شمارهٔ ۱۰۷
نریخت ساقی چشم تو ساغری به گلویم
جز آنکه خون شد و از جام دیده ریخت به رویم
تو شاد از آنکه به جورم زپافکندی و من خوش
بدین که قوت رفتن نماند از آن سر کویم
رقیب گفت سگت گفته تا برنجم و من خوش
بدین خبر که یکی از سگان درگه اویم
چو ساغرم لب خندان مبین که همچو صراحی
مدام گریه خونین گره بود به گلویم
دلی که گم شد و موئی خبر نیامدم از وی
به موی موی تو ظن می برند موی به مویم
ز گریه تیغ کشید و نزد سرشک چه پائی
برو مگر ز تو باز آید آب رفته به جویم
خوشم به ضعف که وقتی هوای صومعه کردم
نبود قوت رفتن به پای میکده پویم
بهشت رحمتی ای وصل و من به جرم محبت
گناه کار شگفت ار همی رسد ز تو بویم
مزاج میکده پرورد و خاک صومعه یغما
بگیر مصحفم از کف بنه به دوش سبویم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نریخت ساقی چشم تو ساغری به گلویم
جز آنکه خون شد و از جام دیده ریخت به رویم
هوش مصنوعی: ساقی، هیچ نوشیدنی به من نداد و تنها قطرات چشمانت همچون خون از چشمانم ریخته شد و بر صورت من افتاد.
تو شاد از آنکه به جورم زپافکندی و من خوش
بدین که قوت رفتن نماند از آن سر کویم
هوش مصنوعی: تو خوشحالی از اینکه بر من ظلم کردی، و من نیز خوشحالم از اینکه دیگر توان رفتن به آن طرف کوه را ندارم.
رقیب گفت سگت گفته تا برنجم و من خوش
بدین خبر که یکی از سگان درگه اویم
هوش مصنوعی: رقیب گفت که در پی ناراحت کردن من است و من با آگاهی از این موضوع خوشحالم، زیرا میدانم که یکی از چاکران و مریدان او هستم.
چو ساغرم لب خندان مبین که همچو صراحی
مدام گریه خونین گره بود به گلویم
هوش مصنوعی: این شعر به احساس عمیق غم و اندوه اشاره دارد. شاعر میگوید که وقتی او مشغول نوشیدن است، نباید لبخند خندان او را دید، زیرا در واقع درونش مانند ظرفی است که به طور مداوم درد و رنج را حس میکند و گویی این اندوه گلویش را محکم فشرده است. در واقع، پر از اشک و غم است، حتی اگر ظاهرش نشاندهندهی شادی باشد.
دلی که گم شد و موئی خبر نیامدم از وی
به موی موی تو ظن می برند موی به مویم
هوش مصنوعی: دل من گم شده و از آن خبری ندارم، ولی به موی تو که مینگرم گویی گمان میبرند که تو هم خبرهایی از دل من داری.
ز گریه تیغ کشید و نزد سرشک چه پائی
برو مگر ز تو باز آید آب رفته به جویم
هوش مصنوعی: از شدت گریه و اشک، به حالت ناتوانی و دردی دچار شد و حالتی را پیدا کرد که فقط میخواهد ببیند آیا میتواند از تو، که نماد عشق و امید است، دوباره آب از دست رفتهی گذشته را به دست آورد.
خوشم به ضعف که وقتی هوای صومعه کردم
نبود قوت رفتن به پای میکده پویم
هوش مصنوعی: من از این که ضعیف و ناتوان هستم خوشحال هستم، چون وقتی به فکر رفتن به صومعه و عبادت میافتم، قدرت رفتن به میخانه و لذت بردن از آنجا را ندارم.
بهشت رحمتی ای وصل و من به جرم محبت
گناه کار شگفت ار همی رسد ز تو بویم
هوش مصنوعی: بهشت نشانهای از رحمت توست و من به خاطر عشق و محبت، گناهکار محسوب میشوم. شگفتانگیز است که از تو بویی به مشام میرسد.
مزاج میکده پرورد و خاک صومعه یغما
بگیر مصحفم از کف بنه به دوش سبویم
هوش مصنوعی: منازع میکده را پرورش بده و از خاک صومعه ببر. کتابم را از دست بگذار و ظرف شرابم را به دوش بزن.