گنجور

شمارهٔ ۵ - هم در مدح اتسز گوید

جانا اگر لب تو رهی فرد نیستی
جفت سرشک لعل و رخ زرد نیستی
ور گرم نیستی سر و کار تو با حسود
از درد دل مرا نفس سرد نیستی
ور یابدی نسیم رخ و زلف تو دلم
در عشق تو ندیم غم و درد نیستی
ور جان من امید وصال تو داردی
در هجر اگر جزع کندی مرد نیستی
باران نصرة دین گر بخواهدی
بر فرق عمر من ز عنا گرد نیستی
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
جانا ، ز من بقصد کرانه گرفته ای
در کوی بی وفایی خانه گرفته ای
عشق مرا فسون مجازی گرفته ای
کار مرا فریب و فسانه گرفته ای
اندر میانهٔ دل و جانم نشسته ای
گرچه ز دست و دیده کرانه گرفته ای
دایم زمانه با تن من خود جفا کند
و اکنون تو نیز رسم زمانه گرفته ای
خستی هزار دل بد و چشم و از آن هیب
درگاه شهریار یگانه گرفته ای
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
جانا ، دلم ز عشق تو پالوده شد همه
پالوده وز رخم آلوده شد همه
شخصی که دی بوصل تو آسوده داشتم
امروز از فراق تو فرسوده شد همه
غمها بدل ز مهر تو سنجیده شد تمام
عالم بسر ز مهر تو پیموده شد همه
در بوتهٔ هوای تو ، ای به ز سیم و زر
رخهای همچو سیم زر اندوه شد همه
ما را چو خصم نصرة دین و چو دولتش
صبر و غم از تو کاسته . افزوده شد همه
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
امروز روی عالم و پشت سپاه اوست
اصحاب دین و اهل هدی را پناه اوست
فرمانده نواحی عالم ببیش و کم
از مستقر ماهی تا جرم ماه اوست
گرد حسام و معرکه و کارزار اوست
مرد سریر و مملکت و پیشگاه اوست
در اصل و انتساب بشمشیر و اکتساب
خوارزمشاه زاده و خوارزمشاه اوست
و آن کس که هست منتظر دولتی جزو
با دیدهٔ سپید و گلیم سیاه اوست
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
شاها ، نهیب تو ره دشمن همی زند
عزم تو گام در دل آهن همی زند
رمح و حسام تو چو قلم بدسگال را
سینه همی شکافد و گردن همی زند
بر جرم مهر جاه تو دامن همی کشد
در گرد ماه قدر تو خرمن همی زند
هر کو نظر کند بخلاف تو ، تازد
مژگانش در دو دیده چو سوزن همی زند
شمشیر آبدار تو هنگام کار زار
آتش بقهر در دل دشمن همی زند
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
ای شاه ، کان فضل و مکان شرف تویی
اهل سریر و تاج و لوای سلف تویی
از دو نژاد طاهر و از دودهٔ خطر
بر رغم یک جهان متخلف خلف تویی
بر قمع کفر و نصرة اسلام در مصاف
چون صف زند سپاه هدی پشت صف تویی
ترسندگان نکبت ایام سفله را
اندر جهان بحسن عنایت کنف تویی
صد بحر در وغا ، چو بکوشی ، بدل تویی
صدابر در سخا ، چو بخششی ، بکف تویی
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
شاها ، جلالت تو بر انجم قدم نهاد
در بادیه امان تو بیت الحرام نهاد
اکرام بی ریای تو بر غم روزگار
داد کرام داد و نهاد کرم نهاد
هر کو بجان نکرد وجود ترا سجود
از منزل بقا قدم اندر عدم نهاد
تیغ تو روز معرکه در دست دین و کفر
منشور شادمانی و تو قیع غم نهاد
در کلک مار شکل تو هنگام مهر و کین
زنبور وار دست قضا نوش و سم نهاد
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
شاها، چو چرخ قاهر و چون دهر قادری
در معرکه یگانه و در فضل نادری
اندر جلال قدر چو چرخ ثوابتی
وندر کمال فضل چو کان جواهری
در جود و در هنر همه محض مناقبی
چون جد و چون پدر همه عین مفاخری
با تو عدو چگونه کند همبری ؟ که او
از تخمهٔ خبیث و تو اصل طاهری
خصم تو از نژادهٔ منحوس فاجرست
تو باز از نژادهٔ مسعود فاخری
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
امروز قدوهٔ فضلای جهان منم
در نظم و نثر والی این دو زبان منم
سرمایهٔ عجم بدها و ذکا منم
پیرایهٔعرب ببیان و بنان منم
بر ملک نظم و نثر بلاغت بواجبی
والی منم ، وزیر منم ، قهرمان منم
در دیدهٔ فصاحت همچون بصر منم
در قالب بلاغت همچون روان منم
بر آستین مفخر بنویسم این تراز
کز جان و دل ملازم این آستان منم
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
شاها ، دلت همیشه قرین سرور باد
چشم بد زمانه ز جاه تو دور باد
آن کس که با مخالفت تو الوف گشت
اقبال از موافقت او نفور باد
حساد را ز سهم تو هر لحظه ماتمست
احباب را ز جاه تو هر لحظه سور باد
در زیر پای قدر تو اوج نجوم باد
در شرم جود دست تو موج بحور باد
در مدح تو عبارت و معنی شعر من
بگذشته از مطالع شعری العبور باد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: سیاوش جعفری

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

جانا اگر لب تو رهی فرد نیستی
جفت سرشک لعل و رخ زرد نیستی
هوش مصنوعی: ای جان، اگر لب‌های تو آزاد باشند، کسی نمی‌تواند به تو دست یابد. تو هم‌چون اشک‌های سرخ و چهره‌ات زرد نیستی.
