شمارهٔ ۶ - در مدح ابوالمظفر اتسز
جعد تو کفرست و رخسار تو ایمان ، ای پسر
هجر تو در دست و دیدار تو درمان ، ای پسر
مانده از خد تو خیره ماه گردون ، ای نگار
گشته از قد تو طیره سرو بستان ، ای پسر
کارگاهی نیست عشقت را بجز دل ، ای غلام
بارگاهی نیست مهرت را بجز جان ، ای پسر
گوی دولت از همه عشاق بربایم بفخر
گر زنم دست اندر آن زلف چو چوگان ، ای پسر
چو کمان و تیر دارم پشت و رخساره ، از انک
هست قد و غمزهٔ تو تیر و کمان ، ای پسر
من چرا دادم ؟ نگویی ؟ آب در دیده مقیم
گر تو داری چاه دایم در زنخدان ، ای پسر
ماه خدی ، گر بود ماه سخن گوی ، ای نگار
سرو قدی ، گر بود سرو خرامان ، ای پسر
بخت من خواهی چو زلف خود نگونسار ، ای غلام
کار من داری چو جعد خود پریشان ، ای پسر
مدح خوان خسروم ، با من مکن چندین جفا
از عتاب او حذر کن ، گفتمت ، هان ! ای پسر
گرچه بر من کارها دشوار گشت از هجر تو
گردد از عدل علاءالدوله آسان ، ای پسر
آن خداوندی ، که فکرت از صفاتش عاجزست
نصرة دین پیمبر ، بو المظفر اتسزست
شهریاری ، کوست در جاه افتخار روزگار
کامگاری کوست از خلق اختیار روزگار
بر وفاق امر او باشد مسیر اختران
بر مراد رأی او باشد مدار روزگار
سجده بردن بر بسیط اوست شغل آسمان
بوسه دادن بر رکاب اوست کار روزگار
نیست بیرون از حل و عقد دولتش
هر کم و بیشی ، که آید در شمار روزگار
همچو عدلش یک شجر نی در بهار مملکت
همچو ملکش یک پسر نی در کنار روزگار
کسوت تأیید او گشته لباس آسمان
خدمت درگاه او گشته شعار روزگار
آنچه او خواهد در آن باشد رضای ایزدی
و آنچه او گوید بدان افتد قرار روزگار
خوانده او را لفظ عزت قهرمان مملکت
کرده او را سعی دولت شهریار روزگار
پای قدر او سپرده رهگذر آسمان
دست عدل او ببرده اقتدار روزگار
گر حساب جود او خواهد که دریابد ، رسد
اندرین سودا بپایان روزگار روزگار
آن خداوندی ، که فکرت از صفاتش عاجزست
نصرة دین پیمبر ، بو المظفر اتسزست
خسروا ، امروز فخر دودهٔ آدم تویی
روز بازار ملوک عرصهٔ آدم تویی
چون ببخشی ، در سخا صد بار چون حاتم تویی
چون بکوشی در وغا ، صد بار چون رستم تویی
دوستان را از مکارم ، دشمنان را از حسام
در دو حالت اصل سور و مایهٔ ماتم تویی
با جلال همچو چرخ بیستون عالی تویی
با وفاق همچو کوه بیستون محکم تویی
گر سلیمان بد ز خاتم کارفرمای جهان
کارفرمای جهان بی منت خاتم تویی
در سیاست پاسبان مرکز غبرا تویی
در کفایت دیدبان قبهٔ اعظم تویی
بانکوخواهان دولت ، با بداندیشان دین
روز مهر و روز کین بافعل نوش و سم تویی
کیقباد و جم اگر رفتند از گیتی چه باک ؟
برسریر مملکت صد کیقباد و جم تویی
چیره دل در شکلهای معجب و معجز تویی
تیزبین در کارها مهمل و مبهم تویی
در جلال بی نهایت ، در سخای بی کران
مثل تو از جملهٔ شاهان عالم هم تویی
آن خداوندی ، که فکرت از صفاتش عاجزست
نصرة دین پیمبر ، بو المظفر اتسزست
