گنجور

شمارهٔ ۱۲۶

ای خم ابروی کجت قبله راستین من
کفر و جنون زلف تو فتنه عقل و دین من
تا تو کمر به کین من بستی و من به مهر تو
با همه کس به ذره مهر نماند و کین من
می نرهد ز سوختن پخته و خام و خشک و تر
از دل اگر به لب رسد ناله آتشین من
هستی خویش و دیگران پاک فکند بر کران
تا به رخت فراز شد چشم خدای بین من
باز نیایدم فرو فرق به تاج خسروی
خاک درت به بندگی ساید اگر جبین من
پای اگرم نهی به سر نوبت مرگ جاودان
رشک برد حیات گل بر دم واپسین من
دامن چرخ بسپرد سیل سرشک اگر شود
دور به نیم چشمزد از مژه آستین من
بر در من جبین نهد خاتم جم به چاکری
دولت اگر رقم کند نام تو بر نگین من
یار کدام و غیر که باد بود به گوش تو
ویله زینهار او ناله آفرین من
گرنه ز چین زلف تو نافه گشا کجا شود
غالیه بیز و مشک سا خامه عنبرین من
یغما تا نبات خط خاست ز تنگ شکرش
تا سه زهر جان شکر ریخت در انگبین من

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خم ابروی کجت قبله راستین من
کفر و جنون زلف تو فتنه عقل و دین من
هوش مصنوعی: ای خم ابروی تو، که همیشه به سمت چپ منحرف است، برای من جایگاه واقعی و مورد ایمان من است. بی‌ایمانی و دیوانگی من به خاطر زلف توست که موجب شگفتی عقل و دین من شده است.
تا تو کمر به کین من بستی و من به مهر تو
با همه کس به ذره مهر نماند و کین من
هوش مصنوعی: زمانی که تو برای انتقام من آماده شدی، من هم برای محبت تو تمام تلاش خود را کردم، اما در این میان نه تنها مهر و محبت واقعی باقی نماند، بلکه کینه و دشمنی من نیز به جایی نرسید.
می نرهد ز سوختن پخته و خام و خشک و تر
از دل اگر به لب رسد ناله آتشین من
هوش مصنوعی: دل من از سوختن می‌نالد و احساس می‌کنم که گرما و درد جدایی، حتی از رنجی که در دل دارم، به لب‌هایم نزدیک می‌شود.
هستی خویش و دیگران پاک فکند بر کران
تا به رخت فراز شد چشم خدای بین من
هوش مصنوعی: وجود و حیات خود و دیگران را به دور بریز، تا این که به رنگ و زیبایی تو، چشم خداوند بینای من خیره شود.
باز نیایدم فرو فرق به تاج خسروی
خاک درت به بندگی ساید اگر جبین من
هوش مصنوعی: من دیگر به درگاه تو برنمی‌گردم، حتی اگر خاک سرزمین تو بر سرم بریزد. من سر تسلیم بر زمین می‌سایم، اگرچه پیشانی‌ام زیر بار ذلت نرود.
پای اگرم نهی به سر نوبت مرگ جاودان
رشک برد حیات گل بر دم واپسین من
هوش مصنوعی: اگر پای خود را به سمت مرگ بگذارم، حیات گل در آخرین لحظات زندگی‌ام به من حسادت خواهد کرد.
دامن چرخ بسپرد سیل سرشک اگر شود
دور به نیم چشمزد از مژه آستین من
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت بگذار دامن چرخ به دست اشک من بیفتد، از گوشه چشمم، با مژگان آستینم، یک نگاه کافی است تا به دور بیفتد.
بر در من جبین نهد خاتم جم به چاکری
دولت اگر رقم کند نام تو بر نگین من
هوش مصنوعی: اگر دولت و ثروت به من خوشبختی عطا کند، من با کمال افتخار و خدمتگزاری، نام تو را بر نگین خود نقش می‌زنم و بر درگاه خود نشان جلال و بزرگی خواهم داشت.
یار کدام و غیر که باد بود به گوش تو
ویله زینهار او ناله آفرین من
هوش مصنوعی: یار کدام است و غیر از آن، که صدای باد باشد به گوشت؛ حواست باشد که او همان ناله‌ای است که من تقدیم می‌کنم.
گرنه ز چین زلف تو نافه گشا کجا شود
غالیه بیز و مشک سا خامه عنبرین من
هوش مصنوعی: اگر عطر و خوشبویی که از زلف‌های چین‌دار تو منتشر می‌شود نبود، بوی عطر و مشک از کجا به‌دست می‌آمد؟ این قلم من هم مانند عطر عنبرین است.
یغما تا نبات خط خاست ز تنگ شکرش
تا سه زهر جان شکر ریخت در انگبین من
هوش مصنوعی: تا زمانی که گیاه از زمین بیرون آمد، به قدری شیرین بود که شکرش را تا سه بار در روح من ریخت.