گنجور

شمارهٔ ۱۰۸

چه شد که خانه به غیر از شرابخانه ندارم
در این دیار غریبم غریب و خانه ندارم
زمانه مسکنتم داد و خوشدلم که به کویش
پی گدائی از این خوبتر بهانه ندارم
قیاس کن ز دل پاره پاره ضرب خدنگش
درست تر به درستی از این نشانه ندارم
سپاه خط به شبیخون مخزن لب لعلش
کشیده صف چه کنم لشکر و خزانه ندارم
به پای من منویس ای فقیه صادر دستار
که گر سرم بری امکان این سرانه ندارم
به خاکپای سگانت قسم که هیچ تمنا
به غیر سجده بر آن خاک آستانه ندارم
هوای خانه صیاد و دام کرده چنانم
که ذوق گلشن و پروای آشیانه ندارم
خطاب مولی و مهر عوام و سود سبوقه
چه کام ها که ز سالوس زاهدانه ندارم
مرو زمانه فدایت زمان دیگرم از سر
که تا زمان دگر تکیه بر زمانه ندارم
ز درد دل بخراشد خروش ناله یغما
به آنکه گوش به آواز این ترانه ندارم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه شد که خانه به غیر از شرابخانه ندارم
در این دیار غریبم غریب و خانه ندارم
هوش مصنوعی: چرا در این سرزمین غریب، جز میخانه هیچ مکانی ندارم؟ احساس تنهایی و بی‌خانمانی می‌کنم.
زمانه مسکنتم داد و خوشدلم که به کویش
پی گدائی از این خوبتر بهانه ندارم
هوش مصنوعی: زمانه به من جایی داد و من خوشحالم که برای رسیدن به معشوق، حتی به عنوان یک گدا، بهانه‌ای بهتر از این ندارم.
قیاس کن ز دل پاره پاره ضرب خدنگش
درست تر به درستی از این نشانه ندارم
هوش مصنوعی: قلبی که از درد و غم پاره‌پاره شده را با دقت بررسی کن، چرا که نشانه‌ای از اصابت تیر وجود ندارد که این را بهتر از من بیان کند.
سپاه خط به شبیخون مخزن لب لعلش
کشیده صف چه کنم لشکر و خزانه ندارم
هوش مصنوعی: در این ابیات، شاعر به زیبایی و جذابیت لب‌های لعلین (قرمز) معشوق اشاره می‌کند و می‌گوید که مانند یک سپاه، زیبایی آن‌ها به دل می‌زند و می‌خواهد به او حمله کند. اما خود شاعر احساس ناتوانی می‌کند چون نمی‌تواند به این زیبایی نزدیک شود و در واقع از زمین و زمان محروم است و هیچ دارایی در این عرصه ندارد.
به پای من منویس ای فقیه صادر دستار
که گر سرم بری امکان این سرانه ندارم
هوش مصنوعی: به پای من ننویس، ای عالم دینی که اگر سرم را هم ببری، دیگر نمی‌توانم امیدی به زندگی داشته باشم.
به خاکپای سگانت قسم که هیچ تمنا
به غیر سجده بر آن خاک آستانه ندارم
هوش مصنوعی: به پایتان قسم که هیچ خواسته‌ای جز سجده بر این خاک درگاهتان ندارم.
هوای خانه صیاد و دام کرده چنانم
که ذوق گلشن و پروای آشیانه ندارم
هوش مصنوعی: فضای خانه صیاد به قدری بر من تأثیر گذاشته که نه از گلزار لذت می‌برم و نه حس پروانه‌ای که در آشیانه باشد را دارم.
خطاب مولی و مهر عوام و سود سبوقه
چه کام ها که ز سالوس زاهدانه ندارم
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده به انتقاد از افرادی می‌پردازد که با ظاهری زاهدانه و ریاکارانه خود را نشان می‌دهند، در حالی که در درونشان نیت‌های دیگری دارند. او از این که به قصد فریب دیگران وسوسه‌ها و آرزوهای دنیوی را پنهان کرده‌اند، ابراز ناخرسندی می‌کند و می‌گوید که این طور افراد نمی‌توانند از محبت و ارادت واقعی او بهره‌مند شوند.
مرو زمانه فدایت زمان دیگرم از سر
که تا زمان دگر تکیه بر زمانه ندارم
هوش مصنوعی: برو، زمانه! من خود را فدای تو می‌کنم، اما در زمانی دیگر از نو شروع می‌کنم و تا آن زمان به هیچ چیزی وابسته نخواهم بود.
ز درد دل بخراشد خروش ناله یغما
به آنکه گوش به آواز این ترانه ندارم
هوش مصنوعی: از شدت درد دل، صدای ناله‌ی یغما به گوشم می‌رسد، اما من توجهی به این آواز ترانه ندارم.