ای حریم قدر تو گشته مکان آسمان
از پی امرت قضا بسته میان آسمان
پای جاه تو نساید جز رکاب مفخرت
دست بخت تو نگیرد جز عنان آسمان
حب درگاه تو ساکن در ضمیر روزگار
مدح اخلاق تو جاری بر زبان آسمان
تیر تو چون باکمان پیوسته گردد بفگند
از نهیب زخم تو تیر و کمان آسمان
با یمین تو بود اندک یسار بحر و بر
با ضمیر تو بود پیدا نهان آسمان
قدر تو کندر میان آسمان دارد مقر
آسمان دیگرست اندر میان آسمان
جاه تو باشد بر تبت هم قرین روزگار
قدر تو گردد بمنت هم قران آسمان
گر بود از آسمان سود و زیان هر کسی
هست از افعال تو سرد و زیان آسمان
جاه تو گشته بحشمت پیشوای روزگار
رأی تو گشته بدانش قهرمان آسمان
هر زمان بر آسمان برتر شود قدرت ، مگر
در جلالت گشت خواهد آسمان آسمان ؟
آن خداوندی ، که فکرت از صفاتش عاجزست
نصرة دین پیمبر ، بو المظفر اتسزست
خسروا ، گردون ترا از طبع و دل مأمور باد
آفت چشم بد از عرض کریمت دور باد
رایت منصور آنرا به که دین را نصرتست
نصرت دینی ، همیشه رایتت منصور باد
از سنان و نیزه و پیکان و تیر تو بحرب
شخص بدخواه تو همچو خانهٔ زنبور باد
روز رزم تو سر خصمان نگون آویخته
از سر رمح تو همچون خوشهٔ انگور باد
هر چه نامقدور باشد نزد ابنای زمان
با کمال قدرت و اقبال تو مقدور باد
از نهیب تو برزم و از سخای تو ببزم
قسم حاسد ماتم و بخش موافق سور باد
ذکر انصاف تو در هر کشوری شد منتشر
صیت انعام تو در هر محفلی مذکور باد
گاه و بیگه ، سال و مه ، اندر حضر وندر سفر
ایزدت یار و فلک چاکر ، جهان مأمور باد
بر دوام روزگار و بر نظام ملک تو
هر زمان منشور گردون از پس منشور باد
خاطر اهل زمین بر مدحتت مقصور گشت
همت چرخ فلک بر خدمتت مقصور باد
شمارهٔ ۵ - هم در مدح اتسز گوید: جانا اگر لب تو رهی فرد نیستی شمارهٔ ۷ - نیز در مدح اتتسز: ای دوست، غم تو برده هوشم
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جعد تو کفرست و رخسار تو ایمان ، ای پسر
هجر تو در دست و دیدار تو درمان ، ای پسر
هوش مصنوعی: موهای فر و زیبایی تو نمایانگر بیدینی و چهرهات نشانهای از ایمان است. ای پسر! جداییات عذابی است در دستانم و دیدارت، دارویی برای دردم. ای پسر!
مانده از خد تو خیره ماه گردون ، ای نگار
گشته از قد تو طیره سرو بستان ، ای پسر
هوش مصنوعی: ای نگار، زیبایی تو مانند ماهی است که بر آسمان میدرخشد و قد تو همچون سروی در باغ، سرسبز و خوشنما است.
کارگاهی نیست عشقت را بجز دل ، ای غلام
بارگاهی نیست مهرت را بجز جان ، ای پسر
هوش مصنوعی: عشق تو فقط در دل من است، ای غلام؛ و محبت تو تنها در جان من وجود دارد، ای پسر.
گوی دولت از همه عشاق بربایم بفخر
گر زنم دست اندر آن زلف چو چوگان ، ای پسر
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی را از تمام عاشقان میدزدم و به خود میبالم، اگر بتوانم دستی به آن زلف مانند چوب چوگان بزنم، ای پسر.
