شمارهٔ ۱۱۱
شبان تیره که از تاب زلف یار بنالم
به خویش پیچم و همچون گزیده مار بنالم
نه آن گلی که به چشم و دلم ز مهر ببخشی
اگر سحاب بگریم اگر هزار بنالم
شبی سیاه و در او ساز رعد بینی و باران
به روز خویش چو با چشم اشک بار بنالم
به پاس حرمت پیری به یاد آن بر و دامان
رضا مباش که چون طفل شیرخوار بنالم
همی چو برق بخندی چو ابروار بگریم
همی چو باغ ببالی چو رعد سار بنالم
ز روزگار بنالیدمی به مردم از این پس
بر آن سرم که ز مردم به روزگار بنالم
ز سنگ سبزه بروید اگر خریف بگریم
ز شاخ شعله بر آید اگر بهار بنالم
ز صد سوار ننالند غازیان مجاهد
خلاف من که ز یک طفل نی سوار بنالم
به کوه سیل بر آید اگر به دشت بگریم
ز دشت برق جهد گر به کوهسار بنالم
دو گیتی ار همه دشمن مرا از آن همه یغما
امان مباد به جان گر به زینهار بنالم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شبان تیره که از تاب زلف یار بنالم
به خویش پیچم و همچون گزیده مار بنالم
هوش مصنوعی: شبان تیرهای که به خاطر زیبایی موهای محبوبم در حال نالهام، به خودم پیچیدهام و مثل کسی که مار گزیده به درد و رنج خود ناله میزنم.
نه آن گلی که به چشم و دلم ز مهر ببخشی
اگر سحاب بگریم اگر هزار بنالم
هوش مصنوعی: تو نه آن گل هستی که با محبتت بتوانی دل و چشمم را شاد کنی. حتی اگر باران ببارد و هزار بار هم فریاد بزنم، تاثیری در احساس من نخواهد داشت.
شبی سیاه و در او ساز رعد بینی و باران
به روز خویش چو با چشم اشک بار بنالم
هوش مصنوعی: در شبی تاریک، صدای رعد و باران به گوش میرسد. به روزگار خود مانند چشمهای پر از اشک، افسوس میخورم و از دل اندوه خود میگویم.
به پاس حرمت پیری به یاد آن بر و دامان
رضا مباش که چون طفل شیرخوار بنالم
هوش مصنوعی: به احترام سن و سال افراد بزرگتر، به یاد شخصیتهای محترم مانند رضا باش و مانند یک کودک بیدفاع و نیازمند، از دردها و مشکلات خود شکایت کن.
همی چو برق بخندی چو ابروار بگریم
همی چو باغ ببالی چو رعد سار بنالم
هوش مصنوعی: میخندی و شادابی و من در غم و گریهام، مانند رعد و برق ناله میکنم. تو مثل گلهای باغ سرزندهای و من از شدت ناراحتی به حال زار افتادهام.
ز روزگار بنالیدمی به مردم از این پس
بر آن سرم که ز مردم به روزگار بنالم
هوش مصنوعی: من از روزگار شکایت میکردم و به مردم گله میکردم، اما حالا به نقطهای رسیدهام که دیگر از مردم گله ندارم و نالیدنم تنها از روزگار است.
ز سنگ سبزه بروید اگر خریف بگریم
ز شاخ شعله بر آید اگر بهار بنالم
هوش مصنوعی: اگر از دل سنگ هم ریشه سبزه بروید، اگر خسته و غمگین باشم، باید بدانید که از شاخ آتش نیز شعلهای برمیخیزد، حتی اگر بهار باشد و من در غم و اندوه باشم.
ز صد سوار ننالند غازیان مجاهد
خلاف من که ز یک طفل نی سوار بنالم
هوش مصنوعی: غازیان و مجاهدان از صد سوار نمینالند، اما من از یک کودک که سوار نیست، شکايت میکنم.
به کوه سیل بر آید اگر به دشت بگریم
ز دشت برق جهد گر به کوهسار بنالم
هوش مصنوعی: اگر در دشت گریه کنم و سیلابی به کوه بیفتد، نشاندهنده این است که اگر در دشت هستم و ناله میکنم، احتمالاً صدای من به کوه هم میرسد.
دو گیتی ار همه دشمن مرا از آن همه یغما
امان مباد به جان گر به زینهار بنالم
هوش مصنوعی: اگرچه در این دو دنیا همه دشمن من هستند و در برابر تمام این ستم و غارت هیچ امان و پشتیبانی نمیخواهم، اگر به زحمت جانم را از دست بدهم، به راحتی شکایت نخواهم کرد.