ور گرم نیستی سر و کار تو با حسود
از درد دل مرا نفس سرد نیستی
هوش مصنوعی: اگر تو غمگین نیستی، پس چرا در برخورد با حسودان به درد قلب من توجه نمی‌کنی؟ تو که حال دل مرا نمی‌فهمی، این کار تو برای من بی‌فایده است.
ور یابدی نسیم رخ و زلف تو دلم
در عشق تو ندیم غم و درد نیستی
هوش مصنوعی: اگر نسیم خوش و معطر چهره و موهای تو را ببیند، دل من در عشق تو هیچ غم و دردی را احساس نمی‌کند.
ور جان من امید وصال تو داردی
در هجر اگر جزع کندی مرد نیستی
هوش مصنوعی: اگر جان من امید دیدار تو را داشت، در جدایی اگر ناله و فریاد کنی، نشان از مردانگی تو نیست.
باران نصرة دین گر بخواهدی
بر فرق عمر من ز عنا گرد نیستی
هوش مصنوعی: اگر باران رحمت الهی برای نصرت دین بیفتد، بر سر من که در کنار عمر (عمر بن خطاب) قرار دارم، هیچ ناپاکی و عیب و نقصی وجود نخواهد داشت.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: سلطانی که روزگار به خاطر او خاضع و مطیع است، برای پادشاهان دیگر افتخاری به حساب می‌آید و نجات‌دهنده دین، بوی پیروزی می‌دهد.
جانا ، ز من بقصد کرانه گرفته ای
در کوی بی وفایی خانه گرفته ای
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر تو به سوی دوری رفته‌ای و در کوچه‌ی بی‌وفایی، لانه کرده‌ای.
عشق مرا فسون مجازی گرفته ای
کار مرا فریب و فسانه گرفته ای
هوش مصنوعی: عشق شما مرا در دام ظاهری اسیر کرده و کار من به فریب و داستان‌های ساختگی افتاده است.
اندر میانهٔ دل و جانم نشسته ای
گرچه ز دست و دیده کرانه گرفته ای
هوش مصنوعی: در دل و جان من نشسته ای، هرچند که از دست و دیدگانم دوری کرده ای.
دایم زمانه با تن من خود جفا کند
و اکنون تو نیز رسم زمانه گرفته ای
هوش مصنوعی: دنیا همیشه با بدن من بدرفتاری کرده، و حالا تو هم مثل دنیا با من رفتار میکنی.
خستی هزار دل بد و چشم و از آن هیب
درگاه شهریار یگانه گرفته ای
هوش مصنوعی: در دل‌هایمان غم و اندوهی عمیق وجود دارد و از آن‌چشم‌هایت به خوبی می‌توان فهمید که تحت تاثیر عظمت و وقار درگاه پادشاهی یکتا قرار گرفته‌ای.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: شاهی که سرنوشتش به راحتی تحت کنترل است و برتری ملوک، یاری‌گر دین و بوی پیروزی را به همراه دارد.
جانا ، دلم ز عشق تو پالوده شد همه
پالوده وز رخم آلوده شد همه
هوش مصنوعی: عزیزم، دل من از عشق تو پاک و زلال شد و همه چیزش به خاطر تو شفاف گشته و از آلودگی‌ها پاک شده است.