چو کمان و تیر دارم پشت و رخساره ، از انک
هست قد و غمزهٔ تو تیر و کمان ، ای پسر
هوش مصنوعی: من تیر و کمان را در پشت و چهرهام دارم و از آنجایی که تو قد و زیبایی خاصی داری، مثل تیر و کمان هستی، ای پسر.
من چرا دادم ؟ نگویی ؟ آب در دیده مقیم
گر تو داری چاه دایم در زنخدان ، ای پسر
هوش مصنوعی: معنای این بیت به این صورت است که چرا من باید فریاد بزنم و کسی صدای مرا نشنود؟ اگر تو همیشه چاه غم را در درون خود داری، پس به چه دلیل من باید نگران آبهای در چشمم باشم؟ ای پسر!
ماه خدی ، گر بود ماه سخن گوی ، ای نگار
سرو قدی ، گر بود سرو خرامان ، ای پسر
هوش مصنوعی: ای ماه زیبای من، اگر تو مانند ماه کلام میزدی، ای نگار خوش قد و قامت، اگر تو مانند سروی لطیف و رقصان بودی، ای پسر!
بخت من خواهی چو زلف خود نگونسار ، ای غلام
کار من داری چو جعد خود پریشان ، ای پسر
هوش مصنوعی: اگر تو بخت مرا به زلف خود بیندازی، ای کسی که در کار من دخیل هستی، و اگر به جعد و حالت پریشان خود اشاره کنی، ای فرزند من، نشان از آن است که در زندگیام به تو وابستهام.
مدح خوان خسروم ، با من مکن چندین جفا
از عتاب او حذر کن ، گفتمت ، هان ! ای پسر
هوش مصنوعی: مدح خوان پادشاه را بیش از این نکن، زیرا با من بد رفتاری نکن و از خشم او برحذر باش، به تو هشدار میدهم، ای پسر!
گرچه بر من کارها دشوار گشت از هجر تو
گردد از عدل علاءالدوله آسان ، ای پسر
هوش مصنوعی: اگرچه دوری تو بر من کارهایی سخت و دشوار پدید آورد، اما بر اساس انصاف و عدالت علاءالدوله، این سختیها برای من آسان میشود، ای پسر.
آن خداوندی ، که فکرت از صفاتش عاجزست
نصرة دین پیمبر ، بو المظفر اتسزست
هوش مصنوعی: خداوندی که ویژگیهایش فراتر از فکر و اندیشه ماست، یاریکننده دین پیامبر است و نصرت او همواره در دسترس است.
شهریاری ، کوست در جاه افتخار روزگار
کامگاری کوست از خلق اختیار روزگار
هوش مصنوعی: در زندگی، مقام و افتخار به کسی تعلق میگیرد که در زمانهی خود به خوبی و خوشبختی دست یابد، و این موفقیت از انتخابهای درست و هنرمندانهی او به دست میآید.
بر وفاق امر او باشد مسیر اختران
بر مراد رأی او باشد مدار روزگار
هوش مصنوعی: در راستای اراده او، حرکت ستارهها انجام میشود و تمامی رویدادهای جهان بر اساس خواسته و تصمیم او میچرخد.
سجده بردن بر بسیط اوست شغل آسمان
بوسه دادن بر رکاب اوست کار روزگار
هوش مصنوعی: سجده کردن بر زمین وسیع او، وظیفه آسمان است و بوسه زدن به رکاب او، وظیفه روزگار به شمار میآید.
نیست بیرون از حل و عقد دولتش
هر کم و بیشی ، که آید در شمار روزگار
هوش مصنوعی: هیچ چیزی جز تدبیر و مدیریت حکومتش وجود ندارد، هر آنچه که در حساب زمان میآید، چه کم و چه زیاد.
همچو عدلش یک شجر نی در بهار مملکت
همچو ملکش یک پسر نی در کنار روزگار
هوش مصنوعی: درختی در بهار به مانند عدل او است و در کنار روزگار، پسرش به مانند سلطنت او است.
