآکنی به مو
سنبل تر به دسته ای، دسته گل به خرمنی
هوش مصنوعی: وقتی موهایت را رها کنی، چهره‌ات زیباتر به نظر می‌رسد. مانند اینکه گل‌ها وقتی به صورت دسته‌ای جمع شوند، جلوه‌ بیشتری دارند، همان‌طور که دسته گلی وقتی در کنار هم قرار می‌گیرند، زیباتر می‌شود.
هندوی خال دلستان نزتو همین بدین زیان
هوش بری و عقل و جان، دزد هزار مخزنی
هوش مصنوعی: عشقت همچون نشانه‌ای بر دل من است و این عشق باعث می‌شود که هوش و عقل و جانم را به خطر بیندازد. تو گنجینه‌ای از رازها هستی که دزدها به دنبال آن هستند.
جای سرشک خون چکم لیک کجا اثر کند
قطره هیچ سنگ ما در تو که سنگ صدمنی
هوش مصنوعی: من اشک‌های خونی می‌ریزم، اما کجا می‌تواند تأثیر بگذارد؟ قطره‌ای از آن در وجود تو که مانند سنگی محکم و نیرومند هستی، اثری نخواهد داشت.
ای دل سخت سیم بر، با تو نه آه را خطر
در تو نه اشک را اثر سنگ کدام معدنی
هوش مصنوعی: ای دل بی‌احساس و سرد، در تو نه ترسی از آهی هست و نه اثری از اشکی، پس سنگ کدام معدن هستی؟
چهره و دل ستودمت، لیک چو آزمودمت
چهره نه دشت آتشی، دل نه که کوه آهنی
هوش مصنوعی: من تو را به خاطر چهره و دل‌ات ستایش کردم، اما وقتی تو را آزمایش کردم، متوجه شدم چهره‌ات همچون دشت آتشین و دل‌ات همچون کوه آهنین نیست.
ما همه غم رسیدگان جسم و تو جان خرمی
ما همه هیچ دیدگان کور و تو چشم روشنی
هوش مصنوعی: ما همه درگیر غم‌هایی هستیم که به بدن ما تعلق دارند، اما تو شادی و زندگی ما هستی. ما هیچ اهمیت و بینش روشنی نداریم، ولی تو نور و روشنایی زندگی ما هستی.
طره ز دوش تا بکی، سر ننهی به پای وی
دست شکسته نیستی، از چه و بال گردنی
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به زیبایی و دل‌فریبی اشاره دارد. شاعر به زیبایی موهای طرف مقابل اشاره می‌کند که بر روی دوش‌ها ریخته و از او می‌خواهد که سرش را بالا نگه دارد و به او بنگرد. در ادامه، شاعر به حال خود اشاره می‌کند و از عدم توانایی و نقصی در خود سخن می‌گوید که به آنچه دارد، پیوند می‌خورد. در واقع، این شعر به تضاد بین زیبایی و نقص در وجود انسان می‌پردازد.
خانه امن اگر هبا، خون امان اگر هدر
با همه فتنه ایمنم، میکده تا تو مامنی
هوش مصنوعی: اگر خانه‌ام بی‌خطر نباشد و خونم هدر برود، با وجود تمام فتنه‌ها و مشکلات، من به میکده پناه می‌آورم که تو را در آنجا به عنوان مامن و پناهگاه می‌یابم.
از قد نارون نشان، وز رخ مشتری بها
سرو هزار روضه ماه هزار روزنی
هوش مصنوعی: از ویژگی‌های درخت نارون و صورت زیبا و دلربای مشتری الهام بگیر، که مانند سرو در باغ‌ها زیباست و دنیایی از زیبایی را در خود جای داده است.
یغما طشت و چه نهد آن ذقن و جبین ترا
گر به مثل سیاوشی یا به جدل تهمتنی
هوش مصنوعی: نمی‌توان به سادگی ارزش و زیبایی تو را به وسیله یک ظرف پر از آب و خاک مقایسه کرد. حتی اگر خود را مانند سیاوش یا به قدرت تهمتن نشان دهی، باز هم نمی‌توان عظمت تو را نادیده گرفت.