شخصی که دی بوصل تو آسوده داشتم
امروز از فراق تو فرسوده شد همه
هوش مصنوعی: شخصی که تا دیروز از بودن تو احساس آرامش می‌کرد، امروز از دوری تو به شدت خسته و بی‌تاب شده است.
غمها بدل ز مهر تو سنجیده شد تمام
عالم بسر ز مهر تو پیموده شد همه
هوش مصنوعی: غم‌ها به اندازه محبت تو ارزیابی شده‌اند و تمام دنیا به خاطر محبت تو پیموده شده است.
در بوتهٔ هوای تو ، ای به ز سیم و زر
رخهای همچو سیم زر اندوه شد همه
هوش مصنوعی: در فضای عشق تو، ای محبوب که زیباتر از طلا و نقره‌ای، همه چهره‌ها دچار غم و اندوه شده‌اند.
ما را چو خصم نصرة دین و چو دولتش
صبر و غم از تو کاسته . افزوده شد همه
هوش مصنوعی: ما مانند دشمنان دین به یاری آن آمده‌ایم و صبر و غم ما به خاطر تو کم شده است. بر مشکلات ما افزوده شده است.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: شاهی که سرنوشت و زمانه به نفع اوست، مایه افتخار پادشاهان است و پیروزی در راه دین، خوشبو و ارزشمند است.
امروز روی عالم و پشت سپاه اوست
اصحاب دین و اهل هدی را پناه اوست
هوش مصنوعی: امروز دنیا تحت فرمان و مدیریت اوست و افرادی که پیرو دین و راهنمایی هستند، به او پناه می‌برند.
فرمانده نواحی عالم ببیش و کم
از مستقر ماهی تا جرم ماه اوست
هوش مصنوعی: فرمانده تمامی مناطق عالم، به طور دقیق و کامل، کسی نیست جز همان که در بین زمین و آسمان قرار دارد و وجودش همانند ماه در آسمان است.
گرد حسام و معرکه و کارزار اوست
مرد سریر و مملکت و پیشگاه اوست
هوش مصنوعی: به دور حسام، میدان جنگ و نبرد او است. او مردی است که بر تخت سلطنت و در برابر مردم کشورش قرار دارد.
در اصل و انتساب بشمشیر و اکتساب
خوارزمشاه زاده و خوارزمشاه اوست
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در حقیقت و از نظر ریشه و شایستگی، خوارزمشاه زاده از قدرت و اعتبار خاصی برخوردار است و خود نیز به عنوان خوارزمشاه شناخته می‌شود.
و آن کس که هست منتظر دولتی جزو
با دیدهٔ سپید و گلیم سیاه اوست
هوش مصنوعی: آدمی که منتظر به دست آوردن قدرت و ثروتی است، در واقع با چشمانی امیدوار و روحی ساده‌لوح به سر می‌برد و در عین حال، بار مشکلات را بر دوش دارد.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: پادشاهی که روزگار به خواست او در آمده، به خود می‌بالد که به حمایت از دین و پیروزی حق مشغول است.
شاها ، نهیب تو ره دشمن همی زند
عزم تو گام در دل آهن همی زند
هوش مصنوعی: ای شاه، فرمان تو باعث می‌شود که دشمنان هم تحت تاثیر قرار بگیرند، و اراده‌ات قوی و استوار است، حتی می‌تواند در دل سنگ و آهن نفوذ کند.
رمح و حسام تو چو قلم بدسگال را
سینه همی شکافد و گردن همی زند
هوش مصنوعی: شمشیر و نیزه‌ تو مانند قلمی قدرتمند عمل می‌کنند که سینه‌ دشمن را می‌شکافد و بر گردن آنان ضربه می‌زند.
بر جرم مهر جاه تو دامن همی کشد
در گرد ماه قدر تو خرمن همی زند
هوش مصنوعی: بر اثر زیبایی و محبوبیت تو، دیگران به سمت تو جذب می‌شوند و همچون دمی به دور تو می‌چرخند و به تو توجه می‌کنند.
هر کو نظر کند بخلاف تو ، تازد
مژگانش در دو دیده چو سوزن همی زند
هوش مصنوعی: هر کسی که به جز تو نگاه کند، مژگانش در دو چشم مانند سوزن می‌زند.