کسوت تأیید او گشته لباس آسمان
خدمت درگاه او گشته شعار روزگار
هوش مصنوعی: لباس آسمان نشان تأیید و حمایت اوست و خدمت به درگاه او تبدیل به نماد زمانه شده است.
آنچه او خواهد در آن باشد رضای ایزدی
و آنچه او گوید بدان افتد قرار روزگار
هوش مصنوعی: هر چیزی که او بخواهد، در آن خواست، رضایت خداوند نهفته است و هر آنچه که او بگوید، سبب آرامش و ثبات در روزگار خواهد شد.
خوانده او را لفظ عزت قهرمان مملکت
کرده او را سعی دولت شهریار روزگار
هوش مصنوعی: او را با نامی بزرگ و با عظمت میشناسند، زیرا کوششهای او باعث رونق و پیشرفت مملکت و حکومت زمانهاش شده است.
پای قدر او سپرده رهگذر آسمان
دست عدل او ببرده اقتدار روزگار
هوش مصنوعی: وجود او به ما قدرت داده و در مسیر زندگیامان، عدالتش بر تمامی ناملایمات زندگی غلبه پیدا کرده است.
گر حساب جود او خواهد که دریابد ، رسد
اندرین سودا بپایان روزگار روزگار
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد سخاوت و generosity او را درک کند، باید بداند که این شناخت به پایان روزگار خواهد رسید.
آن خداوندی ، که فکرت از صفاتش عاجزست
نصرة دین پیمبر ، بو المظفر اتسزست
هوش مصنوعی: خدای قادر و بلندمرتبهای که توان درک و فهم صفاتش را نداری، پشتیبان دین پیامبر است و بر او پیروزی را ارزانی داشته است.
خسروا ، امروز فخر دودهٔ آدم تویی
روز بازار ملوک عرصهٔ آدم تویی
هوش مصنوعی: ای خسرو، تو امروز بزرگترین افتخار نسل آدم هستی و در روزی که پادشاهان نظر میکنند، تو بهترین نمایندهٔ انسانیت هستی.
چون ببخشی ، در سخا صد بار چون حاتم تویی
چون بکوشی در وغا ، صد بار چون رستم تویی
هوش مصنوعی: وقتی بخشش کنی، در بزرگواری شبیه حاتم خواهی بود و وقتی در تلاش و مبارزه بکوشی، به اندازه صد بار مانند رستم هستی.
دوستان را از مکارم ، دشمنان را از حسام
در دو حالت اصل سور و مایهٔ ماتم تویی
هوش مصنوعی: دوستان را با خوبیها و نیکیهایشان بشناس، و نسبت به دشمنان با شمشیر و قدرت پاسخگو باش. در هر دو حالت، تو اصل شادی و همچنین دلیل غم و اندوهی.
با جلال همچو چرخ بیستون عالی تویی
با وفاق همچو کوه بیستون محکم تویی
هوش مصنوعی: تو با عظمت و جلالی مانند چرخهای بیستون و با استواری و اتحاد مانند کوه بیستون هستی.
گر سلیمان بد ز خاتم کارفرمای جهان
کارفرمای جهان بی منت خاتم تویی
هوش مصنوعی: اگر سلیمان نیز دارای خاتم قدرت باشد، او هیچگاه به اندازه تو که کارفرمای جهان هستی، بدون هیچ توقعی از دیگران، بزرگ و مقامدار نخواهد بود.
در سیاست پاسبان مرکز غبرا تویی
در کفایت دیدبان قبهٔ اعظم تویی
هوش مصنوعی: تو در سیاست مانند پاسبانی هستی که از مرکز شهر مراقبت میکند و در انجام وظایف خود به عنوان نگهبان قبهٔ بزرگ، بسیار کارآمدی.
