گنجور

شمارهٔ ۱۰

چشم سیه‌مستش به‌خود نگشود از هم دیده را
فریاد من بیدار کرد این فتنه خوابیده را
دل با زلیخا طلعتان گفتم از او ساکن کنم
نخجیر نامد در نظر این گرگ یوسف‌دیده را
دستم مگیر ای باغبان تا پای قمری بشکنم
کآزرده می‌سازد همی آن سرو نو بالیده را
زنجیر زلف یار کو تا من به دست‌آویز او
شاید مگر باز آورم این بخت برگردیده را
آید ز هر سو تیر و من در جستجوی تیرزن
لیکن به غیر از کشته نی چندانکه مالم دیده را
خواهم نداند هیچکس که‌او زد به شمشیرم ولی
پوشیده نتوان داشتن جسم به خون غلتیده را
با روی او خو کرده‌ام چون سر کنم با دیگران‌‌؟
دشوار باشد زیستن با خاربن گلچیده را
ترسم که خون صدجهان دل پیچد اندر دامنم
هان ای صبا مگشا ز هم آن سنبل پیچیده را
پرسد ز یغما روز دل تا فاش گردد سوز دل
آهسته دامن می‌زند این آتش پوشیده را

اطلاعات

وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشم سیه‌مستش به‌خود نگشود از هم دیده را
فریاد من بیدار کرد این فتنه خوابیده را
هوش مصنوعی: چشمش که سیاه است، به خود نگشود و به همین دلیل، فریاد من او را از خواب بیدار کرد و این آشوبی که در دلش خوابیده بود، به حرکت درآورد.
دل با زلیخا طلعتان گفتم از او ساکن کنم
نخجیر نامد در نظر این گرگ یوسف‌دیده را
هوش مصنوعی: دل را گفتم که با زلیخا آرامش را پیدا کنم، اما این تصویر گرگ یوسف‌دیده در نظر نمی‌آید.
دستم مگیر ای باغبان تا پای قمری بشکنم
کآزرده می‌سازد همی آن سرو نو بالیده را
هوش مصنوعی: ای باغبان، دست مرا نگیر تا من به قمری آسیب نرسانم، چرا که این کار باعث آزار درخت جوان و سرسبز می‌شود.
زنجیر زلف یار کو تا من به دست‌آویز او
شاید مگر باز آورم این بخت برگردیده را
هوش مصنوعی: زنجیر موهای محبوب کجاست تا من از آن به عنوان دستاویزی استفاده کنم و شاید بتوانم این بخت نامناسب و بدشگون را به سمت خود برگردانم.
آید ز هر سو تیر و من در جستجوی تیرزن
لیکن به غیر از کشته نی چندانکه مالم دیده را
هوش مصنوعی: از هر طرف تیرها به طرف من پرتاب می‌شود و من در تلاش برای پیدا کردن تیرانداز هستم، اما جز جان باخته‌ای که دیدم، چیز دیگری نمی‌بینم.
خواهم نداند هیچکس که‌او زد به شمشیرم ولی
پوشیده نتوان داشتن جسم به خون غلتیده را
هوش مصنوعی: می‌خواهم هیچ‌کس ندانند که او با شمشیرش به من ضربه زده، اما نمی‌توان جسمی که خون‌آلود است را به‌خوبی پنهان کرد.
با روی او خو کرده‌ام چون سر کنم با دیگران‌‌؟
دشوار باشد زیستن با خاربن گلچیده را
هوش مصنوعی: من عادت کرده‌ام به روی او، پس چگونه می‌توانم با دیگران زندگی کنم؟ سخت است که با بویی که از گلی چیده‌ام، زندگی کنم در کنار خارها.
ترسم که خون صدجهان دل پیچد اندر دامنم
هان ای صبا مگشا ز هم آن سنبل پیچیده را
هوش مصنوعی: نگرانم که غم و اندوه بسیاری به دلم راه پیدا کند. ای نسیم، لطفاً آن سنبل پیچیده را از هم نزن و نگذار این احساسات در دلم آشکار شوند.
پرسد ز یغما روز دل تا فاش گردد سوز دل
آهسته دامن می‌زند این آتش پوشیده را
هوش مصنوعی: دل در روز روشن از یغما می‌پرسد تا درد نهفته‌اش آشکار شود. این آتش پنهان، به آرامی دامن می‌زند و نشان می‌دهد که چقدر سوز و شعله درون دارد.