شمشیر آبدار تو هنگام کار زار
آتش بقهر در دل دشمن همی زند
هوش مصنوعی: شمشیر تیز و برنده تو در میدان جنگ به شدت به دل دشمن آسیب می‌زند و آتش خشم را در آن برمی‌انگیزد.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: پادشاهی که زندگی و زمانه‌اش به طور طبیعی تحت سلطه‌اش است و به افتخار دیگر پادشاهان، حامی دین و پیروزی است، همانند بوی خوشی است که به زندگی و پیروزی‌ها معنا می‌دهد.
ای شاه ، کان فضل و مکان شرف تویی
اهل سریر و تاج و لوای سلف تویی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، تو خود مصدر نعمت و جایگاه بلند مرتبه‌ای هستی، تو کسی هستی که شایسته‌ی تخت، تاج و پرچم پیشینیان هستی.
از دو نژاد طاهر و از دودهٔ خطر
بر رغم یک جهان متخلف خلف تویی
هوش مصنوعی: تو از دو نژاد بزرگ و پاک زاده شده‌ای و با وجود اینکه در دنیا افرادی ناسازگار و نادرست وجود دارند، تو به حق جانشین و وارث خوبی هستی.
بر قمع کفر و نصرة اسلام در مصاف
چون صف زند سپاه هدی پشت صف تویی
هوش مصنوعی: در جنگ بین کفر و یاری اسلام، وقتی سپاه حق آماده نبرد است، تو نیز پایدار و از پشتیبانان آن سپاه هستی.
ترسندگان نکبت ایام سفله را
اندر جهان بحسن عنایت کنف تویی
هوش مصنوعی: ترسندگان در مورد بدبختی‌های زمانه، تو را در سراسر جهان به بزرگواری و لطف خود یاد می‌کنند.
صد بحر در وغا ، چو بکوشی ، بدل تویی
صدابر در سخا ، چو بخششی ، بکف تویی
هوش مصنوعی: اگر در میان دریاها غوغا برپا کنی، خودت تبدیل به همان دریا خواهی شد. و اگر در بخشش و generosity تلاش کنی، آن generosity به دست تو خواهد آمد.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: پادشاهی که زمانه به خواست او در آمده، از افتخارات فرمانروایی، یاری دین است و بویی از پیروزی به مشام می‌رسد.
شاها ، جلالت تو بر انجم قدم نهاد
در بادیه امان تو بیت الحرام نهاد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، عظمت و بزرگی تو بر ستاره‌ها سایه افکند و در بیابان، پناه تو را در خانه کعبه قرار داد.
اکرام بی ریای تو بر غم روزگار
داد کرام داد و نهاد کرم نهاد
هوش مصنوعی: احسان بی‌ریای تو در سختی‌ها و مشکلات زندگی، باعث شده که مردم بیش از پیش به بزرگی و نیکوکاری‌ات پی ببرند و محبت و احترام را در دل‌ها نهادینه کنی.
هر کو بجان نکرد وجود ترا سجود
از منزل بقا قدم اندر عدم نهاد
هوش مصنوعی: هر کسی که جان خود را به پای وجود تو نگذارد و در برابر تو سجده نکند، از ساحت بقا دور شده و قدم در عالم عدم گذاشته است.
تیغ تو روز معرکه در دست دین و کفر
منشور شادمانی و تو قیع غم نهاد
هوش مصنوعی: تیغ تو در روز نبرد، نشان‌دهنده جدال دین و کفر است. تو موجب شادی و همچنین منبع غم و اندوه هستی.
در کلک مار شکل تو هنگام مهر و کین
زنبور وار دست قضا نوش و سم نهاد
هوش مصنوعی: در هنر و زیبایی تو، در زمان عشق و دشمنی، سرنوشت مانند زنبور عسل هم شیرینی و هم تلخی را به همراه دارد.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: ملک بزرگ و موفقی که زمانه به خوبی با او در می‌آید، افتخار پادشاهان است و در واقع، یاری‌گر دین و باعث پیروزی و موفقیت است.
شاها، چو چرخ قاهر و چون دهر قادری
در معرکه یگانه و در فضل نادری
هوش مصنوعی: ای شاه، تو مانند افرازنده آسمان و چون روزگار توانا هستی که در میدان جنگ بی‌همتا و در کرامت بی‌نظیری.
اندر جلال قدر چو چرخ ثوابتی
وندر کمال فضل چو کان جواهری
هوش مصنوعی: در عظمت و شکوه، به مانند یک چرخ ثابت و پایدار است و در کمال و فضیلت، مانند دریایی از جواهرات درخشان می‌باشد.