بانکوخواهان دولت ، با بداندیشان دین
روز مهر و روز کین بافعل نوش و سم تویی
هوش مصنوعی: خواستاران دولت، با افرادی که نسبت به دین سوءظن دارند، در روزهای خوب و بد، با پیوندهایی که با نوش و سم داری، در ارتباط هستند.
کیقباد و جم اگر رفتند از گیتی چه باک ؟
برسریر مملکت صد کیقباد و جم تویی
هوش مصنوعی: اگر کیقباد و جم از دنیا رفتند، چه باک؟ تویی که بر سرزمین سلطنت نشستهای و به تنهایی به اندازه صد کیقباد و جم ارزش داری.
چیره دل در شکلهای معجب و معجز تویی
تیزبین در کارها مهمل و مبهم تویی
هوش مصنوعی: تو به صورتهای شگفتانگیز و جالبی در دلها نفوذ کردهای و در دقت و تیزبینی در کارها، گاهی مطالب را گیجکننده و نامشخص نشان میدهی.
در جلال بی نهایت ، در سخای بی کران
مثل تو از جملهٔ شاهان عالم هم تویی
هوش مصنوعی: در عظمت و شکوه بیپایان، و در بزرگواری بیحد و حصر، تو یکی از بزرگترین پادشاهان جهانی.
آن خداوندی ، که فکرت از صفاتش عاجزست
نصرة دین پیمبر ، بو المظفر اتسزست
هوش مصنوعی: خداوندی که صفاتش از درک تو خارج است، یاریگر دین پیامبر است و او به حقیقت پیروزی را بهدست آورده است.
ای حریم قدر تو گشته مکان آسمان
از پی امرت قضا بسته میان آسمان
هوش مصنوعی: ای حریم تو، به اندازهای ارزشمند و بلندپایه است که به مکانی همچون آسمان تبدیل شده است. به خاطر فرمان تو، تقدیر و سرنوشت در آسمان به هم پیوستهاند.
پای جاه تو نساید جز رکاب مفخرت
دست بخت تو نگیرد جز عنان آسمان
هوش مصنوعی: فقط با عزت و مقام تو میتوان به موفقیت رسید و تنها شانس تو میتواند به قلههای بلند و آسمانی منتهی شود.
حب درگاه تو ساکن در ضمیر روزگار
مدح اخلاق تو جاری بر زبان آسمان
هوش مصنوعی: عشق و محبتی که به جایگاه تو وجود دارد، در دل زمان و روزگار ساکن شده است و فضائل و خوبیهای تو به گونهای بر زبان آسمان به ستایش درآمده است.
تیر تو چون باکمان پیوسته گردد بفگند
از نهیب زخم تو تیر و کمان آسمان
هوش مصنوعی: زمانی که تیر تو به کمان بپیوندد، از شدت زخم تو تیر و کمان آسمان به لرزه درمیآید.
با یمین تو بود اندک یسار بحر و بر
با ضمیر تو بود پیدا نهان آسمان
هوش مصنوعی: با دست راست تو زمین و دریا به مقدار کمی هستند و آسمان به وسیله آگاهی تو پنهان و پیدا است.
قدر تو کندر میان آسمان دارد مقر
آسمان دیگرست اندر میان آسمان
هوش مصنوعی: قدرت و اهمیت تو در آسمان بینظیر است و آسمان دیگری نیز وجود دارد که به تو اختصاص دارد.
جاه تو باشد بر تبت هم قرین روزگار
قدر تو گردد بمنت هم قران آسمان
هوش مصنوعی: اگر مقام تو بر سنگ نوشتهها هم ثبت شود، روزگار به بزرگی و ارزش تو پی خواهد برد و آسمان نیز از فضیلت تو آگاه خواهد شد.
گر بود از آسمان سود و زیان هر کسی
هست از افعال تو سرد و زیان آسمان
هوش مصنوعی: اگر نفع و ضرر هر فردی از آسمان تعیین شده باشد، اما نتیجه اعمال تو باعث سردرگمی و زیان میشود، پس مشخص است که تأثیر کارهای تو بر زندگیات بیشتر از تأثیر تقدیر آسمانی است.
