گنجور

شمارهٔ ۱۲۸

مکن ای فقیه منعم ز حدیث جام و باده
که حرام کرده می را برو ای حلال زاده
زگشاد و بست اختر شبی آن بود که بینم
در خانقاه بسته، سر جام می گشاده
به رهی که نعل ریزد ز تحیر اولین پی
همه اسب شهسواران به کجا رسم پیاده
زند آن چنان زبانه تب غم ز بند بندم
که گمان برند مردم به نی آتش اوفتاده
نه خط است و خال و مویش بر آفتاب رویش
که صفی گناه کاران به قیامت ایستاده
به ره تو خاکم اما به سرم کجا گذاری
مگر آن زمان که دانی فلکم به باد داده
دل تیره روز یغما به شکنج زلف او بین
تو به شاخ سرو گوئی زغن آشیان نهاده

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن ای فقیه منعم ز حدیث جام و باده
که حرام کرده می را برو ای حلال زاده
هوش مصنوعی: ای فقیه که از نعمت‌های دنیا برخورداری، از سخن گفتن درباره نوشیدنی و میخانه و لذت‌های آن پرهیز کن، چون تو حرام بودن آن را اعلام کرده‌ای. برو، ای کسی که به حلال بودن متصفی.
زگشاد و بست اختر شبی آن بود که بینم
در خانقاه بسته، سر جام می گشاده
هوش مصنوعی: در آن شب، وقتی ستاره‌ها در حال تغییر بودند، دیدم که در خانقاه در حالتی بسته قرار دارد و سر جام باده را می‌گشایند.
به رهی که نعل ریزد ز تحیر اولین پی
همه اسب شهسواران به کجا رسم پیاده
هوش مصنوعی: در مسیری که نشانه‌ها از سردرگمی و ناتوانی خبر می‌دهند، دیگران که سوار بر اسبان رزم هستند، به کجا می‌روند، من که پیاده هستم؟
زند آن چنان زبانه تب غم ز بند بندم
که گمان برند مردم به نی آتش اوفتاده
هوش مصنوعی: زندگی من به شدت تحت تأثیر غم قرار گرفته و آنقدر عمیق است که دیگران فکر می‌کنند آتش به نی افتاده و من در حال سوختن هستم.
نه خط است و خال و مویش بر آفتاب رویش
که صفی گناه کاران به قیامت ایستاده
هوش مصنوعی: نه تنها نشانه‌هایی از زیبایی او وجود ندارد، بلکه در روز قیامت، کسانی که گناه کرده‌اند، در مقابلش صف کشیده‌اند.
به ره تو خاکم اما به سرم کجا گذاری
مگر آن زمان که دانی فلکم به باد داده
هوش مصنوعی: من در مسیر تو مثل خاکی هستم، اما تو کجا می‌توانی مرا بر سر بگذاری؟ جز در آن زمانی که بدانی سرنوشت کارش را به باد داده است.
دل تیره روز یغما به شکنج زلف او بین
تو به شاخ سرو گوئی زغن آشیان نهاده
هوش مصنوعی: دل غمگین و گرفتار یغما را به پیچ و تاب موی او که می‌نگری، گویا که به شاخه سرو نگاه می‌کنی و گنجشکی در آشیانه‌اش نشسته است.