در جود و در هنر همه محض مناقبی
چون جد و چون پدر همه عین مفاخری
هوش مصنوعی: در generosity و هنر، همه چیز تنها به خاطر ویژگی‌های برجسته است، مانند اجداد و پدران که همه نشان‌دهنده‌ی افتخار و اعتبار هستند.
با تو عدو چگونه کند همبری ؟ که او
از تخمهٔ خبیث و تو اصل طاهری
هوش مصنوعی: چگونه دشمن می‌تواند با تو دوست شود، در حالی که او از نسل ناپاکی است و تو از اصل پاکی و نیکی.
خصم تو از نژادهٔ منحوس فاجرست
تو باز از نژادهٔ مسعود فاخری
هوش مصنوعی: دشمن تو از نسل بدبخت و نابکار است، در حالی که تو از نسل خوب و بزرگوار می‌آیی.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: پادشاهی که روزگار به خواست او درآمده، افتخار پادشاهان است و تأییدکننده دین، بوی پیروزی و کامیابی را با خود دارد.
امروز قدوهٔ فضلای جهان منم
در نظم و نثر والی این دو زبان منم
هوش مصنوعی: امروز من نمونه‌ای از نیکوکاران و دانشمندان جهان هستم. در زمینه شعر و نثر، من پیشوای این دو زبان هستم.
سرمایهٔ عجم بدها و ذکا منم
پیرایهٔعرب ببیان و بنان منم
هوش مصنوعی: من سرمایه و گنجینه‌ای از فرهنگ و دانش ایرانی هستم و به واسطهٔ زبان و بیان شیرین عربی، هنرمندی و چیره‌دستی‌ام را به نمایش می‌گذارم.
بر ملک نظم و نثر بلاغت بواجبی
والی منم ، وزیر منم ، قهرمان منم
هوش مصنوعی: من صاحب اختیار هنر سخن و نوشتار هستم و در این زمینه ها توانمندی های لازم را دارم. من خالق این اثر و قدرت در این عرصه هستم.
در دیدهٔ فصاحت همچون بصر منم
در قالب بلاغت همچون روان منم
هوش مصنوعی: در نگاه فصاحت، همچون چشم من هستم و در قالب بلاغت، چون جان من وجود دارم.
بر آستین مفخر بنویسم این تراز
کز جان و دل ملازم این آستان منم
هوش مصنوعی: من بر آستین خود افتخار می‌نویسم که از دل و جان به این درگاه وابسته‌ام.
شاهی ، که روزگار بطبعش مسخرست
فخر ملوک ، نصرة دین ، بو المظفرست
هوش مصنوعی: پادشاهی که زمانه به طبیعت او تسلیم شده، افتخار پادشاهان، یاری‌گر دین و بوی پیروزی است.
شاها ، دلت همیشه قرین سرور باد
چشم بد زمانه ز جاه تو دور باد
هوش مصنوعی: ای شاه، امیدوارم همیشه دلت شاد و خوش باشد و چشم بد روزگار از مقام و عظمت تو دور بماند.
آن کس که با مخالفت تو الوف گشت
اقبال از موافقت او نفور باد
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر مخالفت با تو بر او زیاده‌خواهی طاغی شده است، باید بداند که خوش شانسی از همان موافقت او دور خواهد شد.
حساد را ز سهم تو هر لحظه ماتمست
احباب را ز جاه تو هر لحظه سور باد
هوش مصنوعی: حسادت دیگران از موقعیت و جایگاه تو هر لحظه بر آن‌ها غم و اندوه ایجاد می‌کند و دوستانت به خاطر مقام و اعتبار تو هر لحظه در شادی و سرور هستند.
در زیر پای قدر تو اوج نجوم باد
در شرم جود دست تو موج بحور باد
هوش مصنوعی: زیر پای تو عظمت ستارگان وجود دارد و در مقابل بخشش و سخاوت تو دریاها به تلاطم در می‌آیند.
در مدح تو عبارت و معنی شعر من
بگذشته از مطالع شعری العبور باد
هوش مصنوعی: شعر و عبارتی که در ستایش تو نوشته‌ام، فراتر از تنها خواندن کلمات و معانی آنهاست.

حاشیه ها

1398/01/12 18:04
بهرام مهدویان

خانه سوم ترجیع مصراع دوم بیت اول واژه قافیه غلط است بایت« بیت الحرم »باشد به شکل زیر درست می باشد. شاها ، جلالت تو بر انجم قدم نهاد
در بادیه امان تو بیت الحرم نهاد