جاه تو گشته بحشمت پیشوای روزگار
رأی تو گشته بدانش قهرمان آسمان
هوش مصنوعی: مقام تو به خاطر عظمت و بزرگیات در میان مردم شناخته شده است. نظر و اندیشهات به حدی با دانش و شناخت همراه است که در آسمانها نیز برتری و قدرت دارد.
هر زمان بر آسمان برتر شود قدرت ، مگر
در جلالت گشت خواهد آسمان آسمان ؟
هوش مصنوعی: هر وقت که قدرت به اوج خود برسد، آیا در عظمت و شکوهش آسمان هم خواهد درخشش خاصی پیدا کند؟
آن خداوندی ، که فکرت از صفاتش عاجزست
نصرة دین پیمبر ، بو المظفر اتسزست
هوش مصنوعی: خدای بزرگ و صاحب صفات بینظیر، دینی را که پیامبرش آورده، یاری میدهد و پیروزی را برای او فراهم میآورد.
خسروا ، گردون ترا از طبع و دل مأمور باد
آفت چشم بد از عرض کریمت دور باد
هوش مصنوعی: ای خسرو، آسمان تو را به خواست و دل تو سروکار دارد و از طرف محبت تو، هر نگاه بدی از میانت دور باشد.
رایت منصور آنرا به که دین را نصرتست
نصرت دینی ، همیشه رایتت منصور باد
هوش مصنوعی: پرچم تو همیشه پیروز باد، چرا که یاری دین برتر از هر چیز است و نصرت دین تو را به موفقیت میرساند.
از سنان و نیزه و پیکان و تیر تو بحرب
شخص بدخواه تو همچو خانهٔ زنبور باد
هوش مصنوعی: از نیزه و تیر تو، دشمنان تو در محاصرهاند و به مانند خانهای از زنبور، در سختی و تنش قرار دارند.
روز رزم تو سر خصمان نگون آویخته
از سر رمح تو همچون خوشهٔ انگور باد
هوش مصنوعی: در روز نبرد، دشمنان تو به زمین افتادهاند و از نیزهات مانند خوشههای انگور، بر باد میخیزند.
هر چه نامقدور باشد نزد ابنای زمان
با کمال قدرت و اقبال تو مقدور باد
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای دیگران ناممکن به نظر میرسد، با تمام قدرت و شانس تو میتواند ممکن باشد.
از نهیب تو برزم و از سخای تو ببزم
قسم حاسد ماتم و بخش موافق سور باد
هوش مصنوعی: از تهدید تو فرار میکنم و از generosity ات لذت میبرم. قسم میخورم که حسودان در غم و اندوه هستند و بخشش تو جشن و شادی به ارمغان میآورد.
ذکر انصاف تو در هر کشوری شد منتشر
صیت انعام تو در هر محفلی مذکور باد
هوش مصنوعی: در هر جایی از انصاف تو صحبت به میان آمده و در هر جمعی نام نیک تو ذکر شده است.
گاه و بیگه ، سال و مه ، اندر حضر وندر سفر
ایزدت یار و فلک چاکر ، جهان مأمور باد
هوش مصنوعی: هر زمان، چه در حضور و چه در مسافرت، خداوند یاورت باشد و آسمان در خدمت تو. جهان هم تحت فرمان توست.
بر دوام روزگار و بر نظام ملک تو
هر زمان منشور گردون از پس منشور باد
هوش مصنوعی: در هر زمانی، بر پایداری و نظم کشورت، باد همیشه قانونی را از آسمان به زمین میفرستد.
خاطر اهل زمین بر مدحتت مقصور گشت
همت چرخ فلک بر خدمتت مقصور باد
هوش مصنوعی: اندیشه و توجه مردم در زمین معطوف به تعریف و ستایش تو شده است و آرزو میکنم که چرخ روزگار نیز به خدمت تو محدود و مشغول باشد.