شمارهٔ ۱۱
صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را
یار یار دیگران شد خاک بر سر ناله را
سبحه از دستم ستد طفلی که از مشکین صلیب
بر میان زنار بندد زاهد صد ساله را
جان شیرین عرضه کردم بر دهانش لب گزید
کار مغان کی کس برد تنگی شکر بنگاله را
سبزه سرزد از گلش در خط شدم از باغبان
گفت آوخ چون کنم خود رواست داغ این لاله را
هان حذر ای مردم از چشم تر من زانکه من
عاقبت دانم که طوفانی بود این ژاله را
راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان
سخت می ترسم همی چشمی رسد دنباله را
ساربان بار سفر بر بست و محمل می رود
لال گردی ای زبان بگشا درای ناله را
زاهد از ته جرعه چشم بتان دم زد ز عشق
سامری افکند خاکی در دهان گوساله را
گفتمش یغما بماند یا رود بیرون ز بزم
گفت چون وصل اوفتد رخصت بود دلاله را
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صرف کار ناله کردم عمر چندین ساله را
یار یار دیگران شد خاک بر سر ناله را
هوش مصنوعی: من تنها به خاطر درد و نالههای خودم، سالهای زیادی را سپری کردم، اما در نهایت همدم و همراه دیگران شدم و نتیجهاش این بود که بر سر نالههایم خاک ریختند.
سبحه از دستم ستد طفلی که از مشکین صلیب
بر میان زنار بندد زاهد صد ساله را
هوش مصنوعی: طفلی که از مشکین، یعنی عطر خوش، بر دور کمر میبندد، از من تسبیح را میگیرد. زاهدی که صد سال عمر کرده، در حیرت است.
جان شیرین عرضه کردم بر دهانش لب گزید
کار مغان کی کس برد تنگی شکر بنگاله را
هوش مصنوعی: جان شیرینم را به او تقدیم کردم، اما او لبش را بر دندان گزید. این نشان میدهد که کار و رفتار مغان (عطاران) چگونه است و هیچکس نتوانسته از سختی و تلخی شکری که در بنگال وجود دارد، رهایی یابد.
سبزه سرزد از گلش در خط شدم از باغبان
گفت آوخ چون کنم خود رواست داغ این لاله را
هوش مصنوعی: سبزه از گلش روییده و من به دلیل زیباییاش دچار حیرتم. باغبان آه میکشد و میپرسد: چگونه میتوانم این زخم عاطفی ناشی از زیبایی این لاله را تحمل کنم؟
هان حذر ای مردم از چشم تر من زانکه من
عاقبت دانم که طوفانی بود این ژاله را
هوش مصنوعی: ای مردم، از نگاه گریم در امان باشید، زیرا خوب میدانم که این اشکهای من در نهایت به طوفانی تبدیل خواهد شد.
راه ما بر بندر صورت فتاد ای کاروان
سخت می ترسم همی چشمی رسد دنباله را
هوش مصنوعی: کاروان، در راه ما به بندر صورت رسید، اما من به شدت نگرانم که چشمی دنبالم بیفتد.
ساربان بار سفر بر بست و محمل می رود
لال گردی ای زبان بگشا درای ناله را
هوش مصنوعی: کارواندار بار سفر را بسته و به راه میافتد. ای زبان، بیدار شو و نالههایت را بیان کن.
زاهد از ته جرعه چشم بتان دم زد ز عشق
سامری افکند خاکی در دهان گوساله را
هوش مصنوعی: زاهد از عمیقترین بخش یک جرعه چشم معشوقان، عشق سامری را به یاد میآورد و خاکی را در دهان گوساله میریزد.
گفتمش یغما بماند یا رود بیرون ز بزم
گفت چون وصل اوفتد رخصت بود دلاله را
هوش مصنوعی: به او گفتم که آیا یغما در این مجلس بماند یا اینکه از آن بیرون برود؟ او پاسخ داد که وقتی وصل و دوستی فراهم شود، برای دلالت و راهنمایی اجازهای وجود دارد.